ابن تيميه خود حديث شناس نبوده، بلكه مقلد ديگران به ويژه ابن جوزي بوده، و در برخورد با آنچه موافق مرامش نبوده، از تمام موازين علمي عدول مي كرده، و آنچه را كه با هواي نفسش سازگار مي ديده، سعي میکرده آن را امری واقعی و ثابت و قطعی جلوه دهد. گواه بر اين ادعا نمونه های ذیل است:
نمونه اول: درباره حديث مؤاخاة ميگويد:
أمّا حديث المؤاخاة، فباطل موضوع فإنّ النبي لم يؤاخ أحداً... (۱). حديث المؤاخاة لعلي و مؤاخاة أبيبكر لعمر من الأكاذيب... (۲). النبي لميؤاخ علياً و لاغيره، بل كل ما روي في هذا فهو كذب؛ (۳) إنّ هذا الحديث موضوع عند أهل الحديث لايرتاب أحد من أهل المعرفة بالحديث أنّه موضوع... . (۴)
پاسخ: ترمذي حديث مؤاخاة را در الجامع الصحيح روايت كرده و درباره اين كتاب گفته است:
صنّفت هذا الكتاب فعرضته علي علماء الحجاز و العراق و خراسان فرضوا به، و من كان في بيته هذا الكتاب فكأنّما في بيته نبّي يتكلّم. (۵)
ابن ماجه نيز در سنن حديثي را از اميرالمؤمنين نقل ميكند كه آن حضرت فرمود: أنا عبدالله و أخو رسوله.(۶)
بوصيري در مصباح الزجاجة في زوائد سنن ابن ماجة ميگويد: هذا إسناد صحيح رجاله ثقات، رواه الحاكم في المستدرك و قال: صحيح علي شرط الشيخين
همچنين طبراني از ابن عباس نقل ميكند كه حضرت امير فرمود: «و الله إنّي لأخوه و وليّه و ابن عمّه و وارثه فمن أحقّ به منّي؟.(۷)
هيثمي در مجمع الزوائد ميگويد: رجاله رجال الصحيح.
باز طبراني از أسماء بنت عميس روايت كرده است كه پيامبر در حديثي فرمود: «أَثَمَّ أخي؟» هيثمي در مجمع الزوائد ميگويد: رجاله رجال الصحيح
نیز احمد بن حنبل، امامِ ابن تيميه، در مسندش از ابن عباس روايت كرده است كه پيامبر در حديثي به اميرالمؤمنين فرمود: أنت أخي و صاحبي (۸)
ابن عبدالبّر ميگويد:
آخی رسول الله بين المهاجرين. ثم آخی بين المهاجرين و الأنصار و قال في كلّ واحدة منهما لعلي: أنت أخي في الدنيا و الآخرة، و آخی بينه و بين نفسه.(۹)
ابن اثير ميگويد:
أخو رسول الله و صهره علي ابنته... و آخاه رسول الله مرّتين، فإنّ رسول الله آخی بين المهاجرين ثم آخی بين المهاجرين و الأنصار بعد الهجرة و قال لعلی في كلّ واحدة منهما: أنت أخي في الدنيا و الآخرة.(۱۰)
ابن حجر عسقلاني نیز ميگويد: لمّا آخی النبي بين أصحابه قال له أنت أخي (۱۱)
فضل بن روزبهان خُنجي در إبطال الباطل ميگويد: حديث المؤاخاة مشهور معتبر معوَّل عليه (۱۲)
بنابراين بي اساس بودن ادعاي ابن تيميه در مورد حديث مؤاخات به صراحت ثابت ميشود.
نمونه دوم: ابن تيميه درباره حديث سدّ الأبواب ميگويد: قوله: "سدّوا الأبواب إلاّ باب عليّ"، فإنّ هذا ممّا وضعته الشيعة علي طريق المقابلة (۱۳)
پاسخ: ابن حجر عسقلاني در فتح الباري اين حديث را از طريق سعد بن أبي وقّاص نقل كرده و گفته است: «أخرجه أحمد و النسائي و إسناده قوي، و في رواية للطبراني في الأوسط رجالها ثقات...». همچنين اين حديث را از طريق زيد بن أرقم ذکر کرده و گفته: «أخرجه احمد و النسائي و الحاكم و رجاله ثقات». باز با نقل دو روایت از طريق ابن عباس نوشته: أخرجهما أحمد و النسائي و رجالهما ثقات
همچنین از طريق عبدالله بن عمر اين حديث را نقل كرده و گفته: «أخرجه أحمد و إسناده حسن».
وی روايت ديگري را از ابن عمر آورده و نوشته: رجاله رجال الصحيح، إلّا العلاء بن عرارـ راوي عن ابن عمرـ و قد وثّقه يحيي بن معين و غيره
سپس گفته: «و هذه الأحاديث يقوّي بعضها بعضاً و كلّ طريق منها صالح للاحتجاج فضلاً عن مجموعها»(۱۴). و بزّار در مسندش گفته است: ورد من روايات أهل الكوفة بأسانيد حسان في قصة علي
بنابراين حكم ابن تيميه به دروغ بودن اين حديث ناشی از ناآگاهي او در اين زمينه است. علاوه بر اين، او در اينجا به دام تقليد از ابن جوزي افتاده است؛ زيرا او اين حديث را در کتاب الموضوعات آورده و گفته است: «هذه الأحاديث كلّها من وضع الرافضة قابلوا بها الحديث المتفق علي صحّته في سدّ الأبواب إلّا باب أبيبكر»(۱۵)، و همين سخن ابن جوزي قبلاً در كلام ابن تيميه گذشت.
ابن حجر در جواب به اين ادعاي ابن جوزي ميگويد: و أخطأ في ذلك خطأً شنيعاً؛ فإنّه سلك في ذلك ردّ الأحاديث الصحيحة بتوهّمه المعارضة (۱۶)
نمونه سوم: ابن تيميه درباره حديث:"أنت وليي في كلّ مؤمن بعدي" ميگويد: فإّن هذا موضوع باتّفاق أهل المعرفة بالحديث (۱۷)
پاسخ: سيوطي در كتاب القول الجلي في مناقب علي تصحيح اين حديث را از ابن ابي شيبه نقل كرده است. همچنين احمد بن حنبل، امام ابن تيميه، اين حديث را در مسندش به سند صحيح آورده و ترمذي نيز با نقل اين حديث در سنن، آن را «حديث حسن غريب» شمرده است. سيوطي در جمع الجوامع و ابن جرير طبري و حاكم نيشابوري در مستدرك حكم به صحت اين حديث کردهاند. حاكم ميگويد: هذا حديث صحيح علي شرط مسلم و لم يخرجاه
ابن حجر هيتمي مكي كه در تعصب كم نظير است، اين حديث را در شرح همزية تصحيح كرده و ابن عبدالبرّ در الاستيعاب پس از نقل اين حديث از طريق أبوداود طيالسي گفته: هذا إسناد لامطعن فيه لأحد، لصحته وثقة نقلته (۱۸)
البانی نیز در سلسلة الأحادیث الصحیحة میگوید:
فمن العجیب حقاً أن یتجرأ شیخ الإسلام علی إنکار هذا الحدیث و تکذیبه فی منهاج السنّة... فلاأدری بعد ذلک وجه تکذیبه للحدیث إلا التسرّع و المبالغة فی الردّ علی الشیعة. (۱۹)
نمونه چهارم: ابن تيميه درباره حديث تشبيه ميگويد: هذا الحديث كذب موضوع علي رسول الله بلاريب عند أهل العلم بالحديث (۲۰)
پاسخ: اين حديث را ابن مغازلي در مناقب و عاصمي در زين الفتي با سندهاي متعدد از انس بن مالك، و ابن شاهين با سند در كتاب السنّة از ابوسعيد خدري، ابن بطّه عكبري حنبلي با سند از ابن -عباس و حاکم نيشابوري در تاريخ نيشابور با سند از ابوالحمراء روايت كردهاند. در اين زمینه هم ابن تيميه در ادعاي جعلي بودن اين حديث از ابن جوزي تقليد كرده است. او در كتاب الموضوعات مي-گويد: «هذا حديث موضوع، و أبوعمر متروك». اين شخص ظاهراً همان عبدالرحمن بن عائذ حمصي است كه حديث او در سنن چهارگانه اهل سنّت آمده است و نسائي و ابن حجر او را توثیق كرده اند و ابن حبان نيز او را در الثقات ذكر كرده است.
نمونه پنجم: ابن تيميه حديث ساختگي «لو لم اُبعَث فيكم لَبُعِثَ عمر» را در منهاج السنّة (۲۱) نقل ميكند، بدون آنكه هيچگونه اشاره اي به جعلي بودن آن کند و اين حاكي از برخورد دوگانه وي در برابر احاديث و تبعیت از هوا و هوس است، نه پيروي از قواعد و ملاكات علمي.
پاسخ: ابن جوزي اين حديث را آورده و آن را حدیث صحیحی نشمرده و گفته: در سند آن زكريا بن يحيي وقار آمده: كان من كبار الكذابين، و قال ابن عدي: كان يضع الحديث.
همچنين ذهبي در ميزان الاعتدال نوشته: «كذّبه صالح جزرة» و در المغني گفته: «اتّهم بالكذب
شوكاني و ديگر علما نيز كه احاديث ساختگي را جمع آوري كرده اند، اين حديث را در ضمن احاديث موضوعه قرار داده اند.
با اين وصف، ابن تيميه كه ادعاي او در دفاع از سنّت نبوي گوش فلك را كر كرده است، اين حديث را مانند بقيه احاديث سابق نقل ميكند؛ بهطوريكه گویي هيچ اشكالي در آن نيست. معلوم نيست چگونه ابن تيميه در اينجا دست از تقليد از ابن جوزي برداشته و اجتهاد خويش را شكوفا ساخته و به آن عمل کرده است؟
نمونه ششم: ابن تيميه درباره حديث ثقلين ميگويد: و الحديث الذي في مسلم إذا كان النبي قد قاله(۲۲)
و باز ميگويد:
و أما قوله: «و عترتي(أهل بيتي) و إنهما لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض»، فهذا رواه الترمذي و قد سئل عنه أحمد بن حنبل فضعّفه، و ضعّفه غير واحد من أهل العلم و قالوا: لايصح.(۲۳)
پاسخ: خواننده محترم مينگرد که چگونه ابن تيميه، براي ردّ اين حديث بسيار مهم تلاش ميكند و اقدام به هر كاري میكند، حتي اگر زير پا گذاشتن يكي از باورهاي اساسي اهل سنّت باشد.
نووي در مقدمه شرح صحيح مسلم ميگويد: «اتّفق العلماء علي أنّ أصحّ الكتب بعد القرآن العزيز، الصحيحان: البخاري و مسلم و تلقّتهما الأمّة بالقبول»(۲۴)، ولي ابن تيميه بهدلیل دشمني با ثقل اصغر، اين اتفاق و اجماع را مدّ نظر قرار نمي-دهد و در روايت مسلَّم تشكيك ميكند.
از سوي ديگر او سعي دارد چنين بنمایاند كه روايت «و عترتي أهل بيتي...»، ضعيف و ناصحيح است؛ درحاليكه ذهبي در تلخيص المستدرك علي الصحيحين با حاكم نيشابوري در تصحيح اين حديث موافقت کرده و سمهودي در جواهر العقدين گفته: و في الباب عن زيادة علي عشرين من الصحابة (۲۵)
علاوه بر اين، جماعتي از محدّثين قبل و بعد از ترمذي، حديث ثقلين را با لفظ «و عترتي» يا «أهل بيتي» روايت كرده اند، از جمله آنان است احمد بن حنبل، امام ابن تيميه، در چندين مورد در مسندش.
همچنين محمد ناصرالدين الباني، محدث بزرگ سلفيهاي معاصر و مرجع آنان در علم حديث، اين حديث شريف را با همين لفظ هم در صحيح الجامع الصغير به شمارههاي 2453، 2454، 2745، 7754 و در سلسلة الأحاديث الصحيحة (ج4، ص254-258) به شماره : 1760 تصحيح كرده است.
نمونه هفتم: ابن تيميه درباره حديث طير ميگويد: حديث الطير لم يروه أحد من أصحاب الصحيح و لا صحّحه أئمّة الحديث... (۲۶)
پاسخ: ترمذي اين حديث را در سنن روايت كرده و حاكم آن را صحیح شمرده. آيا حاكم از ائمه حديث نيست؟!
شمس الدين ذهبي در تذكرة الحفّاظ ميگويد: و أما حدیث طیر فله طرق کثیرة جدّاً، قد أفردتها بمصنَّف، و مجموعها وجب أن یکون الحدیث له أصل (۲۷)
و در تاريخ الإسلام ميگويد: «له طرق كثيرة عن أنس متكلَّم فيها و بعضها علي شرط السنن». و شاگردش تاج الدين عبدالوهاب سُبكي در طبقات الشافعية مي-گويد: و أما الحكم علي حديث الطير بالوضع فغير جيّد (۲۸)
بلكه خاتم حافظان و محدثان ابوالفيض احمد بن محمد بن صدّيق غُماري مينویسد:
حديث الطیر الذي فاق حدّ التواتر و لم يوجد حديث یوازيه في كثرة رواته إلّا حديث«من كذب...» الذي اتفقوا علي تواتره، مع أنّ كلّا منهما روي من نحو مائة طريق، ذاك عن أنس و هذا بإطلاق... . (۲۹)
همچنين علامة محدثِ معاصر محمود سعيد ممدوح در تصحيح این حديث كتابي نوشته است بهنام إتحاف الأكابر بتصحيح حديث الطائر.
نمونه هشتم: ابن تيميه درباره سخني كه از احمد بن حنبل درباره فضایل امير مؤمنان نقل شده است، ميگويد:
أحمد بن حنبل لم يقل: إنه صحّ لعليّ من الفضائل ما لم يصح لغيره، بل أحمد أجلّ من أن يقول مثل هذا الكذب، بل نُقل عنه أنه قال: روي له ما لم يُروَ لغيره. (۳۰)
و باز ميگويد: قول من قال: "صح لعلي من الفضائل ما لم يصح لغيره" كذب لا يقوله أحمد و لاغيره من أئمة الحديث....
پاسخ: آنچه ابن تيميه بر انكار آن اصرار دارد، بهطور صريح ابن ابي يعلي، يكي از بزرگان حنابله، آن را در كتابش از محمد بن منصور طوسي نقل ميكند و می گوید:
سمعت أحمد بن حنبل يقول: ما روي في فضائل أحد من أصحاب رسول الله بالأسانيد الصحاح ما روي في علي بن أبي طالب. (۳۱)
همچنين ابوالوليد بن شحنه ميگويد: قال أحمد بن حنبل لم يصح في فضل أحد من الصحابة ما صح في فضل علي (۳۲)
و ابن حجر نیز ميگويد: قال أحمد و إسماعيل القاضي و النسائي و أبوعلي النيشابوري: لم يرد في حقّ أحدٍ من الصحابة بالأسانيد الجياد أكثر ممّا جاء في علي (۳۳)
نمونه نهم: ابن تيميه درباره حديث: «أنا مدينة العلم و علي بابها» ميگويد:
حديث «أنا مدينة العلم و علي بابها» أضعف و أوهن، و لهذا إنما يُعَدّ في الموضوعات و إن رواه الترمذي، و ذكره ابن الجوزي و بيّن أنّ سائر طرقه موضوعة.
پاسخ: در اينجا نيز ابن تيميه چشم بسته، از ابن جوزي، تقليد محض کرده، و در همان دامي افتاده است كه قبلاً او افتاده بود. ابن تيميه در حالي چنين ادعايي ميكند كه عده اي از بزرگان اهل حديث قبل و بعد از او، اين حديث را تصحيح يا تحسين كردهاند؛ از جمله يحيي بن معين، امام اهل جرح و تعديل، اين حديث را صحيح شمرده است و حاكم نيشابوري گفته: «هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه».
همچنين حافظ سمرقندي اين حديث را دركتاب بحر الأسانيد في صحاح المسانيد كه مخصوص احاديث صحيح است، ذكر كرده است.
ابن جرير طبري نيز حديث ترمذي را در كتابش تصحيح کرده، و خاتم حفاظ و محدثان احمد غُماري (م1380ق) كتابي بس ارزشمند بهنام فتح الملك العلي بصحة حديث باب مدينة العلم علي در اثبات صحت اين حديث شريف نوشته است.
گذشته از اين، گروه زيادي از علما و محدثين اين حديث را حسن شمرده اند، مانند صلاحالدين علائي، ابن حجر عسقلاني و شاگردش سخاوي.
نمونه دهم: ابن تيميه درباره حديث غدير ميگويد:
و أما قوله: «من كنت مولاه فعليّ مولاه» فليس هو في الصحاح، لكن هو مما رواه العلماء و تنازع الناس في صحته، فنُقل عن البخاري و إبراهيم الحربي و طائفة من أهل الحديث أنّهم طعنوا فيه و ضعّفوه، و نقل عن أحمد بن حنبل أنّه حسّنه كما حسّنه الترمذي... . (۳۴)
پاسخ: اين سخن تعجب آور ابن تيميه يا ناشي از شدت تعصب او است يا حاكي از بياطلاعي مفرط او در علم حديث است، هر كدام كه باشد، براي او منقصت به شمار ميآيد.
ابن كثير دمشقي، شاگرد ابن تيميه، از ذهبي نقل ميكند كه او درباره اين حديث گفته است: صدر الحديث متواتر أتيقن أنّ رسول الله قاله، و أمّا "اللّهم وال من والاه" فزيادة قويّة الإسناد (۳۵)
و جلال الدين سيوطي اين حديث را از احاديث متواتره شمرده و آن را در كتابهايش: الفوائد المتكاثرة، الأزهار المتناثرة و قطف الأزهار المتناثرة كه در آنها احاديث متواتر را گرد آورده، ذكر كرده است. همچنين عدهاي ديگر از علما اين حديث را جزء احاديث متواتر دانسته اند.
ذهبي نیز ميگويد: حديث "من كنت مولاه" له طرق جيّدة
و شمس الدين محمد جزري در كتاب أسني المطالب پس از آنکه این حدیث را به سندش از أميرالمؤمنين روايت ميكند، ميگويد:
هذا حديث حسن من هذا الوجه، صحيح من وجوه كثيرة، متواتر أيضاً عن النبي رواه الجمّ الغفير عن الجمّ الغفير، و لاعبرة بمن حاول تضعيفه ممن لا اطلاع له في هذا العلم. (۳۶)
نيز ميگويد: و صحّ عن جماعة ممن يحصل القطع بخبرهم
هيثمي درباره روايت احمد از طريق رباح بن الحارث ميگويد: «رجال احمد ثقات». باز درباره روايت احمد از أبو الطفيل مينویسد: «رجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة و هو ثقة». همچنين درباره روايت سعيد بن وهب ميگويد: «رواه أحمد و رجاله رجال الصحيح». وی درباره روايت زيد بن يثيع نیز بیان میکند: «رواه البزار و رجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة و هو ثقة». درباره حديث عبدالرحمن بن أبيليلي ميگويد: «رواه أبویعلي و رجاله وثقوا». و موارد ديگر.
ابن حجر عسقلاني گفته است:
و أما حديث «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقد أخرجه الترمذي و النسائي و هو كثير الطرق جدّاً، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد، و كثير من أسانيدها صحاح و حسان. (۳۷)
در عصر حاضر محدث بزرگ سلفي محمد ناصرالدين الباني اين حديث را در سلسلة الأحاديث الصحيحة حديث شماره1750 تصحيح كرده، و گفته:
و جملة القول إنّ حديث الترجمة صحيح بشطريه، بل الأول منه متواتر عنه كما يظهر لمن تتبّع أسانيده و طرقه. (۳۸)
وی در ردّ بر ابن تيميه مينویسد:
كان الدافع لتحرير الكلام علي الحديث و بيان صحته أني رأيت شيخ الإسلام ابن تيمية قد ضعّف الشطر الأول من الحديث، و أما الشطر الثاني فزعم أنّه كذب، و هذا من مبالغاته الناتجة ـ في تقديري ـ من تسرّعه في تضعيف الأحاديث قبل أن يجمع طرقها و يدقّق النظر فيها. (۳۹)
نمونه یازدهم: ابن تيميه درباره حديث «أقضاكم علي» ميگويد: هذا الحديث لم یثبت و ليس له إسناد تقوم به الحجة (۴۰)
پاسخ: ابن ماجه در سنن حديث شماره-های 154و155 بسند صحيح از انس روايت كرده است كه پيامبر فرمود: أرحم أمتي بأمتي... و أقضاهم علي بن أبي طالب
ابن عبدالبرّ نيز اين حديث را با سند از طريق ابومحجن ثقفي روايت كرده است كه پيامبر فرمود: «و أقضاها علي»، و باز با سند از طريق ابوسعيد خدري روايت كرده بلفظ: «و أقضاهم علي»، و در التفسير صحيح بخاري و الاستيعاب از عمر روايت شده است: أقضانا علي
ابن حجر نوشته است: له شاهد صحيح من حديث ابن مسعود عند الحاكم
بنابراين تشكيك در ثبوت اين مضمون کاملاً بي دلیل است.
نمونه دوازدهم: ابن تيميه درباره حديث ردّ شمس ميگويد: «المحققون من أهل العلم و المعرفة بالحديث يعلمون أنّ هذا الحديث كذب موضوع»(۴۱). باز ميگويد:
هذا الحديث ليس في شيء من كتب الحديث المعتمدة: لا رواه أهل الصحيح و لا أهل السنن و لا المسانيد أصلاً، بل اتفقوا علي تركه و الإعراض عنه... . (۴۲)
پاسخ: جلال الدين سيوطي در اللآلئ المصنوعة ميگويد:
صرّح جماعة من الأئمة و الحفّاظ بأنّه صحيح، قال القاضي عياض في الشفاء أخرج الطحاوي في مشكل الآثار عن أسماء بنت عميس من طريقين... قال الطحاوي: و هذان الحديثان ثابتان و رواتهما ثقات. و حكي الطحاوي أنّ أحمد بن صالح كان يقول: لاينبغي لمن سبيله العلم التخلف عن حفظ حديث أسماء؛ لأنّه من علامات النبوّة. (۴۳)
خود سيوطي رسالهاي در تصحيح اين حديث دارد بهنام كشف اللبس في حديث ردّ الشمس؛ همانگونه كه حاكم حسكاني نيز كتابي در تصحيح اين حديث نوشته است. (۴۴)
هيثمي درباره حديث أسماء بنت عميس ميگويد: رواه كلّه الطبراني بأسانيد، و رجال أحدها رجال الصحيح عن إبراهيم بن حسن و هو ثقة، وثّقه ابن حبّان
ابن حجر در الصواعق المحرقة (۴۵)ميگويد:
حديث ردّها صحّحه الطحاوي و القاضي في الشفاء و حسّنه شيخ الإسلام أبوزرْعة و تبعه غيره و ردّوا علي جمع قالوا: إنّه موضوع.
و خود ابن حجر نيز اين حديث را در شرح همزية صحیح دانسته است.
همچنين عبدالحي لكهنوي گفته است: و منهم من حكم بصحتها أو حسنها، و هو الرأي المتين عند الواقف علي كلام الفريقين
مخفي نماند پاسخهايي كه در اينجا ذكر کردیم، بسیار فشرده و مختصر بود، و الّا هر يك از اين شبهات جوابهاي مفصل و مبسوطي دارد كه خارج از حوصله اين مقاله است.
جمعبندی
با اين بررسي اجمالي به روشني معلوم شد كه ابن تيميه، يا واقعاً از حديث و رجال اطلاعي نداشته و در اينگونه مسائل مقلد بوده است، يا آنكه در نظریات خود درباره اين دسته از احاديث تعصب داشته است: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ﴾ هر انگیزه كه باشد، اطمينان به سخنان او سلب ميشود و براي جويندگان حقيقت آشكار ميگردد كه آنچه به صورت مبالغه آميز و افراطي درباره او گفته شده، بسيار دور از واقعيت است.
به نظر ميرسد براي برجسته شدن بيشتر اين مسئله، باید با استقصای فضایل و مناقبی كه ابن تيميه در منهاج رد كرده و باطل دانسته، درباره هر كدام تحقيقي عالمانه و برجسته بر طبق اصول و قواعد علم حديث صورت بگيرد تا نقاب از چهره اين فرد كه امروزه بسياري از افراد مسلمان فريب او را خورده اند، به طور كامل بيفتد و براي آنان روشن شود كه ابن تيميه ادعاهاي غير واقعي و بي پايه بسياري را مانند واقعيت و امری مسلّم جلوه ميدهد و چنين وانمود ميكند كه حقيقت جز اين نيست. شیوه او موجب گمراهي آنان ـ كه نظر خوشبينانه اي را به او دارند و چشم بسته از وي در تمام زمينهها تقليد ميكنند ـ شده است.
البته چنین پژوهشی خدمت بسيار بزرگي به اهل بيت و جامعه علمي خواهد بود. إن شاء الله. و الله وليّ التوفيق.
حاشیہ:
1-اما حدیث برادری باطل و جعلی است؛ چون پیامبر با احدی برادری نکردند» (منهاج السنّة، ج4، ص32).
2-حدیث برادری پیامبر با علی و برادری ابوبکر با عمر از دروغهاست» (منهاج السنّة، ج5، ص71)
3-پیامبر نه با علی و نه با غیر او برادری نکرده، بلکه هرچه در این باره روایت شده، دروغ است (منهاج السنّة ، ج7، ص117)
4-این حدیث نزد اهل حدیث جعلی است و هیچیک از اهل شناخت حدیث در جعلی بودنش شک نمیکند (منهاج السنّة ، ج7، ص360)
5-این کتاب را نوشتم، پس آن را بر علمای حجاز و عراق و خراسان عرضه کردم. پس آنان به این کتاب رضایت دادند. این کتاب در خانه هرکه باشد، مانند این است که در خانهاش پیامبری در حال سخن گفتن است (تذكرة الحفاظ، ج2، ص634)
6- سنن ابن ماجة، ج1، ص44؛ الاستیعاب، ج3، ص35.
7-«قسم به خدا من برادر پیامبر و ولیّ او و پسر عمویش و وارثش هستم. پس چه کسی از من به او سزاوارتر است».
8-«تو برادر و یار و همراه من هستی» (مسند احمد، ج1، ص230).
9-«رسول خدا ابتدا در میان مهاجرین و سپس در میان مهاجرین و انصار برادری ایجاد کرد و در هرکدام از این دو به علی گفت: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی، و بین علی و خودش ایجاد برادری کرد» ( الاستیعاب، ج3، ص35).
10- علی برادر رسول خدا و داماد او است و دو بار رسول خدا او را به برادری برگزید، چون ایشان یک بار میان مهاجرین و بعد از هجرت، بین مهاجرین و انصار ایجاد برادری کرد و در هریک از این دو بار به علی فرمود: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی» ( اُسد الغابة، ج4، ص91).
11-«زماني که پیامبر بین اصحابش ایجاد برادری کرد، به علی فرمود: تو برادر من هستی» (الإصابة، ج2، ص507).
12-«حدیث برادری، حدیثی مشهور و معتبر است که به آن اعتماد میشود».
13-«اینکه فرموده باشد: "ببندید دربها را بهجز درب علی"، بهتحقیق این از جمله احادیثی است که شیعه در برابر آنچه درباره ابوبکر در این زمینه روایت شده است، جعل کرده است» (منهاج السنّة، ج5، ص35).
14-«برخی از این احادیث برخی دیگر را تقویت میکنند و هر طریق از طرق این احادیث برای استدلال صلاحیت دارند، چه رسد به مجموع آنها باهم» ( فتح الباري، ج7، ص18-19).
15-«تمام این احادیث را شیعیان جعل کردهاند تا با حدیث صحیح مورد اتّفاق درباره بستن درها بهجز در ابوبکر، مقابله کنند» ( الموضوعات، ج1، ص364-366).
16-«و اشتباه آشکاری را در این موضوع مرتکب شده است؛ چون او بهدلیل توهم معارضه و تنافی، احادیث صحیحی را رد کرده است» (فتح الباري، ج7، ص19).
17-«این روایت بنا به اتفاق اهل شناخت حدیث جعلی میباشد» (منهاج السنّة، ج5، ص35-36).
18-«این سندی است که بهدلیل صحت و مورد اطمینان بودن رجالش احدی نمیتواند در آن خدشهای وارد کند» ( الاستیعاب، ج3، ص28).
19-«واقعاً عجیب است که ابن تیمیه جرئت بر انکار و تکذیب این حدیث در کتاب منهاج السنّة کرده است! من دلیلی را برای تکذیب این حدیث از سوی ابن تیمیه جز شتاب و مبالغه در ردّ شیعه نمیشناسم».
20-«این حدیث نزد اهل علم به حدیث، بدون شک دروغ بوده و بر رسول خدا^ جعل شده است» (منهاج السنّة، ج5، ص510).
21-«اگر من در میان شما مبعوث نمیشدم، عمر مبعوث میشد» (منهاج السنّة، ج6، ص55).
22-«و حدیث ثقلین که در صحیح مسلم است اگر پیامبر^ آن را فرموده باشد» (منهاج السنّة، ج7، ص 318).
23-«و اما این قول ایشان را که: «و عترتم (اهل-بیتم)، این دو جدا نمیشوند تا نزد حوض کوثر بر من وارد شوند» ترمذی روایت کرده است و از احمد بن حنبل درباره آن سؤال کردند، پس او و عدهای دیگر از اهل علم، این حدیث را تضعیف کردند و گفتند که صحیح نیست» (منهاج السنّة، ج7، ص394-395).
24-«علما اتفاق نظر دارند که صحیحترین کتاب ها بعد از قرآن عزیز دو صحیح بخاری و مسلم هستند و امت مسلمان نیز این دو را پذیرفتهاند» (شرح صحيح مسلم، ج1، ص20).
25-«حدیث ثقلین از بیش از بیست نفر از صحابه روایت شده است» (جواهر العقدين، ص234).
26-«حدیث طیر را احدی از اصحاب صحیح روایت نکرده است و بزرگان حدیث نیز آن را صحیح ندانستهاند» (منهاج السنّة، ج7، ص371).
27-«و اما حدیث الطیر از راه های گوناگونی روایت شده که من آنها را در یک کتاب جداگانه جمع آوری کرده-ام و مجموع این راه ها ایجاب میکند که این حدیث دارای اصل باشد» (تذكرة الحفاظ، ج3، ص 1042- 1043).
28- و اما حکم کردن به جعلی بودن حدیث طیر پسندیده نیست» (طبقات الشافعية الكبري، ج4، ص155).
29-«حدیث طیر که از حد تواتر تجاوز کرده است و حدیثی یافت نمیشود که در فراوانی راویانش همپای آن باشد، مگر حدیث «من کذب» که علما بر تواترش اتفاق دارند، با اینکه هر دوی آنها از حدود صد طریق روایت شدهاند» (درء الضعف، ص58).
30-«احمد بن حنبل نگفته است: فضایلی برای علی صحت دارد که برای غیر او صحت ندارد، بلکه احمد بالاتر از آن است که چنین دروغی را بگوید، بلکه از احمد نقل شد که گفته است: فضایلی برای او روایت شده است که برای غیرش روایت نشده» (منهاج السنّة، ج7، ص 374).
31-«آنچه در فضایل علی با سندهای صحیح روایت شده است، در فضایل هیچیک از اصحاب رسول خدا^ نیامده است» (طبقات الحنابلة، ج2، ص106).
32-«آن روایات صحیحی که در فضیلت علی وارد شده است، در فضیلت هیچکدام از صحابه با سند صحیح نیامده است» (روضة المناظر، ترجمه أميرالمؤمنين).
33-«وارد نشده است در حق هیچیک از صحابه با سندهای خوب، بیشتر از آنچه درباره حضرت علی روایت شده است» (فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج7، ص89 . نیز ر.ک: الصواعق المحرقة، ص 120-121؛ الاستيعاب، ج3، ص51).
34-«و اما این حدیث که فرموده: «من کنت مولاه فعلی مولاه» در صحاح ذکر نشده و از روایاتی است که علما آن را نقل کردهاند و مردم در صحت آن دچار نزاع شده اند. پس، از بخاری و ابراهیم حربی و عده ای از اهل حدیث نقل شده است که آنان به این روایت طعن زده و آن را ضعیف شمردهاند و نقل شده است که احمد بن حنبل این روایت را حسن شمرده؛ همچنانکه ترمذی نیز این روایت را حسن میدانسته» (منهاج السنّة، ج7، ص319-320).
35-«صدر حدیث به گونه ای متواتر است که یقین دارم رسول خدا آن را گفته است و اما (اللهم وال من والاه) زیادی است که باسند قوی روایت شده است » ( البداية و النهاية، ج5، ص213-214).
36-«این حدیث از این طریق حسن است و از وجوه زیادی صحیح بهشمار میرود و همچنین بهصورت متواتر عده زیادی آن را از عده زیاد دیگر به نقل از پیامبر^ روایت کردهاند و کسانی که خواستهاند این روایت را ضعیف قلمداد کنند، اطلاعی از این علم ندارند و به سخنشان اعتباری نیست» ( أسني المطالب، ص3-4).
37-«و اما حدیث "من کنت مولاه فعلی مولاه" را ترمذی و نسائی روایت کرده اند و این حدیث به طرق زیادی نقل شده است و ابن عقده در یک کتاب تمام این طرق را جمع کرده است که بیشتر سندهای آن صحیح و حسن هستند» (فتح الباری، ج7، ص93).
38-«در مجموع، هر دو قسمت صدر و ذیل این حدیث صحیح است، بلکه صدر این روایت متواتر است؛ چنانکه برای هر کس که سندها و طرقش را مطالعه کند روشن میشود» (سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4، ص343).
39-«آنچه مرا برانگیخت تا در مورد این حدیث سخن گویم و صحتش را بیان کنم، این بود که شیخ الاسلام ابن تیمیه صدر این حدیث را تضعیف و ادعا کرده است که ذیل این حدیث کذب است و البته این کلام او از مبالغات او است که ناشی از سرعت او در تضعیف احادیث است، قبل از آنکه تمام سندهای حدیث را مطالعه کند و به دقت در آنها بنگرد» (سلسلة الأحايث الصحيحة، ج4، ص344).
40-«این حدیث ثابت نشده است و سندی ندارد که بتوان به آن احتجاج کرد» (منهاج السنّة، ج7، ص513).
41-«محققین از اهل علم و شناخت حدیث میدانند که این حدیث دروغ و جعلی است» (منهاج السنّة، ج8، ص165).
42-«این حدیث در هیچیک از کتب حدیثی مورد اعتماد نقل نشده است، نه کتب صحاح و نه کتب سنن و نه کتب مسانید این حدیث را روایت نکردهاند بلکه آنان بر ترک این حدیث و روبرگرداندن از آن اتفاق نظر دارند» (منهاج السنّة، ج8، ص 177).
43-«جماعتی از پیشوایان و حفاظ به صحت این حدیث تصریح کرده اند. قاضی عیاض در الشفاء مینویسد: طحاوی در مشکل الآثار این روایت را از دو طریق از اسماء بنت عمیس نقل کرده است. طحاوی میگوید: این دو حدیث ثابت اند و رواتشان ثقه اند و طحاوی حکایت میکند که احمد بن صالح میگفته است کسیکه راهش علم است، سزاوار نیست که از حفظ حدیث اسماء تخلف کند؛ زیرا این حدیث از علامات نبوت است» ( اللآلئ المصنوعة، ج1، ص309).
44- تذكرة الحفاظ، ج3، ص1200. براي اطلاع بيشتر ر.ک: كشف الرمس عن حديث رد الشمس
45-«حدیث رد شمس را طحاوی و قاضی در شفاء صحیح دانستهاند و شیخ الاسلام ابوذرعه این حدیث را حسن میداند و غیر او نیز از او تبعیت کردهاند و کسانیرا که قائل به جعلی بودن این حدیث هستند، رد کرده اند» ( الصواعق المحرقة، ص 128).
روش دوگانه ابن تیمیه در تفسیر احادیث
- توضیحات
- نوشته شده توسط admin
- دسته: اندیشہ حدیثی و تفسیری
- بازدید: 1987
مقالات
شبهات و جوابها
وزیٹر کاؤنٹر
Who Is Online
3
Online
عناوین اخبار مهم
- وھابیت کے خاتمے کا واحد راہ حل آل سعود رژیم کا خاتمہ ہے، امریکی تجزیہ کار
- وهّابيّت و اتهام بدعت با خيالات واهى و باطل
- نقد و بررسی دیدگاه ابن تیمیه در باره امام مهدی(عج﴾
- توسل و طلب شفاعت در قرآن و روایات
- معنای وسیله چیست؟ آیا شفاعت خواستن از غیر خدا شرک است؟
- آیا نظر وهابیت با اهل سنت در مورد طلب شفاعت موافق است؟
- اشتباه وهابیت در توحید الوهی و ربوبی
- تجسیم از نگاه وهابیت و اهل سنت
- وهابیت؛ فرقهای علیه شیعه و سنی
- فرق اعتقاد شیعه و وهابیت
- اشکالات وهابیت به شیعیان
- مخالفت وهابیان با عقاید اهل سنت
- شیوههای وهابیت در مخالفت با اهل سنت
- روش تفسیری ابن تیمیه
- اقسام توحید از دیدگاه وهابیت و نقد آن