مقدمه
اعتقاد به اصل مهدويت و حكومت فراگير و عادلانه مهدي موعود(علیه السلام)از اختصاصات شيعيان نیست، بلكه ديدگاه اهلسنت نيز با شيعه در اين مسئله يكي است. فراواني روايات پیامبر در خصوص مهدويت در كتابهاي مهم اهلسنت آنان را واداشته است كه اقرار به تواتر و صحت روايات مهدويت بكنند.[1] در اين نوشتار در پي آن هستيم تا ديدگاه ابنتيميه را كه رهبر فكري وهابيان بهشمار ميرود، درباره امام مهدي(علیه السلام)بررسي و نقد کنیم و ببینیم عقيده او درباره امام مهدي(علیه السلام)چيست؟ ابنتيميه در كتابهاي خود به چه مسائلي از مهدويت پرداخته است؟ با توجه به دشمني ابنتيميه با شيعيان، ديدگاه وي درباره اعتقاد شيعيان به مهدویت چيست؟ وهابيان با استناد به گفتههاي ابنتيميه در اين خصوص، در كتابها، تبليغات، مقالات و ماهوارهها و سايتهاي خود مهدويت شيعه را مورد هجمه قرار داده و وجود مهدي موعود را انکار کردهاند. لذا ضرورت اقتضا ميكند که شبهات ابنتيميه درباره اين موضوع نيز بررسي و نقد شود.
عقيده ابنتيميه درباره احاديث مهدويت
كتاب منهاج السنه از معروفترين كتابهاي ابنتيميه است كه در نقد منهاج الكرامه علامه حلي نگاشته است. ابنتيميه وقتي با احاديث مهدويت در منهاج الكرامه مواجه ميشود که از كتب اهلسنت نقل و فقط بر امام مهدي(علیه السلام)تطبيق گردیده و ظهور و قيام عادلانه و جهاني آن حضرت بشارت داده شده است،[2] چارهاي نميبيند جز اينكه به صحت آن روايات اعتراف كند. ابنتيميه در اينباره ميگويد: «احاديثي كه با آنها بر خروج مهدي احتجاج ميشود، روايات صحيحي هستند».[3]
وي در ادامه چندين روايت را درباره نسب امام مهدي(علیه السلام)که از فرزندان حضرت فاطمه(علیهم السلام)[4] است و قيام او عادلانه و جهاني است،[5] ذکر کرده و گفته: روايات درباره حضرت مهدي(علیه السلام)مشهور است.[6] وي همچنين در کتاب حقوق آلبيت روايات در خصوص مهدويت را نقل کرده و گفته است: عالمان، حافظان و محققان احاديث نبوي، روايات مهدي را که پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به آمدنش بشارت داده است، نقل کردهاند.[7]
ابنتيميه نه تنها با تكيه بر روايات مهدويت، اصل اعتقاد به مهدي را پذيرفته است، بلكه وقتي با منكرين مسئله مهدويت مواجه ميشود، سخت با آنان به مقابله علمي برخاسته و ادله آنها را به نقد کشيده و از عقيده مهدويت دفاع کرده است. منكرين عقيده مهدويت با استدلال به اين روايت كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «لامهدي إلا عيسى بنمريم»،[8] معتقدند مهدي همان عيسي است كه نتيجه اين سخن، انكار بودن مهدي(علیه السلام)از اهلبيت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است. ابنتيميه در مقابل اين افراد سخت موضع گرفته و اين روايت را تضعيف کرده است.[9] او معتقد است طایفهاي كه روايت مهدويت[10] را انكار كردهاند، به اشتباه افتادهاند. راوي اين روايت به نام محمد بنجندی شخص مجهولی است و مورد اعتماد نیست که ابنتيميه[11] و ديگراني همچون سجستاني[12] محدث مشهور،[13] ابنقيم،[14] ملاعلي قاري،[15] بيهقي، حاکم[16] و الباني[17] او را تضعيف کردهاند و معتقدند که اين روایت ضعيف است.
بنابراين ابنتيميه با اعتراف به صحت و شهرت روايات مهدوي و نقد ادله كساني كه مهدي از اهلبيت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را انکار کردهاند موضع خود را درباره مسئله مهدويت آشكار و ثابت کرده كه آن مهدي كه به آمدنش بشارت داده شده است، از اهلبيت و از فرزندان حضرت زهراء(علیهم السلام) است. وهابيان نيز به پيروي از ابنتيميه، به صحت و تواتر احاديث مهدويت اعتراف كردهاند؛ همچنانكه الباني، محدث معروف و مورد اعتماد وهابيت، انكار عقيده مهدويت را همانند انكار الوهيت خداوند دانسته است.[18] بنباز، مفتي اعظم وهابيان، نيز روايات مربوط به امام مهدي(علیه السلام)را متواتر معنوي دانسته و گفته است: روايات در اين باب فراوان و در حد مستفيض است.[19]
نام پدر امام مهدي(علیه السلام)از نگاه ابنتيميه
ابنتيميه با استناد به روايت ابوداود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) كه فرمودند: «لو لم يبق من الدنيا إلا يوم لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه رجل منى أو من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلماً»،[20] معتقد است جمله «اسم أبيه اسم أبي؛ نام پدرش همنام پدر من است»،[21] بر اين دلالت دارد که نام پدر امام مهدي(علیه السلام)، عبدالله است. وي در اين خصوص، با رد ادعاي شيعيان كه نام پدر حضرت مهدي(علیه السلام)را امام حسن عسكري(علیه السلام)ميدانند، شيعيان را متهم كرده است كه آنها جمله «اسم أبيه اسم أبي» را از روايت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حذف كردهاند تا با دروغهاى آنان تناقض نداشته باشد و در ادامه ميگويد: گروهى نيز روايت را تحريف كردهاند و گفتهاند:جد مهدى، حسين و كنيه جدش ابوعبدالله است. پس معناى روايت رسول خدا اين مىشود كه اسم مهدى، محمد بنأبىعبدالله است و كنيه اسم قرار داده شده است.[22]
نقد اين ديدگاه
پاسخ اين ادعاي ابنتيميه را در قالب چند نكته بيان ميكنيم:
الف) روايت مورد استناد ابنتيميه، بدون عبارت «واسم أبيه اسم أبي»،[23] در منابع قديمي اهلسنت از چند تن از صحابه مانند حضرت علي(ع)،[24] ابنمسعود،[25] ابوهريره، حذيفه،[26] ابنعباس،[27] ابوسعيد خدرى[28] و امسلمه، با سند صحيح[29] نقل شده است. نبودن جمله «واسم أبيه اسم أبي» در نقل اين صحابه با سند صحيح، نشان از اين نكته دارد كه در اصل روايت، اين عبارت نبوده است و بعدها به آن اضافه شده است؛ همچنانكه ابري سجستاني[30] و گنجي شافعي به اين نكته اشاره كردهاند كه اضافه به روايت توسط راوي حديث يعني «زائده» بوده است.[31] لذا آن روايت مورد استناد ابنتيميه اعتبار ندارد.[32]
ب) شيخ ربيع بنمحمد سعودي يکي از نويسندگان مشهور وهابي، اين روايات را جعلي دانسته و معتقد است اين را پيروان محمد بنعبدالله نفس زكيه جعل كردهاند؛ زيرا مشهور شده بود كه او مهدى موعود است.[33]
بنابراين رواياتي كه بدون عبارت «واسم أبيه اسم ابي» نقل شدهاند، طريق صحيح دارند و به حد استفاضه هم مىرسند و اين ادعا که شيعيان براي اثبات اعتقاد خود، دست به تحريف روايت زدهاند، ادعايى باطل و کذب است و نظر شيعيان مطابق با آن دسته از روايات اهلسنت است كه جمله زيادي را ندارند.
نسب امام مهدي(علیه السلام)از نظر ابنتيميه
همچنانکه ذکرشد، ابنتيميه معتقد بود که مهدي از نسل حضرت زهرا(علیها السلام) است، ولي در اينكه حضرت مهدي(علیه السلام)از نسل كدام يك از فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) است، با شيعه اختلاف نظر دارد. وي بر خلاف شيعيان كه معتقدند نسب امام مهدي(علیه السلام)به امام حسين(علیه السلام)ميرسد، معتقد است مهدي موعود از فرزندان امام حسن(علیه السلام)ميباشد، نه از فرزندان امام حسين(ع). ابنتيميه در سخن خود به روايتي از حضرت علي(علیه السلام)استناد ميكند كه در آن آمده است حضرت مهدى(علیه السلام)از نسل حسن بنعلى(علیه السلام)است، نه از نسل حسين بنعلي(ع).[34] منظور ابنتيميه روايتى[35] است كه ابو داود در سنن خود اين چنين نقل كرده است:
ابواسحاق گويد: على(علیه السلام)درحالىكه به فرزندش حسن مىنگريست، گفت: «اين پسر من آقاست؛ چنانکه رسول خدا اين نام را بر او نهاده است، از نسل او فرزندى به دنيا مىآيد كه همنام پيامبر شماست كه در سيرت و اخلاق شبيه آن حضرت است، اما از نظر قيافه شباهتى ندارد». سپس اين قصه را كه او زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد، نقل كرد.[36]
نکته درخور توجه در خصوص اين روايت اين است که برخي از علماي اهلسنت براي اينکه ثابت کنند مراد پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از جمله «إن ابني هذا سيد كما سماه النبي»، امام حسن(علیه السلام)است، به اين روايت تمسک کردهاند که پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از بالاي منبر به امام حسن(علیه السلام)نگاه کردند و فرمودند: «ابْنِي هذا سَيِّدٌ وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بين فِئَتَيْنِ من الْمُسْلِمِينَ؛[37] اين فرزندم آقاست و اميد است كه خداوند بهدست ايشان بين دو لشكر بزرگ مسلمين (لشکر امام حسن(علیه السلام)و معاويه) صلح برقرار سازد».[38] ملاعلي قاري،[39] عظيم آبادي[40] و ابنتيميه[41] با استدلال به اين روايت معتقدند مراد پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از روایت ابيداود، امام حسن(علیه السلام)است، نه امام حسين(ع). بعد نتيجه ميگيرند که مهدي از ذريه امام حسن(علیه السلام)است.
نقد دليل ابنتيميه
روايتي كه ابنتيميه و ديگر علماي اهلسنت به آن استناد ميكنند تا ثابت كنند كه مهدي(علیه السلام)از نسل امام حسن(علیه السلام)است، داراي اشكالاتي است كه آن را از اعتبار مياندازد و این اشکالات به شرح زیر است:
1. روايت ابوداود داراي دو اشکال سندي است:
الف) ابوداود در اول سند چنين ميگويد: «برايم از هارون نقل شد»، اما ذکر نمیکند که چه كسى اين روايت را از هارون براى او نقل كرده است. پس روايت از اين جهت ضعيف است؛ چون مشتمل بر تعليق[42] در اسناد است.
ب) راوي اين روايت از حضرت علي(علیه السلام)ابواسحاق عمرو بنعبد الله سبيعى است كه او فقط يكبار اميرمؤمنان(علیه السلام)را ديده است. به همين جهت علمای اهلسنت، اين روايت را منقطع و از اعتبار ساقط دانسته است.
ابنخلدون بهدلیل وجود اين دو اشکال در سند روايت، حديث را منقطع دانسته و گفته: هرچند از ابواسحاق سبيعى در صحيح بخارى و مسلم روايت نقل شده است، ولى او در آخر عمرش دچار اختلاط شد و روايت او از حضرت على(علیه السلام)و روايت ابوداود از هارون نيز منقطع است.[43] مباركفوري اين روايت را ذكر كرده و در ذيلش از منذري درباره سند روايت چنين نقل ميكند كه او گفته است اين روايت منقطع است و ابواسحاق سبيعى فقط يك بار حضرت على(علیه السلام)را ديده است.[44] همچنين البانى روايت فوق را از چند جهت ضعيف دانسته و گفته: نام استاد ابوداود در اين روايت برده نشده است؛ پس او مجهول است و همچنين ابواسحاق دچار اختلاط بود و شعيب بنخالد که از او روايت نقل کرده است، بعد از اختلاط ابواسحاق از وی روایت کرده،[45] نه قبل از اختلاط. الباني دركتاب ضعيف سنن أبيداود نيز گويد: اين روايت ضعيف است.[46] وي همچنين در تحقيقي كه دركتاب مشكاة المصابيح انجام داده است، روايت ابوداود را تضعيف كرده است.[47]
2. طبق نقل علمای اهلسنت از جمله جزرى شافعى، همين روايت در سنن ابوداود نقل شده است كه در آن به جاى «نظر إلى إبنه الحسن» جمله «نظر إلى إبنه الحسين» آمده است. جزري با اعتماد به اين نقل است که ميگويد: ديدگاه صحيح اين است كه حضرت مهدى(علیه السلام)از نسل حسين بنعلى(علیه السلام)است.[48] همچنين روايات فراوان ديگري نيز وجود دارد که ثابت ميکند مهدي از نسل امام حسين(علیه السلام)است.
3. استناد ابنتيميه درباره نسب امام مهدي(علیه السلام)به روايت ابوداود در منهاج السنه، با آنچه از او در کتاب مختصر الفتاوى المصرية لابنتيمية نقل شده است، تعارض دارد؛ زيرا شيخ محمد بنعلی بعلی حنبلی، نويسنده مختصر الفتاوى المصرية لابنتيمية که بناي وي نقل فتواهاي ابنتيميه در مصر است، بعد از نقل اعتراف ابنتيميه به صحت و حسن بودن احاديث مهدويت، روايتي را از او نقل ميکند که حضرت علي(علیه السلام)فرموده است: مهدي از فرزندان حسين(علیه السلام)است.[49]
4. بين آن روايتي که ميگويد مهدي از نسل امام حسن(علیه السلام)است، با آن روايتي که ثابت ميکند حضرت از نسل امام حسين(ع)ميباشد، به اين صورت ميشود جمع کرد که امام مهدي(علیه السلام)از جهت پدرى از نسل امام حسين(علیه السلام)و از جهت مادرى از نسل امام حسن(علیه السلام)است. فرمايش پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اين مطلب را تأييد ميكند كه فرمودند: اي فاطمه، قسم به كسي كه من را به حق مبعوث كرد، مهدي اين امت از حسن و حسين: است.[50]
بنابراين استناد ابنتيميه به روايت ابيداود براي اثبات اينکه مهدي(علیه السلام)از نسل امام حسن(علیه السلام)است، با اشکالات جدي روبهرو است که قابل استناد نيست.
ديدگاه ابنتيميه درباره فرزند داشتن امام حسن عسكري(علیه السلام)
ابنتيميه با طرح اين شبهه كه امام عسكري(علیه السلام)عقيم بودند و فرزندي نداشتند، خواسته است که اصل وجود مهدي منتظر شيعه را انكار کند و در اينباره ميگويد:
محمد بنجرير طبرى و عبدالباقى بنقانع و ديگر دانشمندان علم انساب و تاريخ نقل کردهاند كه [امام] حسن بنعلى عسكرى[(ع)] فرزندى نداشته است؛ اما اماميه خيال مىكنند كه او داراى فرزند بوده و گمان ميكنند كه او در خردسالی داخل سرداب سامرا شده است و برخى از شيعيان گفتهاند كه او دو سال داشته، بعضى گفتهاند سه سال و عدهاى ديگر سن آن حضرت را پنج سال دانستهاند.[51]
وهابيان نيز به پيروي از ابنتيميه، عقيم بودن امام حسن عسكري(علیه السلام)را مطرح كرده و از آن چنين نتيجه گرفتهاند كه باور شيعيان درباره موجود بودن امام مهدي(ع)، باوري پوچ و خيالي است.[52]
نقد اين ديدگاه
ادعاي ابنتيميه درباره فرزند نداشتن امام عسکري(علیه السلام)را اين چنين نقد ميکنيم:
1. ابنتيميه اين مطلب را به طبرى نسبت داده است؛ درحاليكه با بررسي به عملآمده مشخص شد كه در هيچ كجاي كتاب تاريخ طبري به عقيم بودن امام عسكري(علیه السلام)اشاره نشده است و جملة «لم يكن له نسل ولا عقب» در اين كتاب اصلاً ديده نميشود. محمد رشاد سالم كه از محققان اهلسنت بوده و كتاب منهاج السنه را تحقيق كرده است، وقتي در مییابد كه اين مطلب در تاريخ طبري وجود ندارد، به ناچار براي اينكه حرف ابنتيميه را مستند كند، در پاورقي منهاج السنه[53] اين جمله را به کتاب صلة تاريخ الطبري[54] نسبت ميدهد كه نويسنده آن عريب بنسعد قرطبي است، اما غافل از اينكه اين کتاب موجود است و چنين تعبيري درباره فرزند نداشتن امام عسكري(علیه السلام)وجود ندارد، بلكه محمد رشاد با اين کارش به نوعي خواسته است دروغ ابنتيميه را بپوشاند. در صلة تاريخ الطبرى، جملهاي به اين مضمون «لم يعقب الحسن»[55] درباره قضيهاي آمده است، اما هيچ ربطي به امام عسکرى(علیه السلام)ندارد. قضيه اين بوده است که در زمان مقتدر عباسي، شخصي ادعا ميکند من فرزند محمد بنحسن بنعلي بنموسي بنجعفر الرضا هستم؛ يعني من نوه امام رضا هستم. در تكذيب گفتههاى او عدهاي ميگويند: «لم يعقب الحسن؛ حسن فرزند امام رضا(علیه السلام)اصلا فرزندى نداشته است». بعد از اينکه دروغ آن شخص آشکار ميشود، به منظور تنبيه، او را وارونه سوار بر الاغ میکنند و در كوچهها ميگردانند.[56]
نکتهای که ذکر آن در اينجا ضروري است تا بياساس بودن شبهه ابنتيميه و استناد محمد رشاد آشکار شود، اين است که همين نقلي كه قرطبي در صلة التاريخ آورده است، داراي اشكالاتي است؛ زيرا قرطبي نه تنها براي اين قضيه هيچ مصدر و سندي ذكر نميكند، بلکه خود او نيز فرد مجهولي است. فقط زركلي اشاره کوتاه به شرح حال او میکند و معتقد است او اصالتاً نصراني بوده است.[57]
مطلب ديگر در اينباره اين است که در بين علما در اينکه آيا امام رضا(علیه السلام)فرزندي به نام حسن داشته است يا نه، اختلاف است. محمد بنطلحه شافعى[58] و سبط بنجوزی[59] معتقدند ايشان فرزندي بهنام حسن داشته است، اما شيخ مفيد مینويسد: امام رضا(علیه السلام)دنيا را بدرود گفت و سراغ نداريم که از وی فرزندی به جا مانده باشد، جز همان پسرش که بعد از وی به امامت رسيد؛ يعنی حضرت محمد بنعلی(ع).[60] علامه حلي نيز گويد: امام رضا(علیه السلام)هنگامي که از دنيا رفتند، دو فرزند به نام محمد(علیه السلام)و موسي داشتند.[61] پس اختلاف در اين مسئله، موجب ترديد در نقل جريان فرزند داشتن يا نداشتن حسن بنعلي بنموسي الرضا(علیه السلام)در کتاب صلة التاريخ ميشود.
بنابراين حرف ابنتيميه بدون دليل است و بر پايه هيچ سندي نيست و اگر هم در صلة التاريخ مطلبي ذکر شده است، مربوط به جريان ديگري است که ارتباطي به فرزند نداشتن امام عسکري(علیه السلام)ندارد.
2. اشکال ديگري که در اينجا متوجه ابنتيميه است، اين است که وي فرزند نداشتن امام حسن عسكرى(علیه السلام)را به عبدالباقي بنقانع نيز نسبت داده است و در اين خصوص هيچ سند و مدركى نيز از او ارائه نداده است. گذشته از اين، ابنتيميه سخنش را به کسي انتساب میدهد که در بين علمای اهلسنت جايگاهي ندارد. علماي اهلسنت او را تضعيف كرده و درباره او جملاتي گفتهاند كه او را از اعتبار ساقط ميكند. ذهبي در شرح حال عبدالباقي مينويسد:
دار قطنى گفته: او روايات را حفظ مىكرد، ولى اشتباه مىكرد و بر خطايش اصرار مىورزيد. برقانى نيز گفته است او از ديدگاه من ضعيف است. خطيب بغدادى از ازهرى از ابوالحسن بنفرات نقل كرده است كه براى ابنقانع نقل كردهاند كه دو سال قبل از مرگش ديوانه شده بود؛ و از این رو من شنيدن روايت از او را رها كردم؛ چرا كه عدهاى در زمان ديوانگىاش از او روايت شنيدهاند.[62]
3. سخن ابنتيميه بر خلاف ديدگاه بزرگان اهلسنت بهويژه نسب شناسان معروف است که گفتهاند امام مهدي(علیه السلام)متولد شده است و او از فرزندان امام حسن عسکري(علیه السلام)است. برای نمونه از چند تن یاد ميكنيم: ابنخلدون،[63] ذهبى،[64] فخررازى،[65] ابنحجر،[66] ابناثير،[67] ابنخلكان،[68] سبط بنجوزى،[69] صفدي،[70] ابنصباغ،[71] زركلى،[72] و گنجى شافعى.[73]
پس سخن ابنتيميه كه امام حسن عسكري(علیه السلام)فرزندي ندارد، ادعايي بدون دليل است.
دلایل ابنتيميه برطولاني نبودن عمر امام مهدي(علیه السلام)
ابنتيميه با بیان دلایلي درباره عدم امكان عمر طولاني براي امت پيامبر، سعي كرده است تا با اين روش، زنده بودن امام مهدي(علیه السلام)را انكار كند و به خیال خود مهر بطلاني بر باورهاي شيعيان بزند. وي در اينباره میگويد:
عمر يك مسلمان برابر اين مدت (عمر امام مهدي)، طبق عادت عمر افراد در امت محمد، امرى است غير واقعي که دروغ بودن آن معلوم است؛ زيرا در اسلام کسی که بيش از 120 سال عمر کرده باشد، وجود ندارد.[74]
وي در ادامه برای اثبات حرف خود، به دو روايت از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تمسک جسته است. وی در روایتی به نقل از بخاري آورده است:
از عبدالله بنعمر نقل شده است كه رسول خدا در آخرين روز عمرش نماز عشا را با ما خواند.وقتى سلام گفت، رو به ما کرد و فرمود: امشب را به خاطر بسپاريد؛ زيرا پس از گذشت صد سال از اين تاريخ، یکی از كساني كه روى زمين هستند، باقى نخواهد ماند.[75]
روايت دوم به نقل از ترمذى است که گفته است: «از ابوهريره نقل شده است كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: عمر امت من بين شصت تا هفتاد سال است».[76]
ابنتيميه با ذکر اين دو روايت خواسته است ثابت کند که ادعاي طول عمر براي حضرت مهدي، دروغ و بر خلاف عادت امت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است تا در نتيجه زنده بودن امام مهدي(علیه السلام)را كه از اعتقادات شيعه است، مورد هجمه قرار دهد.
نقد روایات مورد استناد ابنتیمیه
روايت اول هيچ ربطی به طول عمر امام مهدي(علیه السلام)ندارد؛ زيرا روايت شامل كسانى مىشود كه در همان زمانِ پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روى زمين موجود و زنده بودند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:اينها بعد از صد سال در روى زمين باقى نمىمانند و مىميرند. بنابراين حديث شامل امام زمان(صلی الله علیه و آله و سلم) نمىشود؛ چرا كه آن حضرت، 242 سال بعد از هجرت به دنيا آمده و در زمان رسول خدا متولد نشده است.
ابنقتيبه اين روايت را اينچنين توجيه ميكند كه راويان اين حديث، حرفى را از آن ساقط كردهاند يا آن را فراموش كردهاند يا اينكه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را آهسته بيان كرده و راوى آن را نشنيده است. بعد در ادامه ميگويد: ما شك نداريم كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اينگونه فرموده: بر روى زمين از ميان شما امروز هيچ كسى باقى نمىماند؛ يعنى از كسانى كه در اين مجلس حاضر است يا فقط صحابه. پس راوى كلمه «منكم» را انداخته است.[77] طحاوى نيز بعد از نقل اين روايت، همين توجيه را كرده و گفته: ما در سخن على(علیه السلام)يافتيم كه مقصود رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) كسانى بوده كه در آن روز بر روى زمين بودند، نه غير آنان.[78]
بنابراين با توجيهاتي كه ذكر شد، اين روايت شامل مردم آينده بهويژه حضرت مهدى(علیه السلام)نمىشود و محال بودن عمر طولاني را براي امت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت نميكند و استناد ابنتيميه ادعايي بيش نيست و خطاب روايت یا به حاضران در مجلس رسول خدا يا به عموم صحابه بوده است. همچنين مقصود رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اين نيست كه بعد از اين صد سال، هيچ شخص ديگرى عمر طولانى نخواهد داشت و امّت او تا قيام قيامت كمتر از يكصد سال عمر مىكنند؛ زيرا افراد زيادى بعد از آن آمدند كه صدها سال زندگى كردند كه بعداً به آنها اشاره خواهيم كرد.
دليل دوم ابنتيميه بر محال دانستن عمر طولاني براي امت اسلام، همان روايتي است كه عمر امت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را بين شصت تا هفتاد سال محدود كرده است.
پاسخ اين دليل نيز اين است كه اين روايت همچنانكه علماي اهلسنت اشاره كردهاند، در مقام بيان عمر متوسط امت است، نه حصركردن عمر بين شصت يا هفتاد سال و روايت در بيان عمر غالب مردم است؛ زيرا بيشتر مردم تا همين سن كه در حديث اشاره شده است، عمر ميكنند. علي قاري و مباركفورى به اين نكته اشاره ميكنند كه مراد روايت اين است كه عمر امت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از عمرهاى پسنديده و حد وسط و معتدل است كه غالب امت بين اين دو عدد مردهاند؛ همچنانكه عمر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ، خلفا، حضرت علي(علیه السلام)و غير آنان از علما و اوليا اين چنين بوده است.[79]
بنابراين ادعاي ابنتيميه كه با اين دو روايت ميخواست زنده بودن حضرت مهدي(علیه السلام)را محال فرض كند، كاملاً بي اساس و بدون منطق است و با دلایل ديگر که امکان طول عمر را ثابت ميکند، در تعارض است.
دلایل امکان عمر طولاني
برخلاف ادعاي ابنتيميه، دلایلي وجود دارد که امکان عمر طولاني را براي انسان ثابت و ممکن ميکند: از جمله اين دلایل قرآن است. در قرآن آيهاي وجود دارد كه نه تنها از عمر طولاني بلکه از امکان عمر جاويدان خبر ميدهد و آن آيه درباره حضرت يونس(علیه السلام)است که خداوند ميفرمايد: (فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ؛ لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ)؛[80] «اگر او (يونس) در شکم ماهي تسبيح نميگفت، تا روز رستاخيز در شکم ماهي ميماند». با دقت در اين آيه شريفه، عمر بسيار طولاني (از عصر يونس(علیه السلام)تا روز رستاخيز) که در اصطلاح زيستشناسان عمر جاويدان ناميده ميشود، براي انسان و ماهي از نظر قرآن کريم امکانپذير است.
از نظر عقل نيز طولانى بودن عمر شخصى حتى تا هزاران سال هيچ محذورى ندارد و محال نيست؛ همچنانكه فخررازى بر اين نكته تأكيد ميكند.[81]
عمر طولاني داشتن از نظر علمى نيز محال نيست و تا بهحال كسي مدت معيني براي عمر انسان نتوانسته است ثابت كند. محمد باقر صدر در كتاب بحث حول المهدي در ذيل بحث امكان عمر طولاني براي امام مهدي(علیه السلام)، مطالبي را گفته و اثبات کرده كه از نظر علم، عمر طولاني محال نيست.[82]
همچنين وجود افرادي با عمرهاي طولاني در طول تاريخ، امكانپذیر بودن عمر طولاني براى انسان در هر عصري را ثابت و عملي ميكند و وقوع چنين چيزي را در آينده نیز ممكن ميسازد. تاريخ افراد بسياري را نشان ميدهد كه عمر آنها بیش از عمرهاي معمولي بوده است. ابوحاتم سجستاني كه علماي اهلسنت از او به عنوان عالم نحوي، لغوي، شاعر و امام در علوم ادبيات ياد ميكنند،[83] در کتاب المعمرين و الوصايا نام افرادي را ذكر ميكند كه عمر آنها از عمر طبيعي طولانيتر بوده است. وي حتي از امت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) كساني را نام ميبرد كه عمر آنها بيش از دويست سال، دويست و پنجاه سال، سيصدسال، پانصدسال و بيش از ششصد سال نيز بوده است.[84]
نكتهاي كه در اينجا داراي اهميت است، اين است كه بزرگاني از اهلسنت به امكان طولاني بودن عمر امام مهدي(علیه السلام)تصريح كردهاند و امكان چنين عمري را براي آن حضرت محال نميدانند. قندوزي سخن كنجى شافعى را چنين نقل ميكند: «پس او زنده و از هنگام غيبتش تا اكنون موجود و باقى است و بهدليل بقای حضرت عيسى، خضر و الياس، هيچ امتناعى در وجود و بقای او نيست»[85] وي همچنين از شعرانى نقل ميكند كه گفته است: مهدى فرزند امام حسن عسكرى(علیه السلام)است. تولد او نصف شب شعبان سال 255 هجرى است. او تا هنگامىكه با عيسى بنمريم حضور بههم رساند، باقى و زنده است[86] و ديگر علماي اهلسنت مانند علامة بدخشي، علامه ابياري، عبدالرحمن باعلوي[87] نيز به زنده بودن و عمر طولاني امام مهدي(علیه السلام)اعتراف كردهاند.
با اين دلایلي که براي امكان وقوع عمر طولاني براي انسانها ذکر شد، چه اشكالي دارد كه امام مهدي(علیه السلام)نيز داراي چنين عمر طولاني باشد؟
شبهه ابنتیمیه درباره امامت حضرت مهدي(علیه السلام)در كودكي
ابنتيميه درباره امامت امام مهدي(علیه السلام)در کودکي معتقد است کسي که هنوز به سن رشد و تکليف نرسيده، توان امامت بر جامعه را ندارد. وي با تمسك به اين آيه (وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّىَ إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ...)؛[88] «و يتيمان را چون به حد بلوغ برسند، بيازماييد. اگر در آنها رشد (كافى) يافتيد، اموالشان را به آنها بدهيد»، چنين ادعا میکند كه حضرت مهدي(علیه السلام)كودك و هنوز به سن رشد و تکليف نرسيده است و نميشود اموالش را تا زمان رشد و ازدواج به خودش سپرد. پس کسی که در جان و مالش محجور است، چگونه میتواند امام مسلمانان بشود؟![89]
پاسخ اين شبهه
اين سخن ابنتيميه، اجتهاد در مقابل نص است؛ زيرا از نظر قرآن امامت، نبوت و ولايت در کودکي نه تنها امري ناممکن نيست، بلکه قرآن آشکارا ميفرمايد: ما ولايت و نبوّت را به افرادي در کودکي داديم. خداوند خطاب به حضرت يحيي(علیه السلام)ميفرمايد: (يا يَحْيي خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَآتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيّا)؛[90] «اي يحيي، تو کتاب آسماني ما را به قوت فراگير و به او در کودکي مقام نبوّت داديم». همچنين درباره عيسي(علیه السلام)فرمود: (قالُوا کَيْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْکِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً)؛[91] «گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است، سخن بگوييم؟ عيسى زبان به سخن گشود و گفت: من بنده خدايم. او كتاب (آسمانى) به من داده و مرا پيامبر قرار داده است». فخر رازي دربارۀ حکمي که خداوند به حضرت يحيي(علیه السلام)داد، ميگويد: مراد از حکم در آيه شريفه، همان نبوّت است؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در کودکي محکم و کامل کرد و به او وحي فرستاد؛ چرا که خداوند حضرت يحيي(علیه السلام)و عيسي(علیه السلام)را در کودکي به پيامبري برگزيد، برخلاف حضرت موسي(علیه السلام)و محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) که آنان را در بزرگسالي به رسالت رساند. قندوزي با شاهد آوردن اين آيه كه درباره عيسي و آيه قبل كه درباره يحيي است، مي نويسد: «گفتهاند که خداوند او (مهدي) را در کودکي حکمت و فصل الخطاب عنايت فرمود و او را نشانهاي براي عالميان قرار داد».[92]
غير از آيات ذكر شده كه نشان از توانايي كودك صغير براي رسيدن به مقام نبوت است، آيات ديگري نيز وجود دارند كه ثابت ميكنند كه كودك صغير به اذن خداوند توانايي انجام كارهايي را دارد كه فقط بزرگترها به انجام آن قادرند. قرآنکريم درباره شهادت دادن طفل صغير در قضيه حضرت يوسف(علیه السلام)و زليخا ميفرمايد: (وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الكَاذِبِينَ؛ وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ)؛[93] «شاهدي از بستگان زن گواهي داد و گفت: اگر پيراهن يوسف از جلو دريده باشد، زن راستگو و يوسف از دروغگويان است و اگر پيراهن از پشت دريده است، زن دروغگو و يوسف از راستگويان است». مفسرين اهلسنت اقوال مختلفي را درباره اين شاهد نقل کردهاند که چه کسي بوده است؟ از جمله آن اقوال اين است که آن شاهد، کودکي در گهواره بوده است که بر پاکي حضرت يوسف(علیه السلام)شهادت داد. طبري،[94] ثعلبي،[95] بغوي،[96] قرطبي،[97] ابنکثير،[98] سيوطي[99] و ديگران به اين قول در تفاسيرشان اشاره کردهاند.
بنابراين همانگونه كه براي رسيدن به مقام نبوت، سن شخص ملاك نيست، در امامت نيز سن شرط نيست، بلكه معيار لياقت، كمال و رشد فكري است؛ همچنانكه حضرت علي(علیه السلام)بهدلیل همين كمال و رشد فكري در سن كودكي جانشين و وصي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گردید و مردم مأمور به اطاعت از ايشان شدند.[100] شركت امام حسن و امام حسين(علیه السلام)در جريان مباهله كه در آن زمان كودكي بيش نبودند نيز دلالت بر بزرگی شأن و قابليت اين دو کودک با وجود سن کم دارد. همچنين بيعت[101] آن دو بزرگوار با پيامبر در كودكي نيز نشان از آن دارد كه ملاك، رشد عقلي است، نه سن. با وجود این چه اشكالي دارد كه خداوند حضرت مهدي(علیه السلام)را بهدلیل برخورداری آن حضرت از رشد فكري و كمال، به عنوان امام براي مسلمانان نصب كند؟
با اين بياني كه ذكر شد، معلوم شد آيهاي كه ابنتيميه براي اثبات ادعاي خود به آن استناد ميكرد، شامل امام معصوم كه داراي رشد و عقل كامل است، نميشود؛ همچنانكه شيخ مفيد به كساني كه با تمسك به اين آيه، مسئله امامت در سن كودكي را نمیپذیرند، اين چنين پاسخ ميدهد كه اين اشکال از کسی صادر میشود که بصيرتی در دين ندارد؛ زيرا آيهای را که قوم در اين باب به آن اعتماد کردهاند، خاص است، نه عام تا شامل امام معصوم نيز بشود؛ زيرا خداوند متعال با برهان قياسی و دليل سمعی، امامت آنان را ثابت فرموده و اين خود دليل خروج آن امامان از جمله ايتامی است که خطاب آيه متوجه آنان است[102] و هيچ اختلافی بين امت نيست که اين آيه مربوط به کسانی است که عقلشان ناقص است.
نتيجه
بنابراين ثابت شد كه ابنتيميه به مسئله مهدويت اعتقاد دارد و به اين امر نيز اعتراف ميكند كه مهدي موعود(علیه السلام)از اهلبيت رسول خدا و از فرزندان حضرت زهرا(علیهم السلام) ميباشد اما روايتي كه ابنتيميه به آن استناد ميكرد كه نام پدر حضرت مهدي(علیه السلام)عبدالله است، ضعيف است. و اين سخن وي كه حضرت مهدي(علیه السلام)فرزند امام حسن(علیه السلام)است، دليلش داراي اشکالات جدي بوده و با رواياتي كه ميگويد حضرت فرزند امام حسين(علیه السلام)است، تعارض دارد همچنين ثابت شد که ادعاي ابنتيميه درباره فرزند نداشتن امام عسكري(علیه السلام)يك ادعاي غير صحيح و دروغ بوده است. به شبهه محال بودن عمر طولاني امام مهدي(علیه السلام)نيز پاسخ داده شد كه دو روايت مورد استناد ابنتيميه ربطي به ادعايش نداشت. بحث امامت امام مهدي(علیه السلام)در كودكي نيز كه مورد مناقشه ابنتيميه بود، چنين پاسخ داده شد كه نبوت و امامت در طفوليت امري امكان پذير است و شاهد آن خود قرآن بود كه اشاره شد.
نوشته: وحید خورشیدی
پاورقی:
[1]. عسقلانی، ابنحجر: فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج6، ص493؛ هيتمی، ابنحجر، الصواعق المحرقة، ج2، ص480.
[2]. حلی، حسن بنيوسف، منهاج الكرامه، ص177.
[3]. ابنتيميه، احمد، منهاج السنة النبوية، ج8، ص254.
[4]. ابوداود، سلیمان، سنن أبیداوود، ج4، ص107.
[5]. ابنتيميه، احمد، پيشين، ج8، ص255.
[6]. همان، ج4، ص95.
[7]. همو، حقوق آل البيت، ص51.
[8]. ابنماجه، محمد بنيزيد، سنن ابنماجه، ج2، ص1340.
[9]. ابنتيميه، احمد، منهاج السنة النبوية، ج4، ص101- 102.
[10]. مقصود ابنتيميه همان رواياتی است که دلالت دارد مهدی از اهلبيت است.
[11]. ابنتيميه، احمد، پیشین، ج8، ص256.
[12]. ر.ک: ابری سجستانی، محمد بنحسين، مناقب الإمام الشافعي، ص95.
[13]. ر.ک: ابنعساکر، علی بنحسن، تاريخ مدينة دمشق، ج52، ص 339.
[14]. ر.ک: ابنقيم، محمد بنأبیبكر، المنار المنيف في الصحيح والضعيف، ص142.
[15]. ر.ک: قاری، علی، مرقاة المفاتيح، ج 10، ص 101.
[16]. ر.ک: مبارکفوری، محمد عبدالرحمن، تحفة الأحوذي، ج6، ص402.
[17]. ر.ک: البانی، ناصرالدين، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج1، ص175.
[18] همو، سلسلة الاحاديث الصحيحة و شيء من فقهها و فوائدها، ج4، ص43.
[19]. ابنباز، عبدالعزيز بنعبدالله، مجموع فتاوى العلامة عبد العزيز بن باز، ج4، ص97.
[20]. ابیداوود، سلیمان، پيشين، ج4، ص106.
[21]. ابنتيميه، احمد، پيشين، ج4، ص95.
[22]. ر.ک: همان، ج8، ص254-260.
[23]. نام پدرش همنام پدر من است.
[24]. ر.ک: ابوداود، سلیمان، پيشين، ج4، ص108
[25]. ر.ک:همان، ص505؛ طبرانی، سليمان بناحمد، المعجم الكبير، ج10، ص131، ح10208.
[26]. ر.ک:مقدسی، يوسف بنيحيی، عقد الدرر في أخبار المنتظر، ص82.
[27]. ر.ک: شاشی، ابوسعید، مسند الشاشي، ج2، ص111، ح636.
[28]. ر.ک:مروزی، نعيم، كتاب الفتن، ج1، ص368، ح1080.
[29]. ر.ک:ابوداود، سلیمان، پيشين، ج4، ص505.
[30]. ابری، محمد بنحسين، پيشين، ص96.
[31]. گنجى شافعى، محمد، البيان في أخبار صاحب الزمان، ص483.
[32]. همان، ص485.
[33]. سعودی، ربيع بنمحمد، الشيعة الامامية الاثني عشرية في ميزان الاسلام، ص307.
[34]. ابنتيميه، احمد، پيشين، ج4، ص95.
[35]. همان، ج8، ص255.
[36]. ابوداود، سلیمان، پيشين، ج4، ص108، ح4290.
[37]. بخاری، محمد بناسماعيل، صحيح البخاری، ج3، ص1328.
[38]. نکتهای که بايد در خصوص اين روايت مورد توجه و دقت قرار گیرد، اين است که اين روايت با آنچه خود بخاری از پيامبر6 در خصوص فئه باغيه بودن معاويه نقل میکند، تعارض دارد؛ حضرت فرمود: «وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إلى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إلى النَّارِ؛ بیچاره عمار! گروه نابكار (معاويه و پيروانش) او را مىكشند. عمار آنها را بهسوى بهشت میخواند و آنها عمار را به سوى آتش مىخوانند» (همان ، ج1، ص172).
[39]. قاری، علی، پيشين، ج10، ص101.
[40]. عظيم آبادی، محمد شمس، عون المعبود شرح سنن أبي داود، ج 11، ص257.
[41]. ابنتيميه، احمد، حقوق آل البيت، ص53.
[42]. حديثی را که در انتهای سندش يک راوی افتاده باشد، حديث معلق گويند.
[43]. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمة ابن خلدون، ج1، ص314.
[44]. مبارکفوری، محمد عبد الرحمن، پيشين، ج6، ص403.
[45]. البانی، ناصرالدين، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيئ في الأمة، ج13، ص1097.
[46]. همو، ضعيف سنن أبي داود، ص350، ح4290.
[47]. تبريزی، محمد بنعبدالله، مشكاة المصابيح، ج3، ص186.
[48]. جزرى، شمس الدين، أسنى المطالب في مناقب الإمام على، ص130 .
[49]. بدرالدين، محمد بنعلی حنبلی بعلی، مختصر الفتاوى المصرية، ج1، ص250.
[50]. طبرانی، ابوالقاسم، پيشين، ج3، ص57؛ مقدسی، یوسف بنیحیی، عقد الدرر في اخبار المنتظر، ص152: «والذي بعثني بالحق، إن منهما مهدي هذه الأمة».
[51]. ابنتيميه، احمد، پيشين، ج4، ص87؛ همو، كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابنتيمية، ج27، ص452.
[52]. افرادی مثل دكتر ناصر القفاری در كتاب اصول مذهب الشيعة الإثني عشرية و احسان الهی ظهير در الشيعة و أهل البيت و ديگران اين شبهه را ذكر كردهاند.
[53]. ابنتيميه، احمد، منهاج السنة النبوية، ج4، ص87.
[54]. اين كتاب تكمله تاريخ طبری است.
[55]. حسن فرزندی نداشته است.
[56]. قرطبی، عريب بنسعد، صلة تاريخ الطبري، ص35.
[57]. زرکلی، خير الدين، الأعلام، ج4، ص227.
[58]. شافعى، محمد بنطلحه، مطالب السئول في مناقب آل الرسول، ص303.
[59]. سبط بنجوزی، شمس الدين، تذكرة الخواص، ص321.
[60]. مفيد، محمد بنمحمد، الإرشاد، ج2، ص271.
[61]. حلی، علی بنيوسف، العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، ص294.
[62]. ذهبی، محمد بناحمد، تذكرة الحفاظ، ج3، ص883.
[63]. ر.ک: ابنخلدون، عبدالرحمن بنمحمد، تاريخ ابن خلدون، ج4، ص148.
[64]. ر.ک: ذهبی، محمد بنعثمان، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج19، ص113.
[65]. ر.ک: رازی، فخر الدين، الشجرة المباركة في أنساب الطالبية، ص78- 79.
[66]. ر.ک: هیتمی، ابنحجر، پيشين، ج2، ص601.
[67]. ر.ک: ابناثير جزری، عزالدين، الكامل في التاريخ، ج6، ص249-250.
[68]. ر.ک:ابنخلكان، شمسالدين، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج4، ص176.
[69]. ر.ک: سبط بنجوزی، شمسالدين، پيشين، ص204.
[70]. ر.ک: صفدی، صلاح الدين، الوافي بالوفيات، ج2، ص249.
[71]. ر.ک: ابنصباغ مالكی، علی بنمحمد، الفصول المهمة في معرفة الأئمة، ج2، ص682.
[72]. ر.ک: زركلی، خيرالدين، پيشين، ج6، ص80.
[73]. ر.ک: گنجی شافعی، محمد بنيوسف، كفاية الطالب في مناقب علي بن أبي طالب7، ص100.
[74]. ر.ک: ابنتيميه، احمد، پيشين، ج4، ص91.
[75]. بخاری، محمد بناسماعيل، پيشين، ج1، ص55، ح116؛ نيشابوری، مسلم بنحجاج، صحيح مسلم، ج4، ص1965.
[76]. ترمذی، محمد بنعيسی، سنن الترمذي، ج4، ص566، ح2331.
[77]. دينوری، عبدالله بنمسلم، تأويل مختلف الحديث، ص99.
[78]. طحاوی، احمد بنمحمد، شرح مشكل الآثار، ج1، ص348.
[79]. مبارکفوری، محمد عبدالرحمن، پيشين، ج6، ص513؛ قاری، علی بنسلطان، پيشين، ج9، ص46.
[80]. سوره صافات(37)، آيات143-144.
[81]. رازی، فخرالدين، تفسير كبير، ج25، ص38.
[82]. صدر، محمد باقر، بحث حول المهدي (عجل الله تعالی فرجه الشريف)، ص66.
[83]. ابنخلكان، احمد بنمحمد، پيشين، ج2، ص430 -431.
[84]. سجستانی، سهل بنمحمد، المعمرون والوصايا، ص1 -45.
[85]. قندوزی، سليمان بنابراهيم، ينابيع المودة لذوي القربى، ج3، ص348.
[86]. همان، ج3، ص345.
[87]. مرعشی نجفی، سيد شهاب الدين، شرح إحقاق الحق، ج13، ص92-95.
[88]. سوره نساء(4)، آيه6.
[89]. ابنتيميه، احمد، پيشين، ج4، ص89.
[90]. سوره مريم(19)، آيه 12.
[91]. سوره مریم(19)، آيه 29.
[92]. قندوزی، سليمان، پیشین، ج3، ص17.
[93]. سوره يوسف(12)، آيات 26-27.
[94]. طبری، محمد بنجرير، پيشين، ج12، ص193.
[95]. ثعلبی، أحمد، الكشف والبيان، ج5، ص214.
[96]. حسين بنمسعود، بغوی، تفسير البغوي، ج2، ص421.
[97]. قرطبی، محمد بناحمد، الجامع لأحكام القرآن، ج9، ص172.
[98]. ابنکثير، اسماعيل، تفسير القرآن، ج2، ص476.
[99]. سيوطی، جلال الدين، الدر المنثور، ج4، ص526.
[100]. طبری، محمد بنجرير، تاريخ الطبري، ج1، ص542.
[101]. ابنعبدربه، احمد بنمحمد، العقد الفريد، ج4، ص359.
[102]. ر.ک: مفيد، محمد، الفصول المختارة، ص150.
منابع:
1. ابری، محمد بنالحسين: مناقب الامام الشافعي، تحقیق: جمال عزون، عمان: الدار الأثرية، چاپ اول، 1430ق.
2. ابنبابويه، محمد بنعلى: كمال الدين و تمام النعمة، تهران: اسلاميه، چاپ دوم، 1395ق.
3. ابنباز، عبدالعزيز: مجموع فتاوى و مقالات متبوعه و مجلة الجامعة الإسلامية بالمدينه المنورة، سال اول، شماره 3، 1388ش.
4. ابنباز، عبدالعزيز: مجموع فتاوى، اشرف على جمعه وطبعه : محمد بنسعد الشويعر مصدر الكتاب : موقع الرئاسة العامة للبحوث العلمية والإفتا.
5. ابنتيميه، احمد عبدالحليم: حقوق آلالبيت، محقق: عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلمية، بیتا.
6. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : كتب و رسائل و فتاوى شيخ الإسلام ابنتيمية، تحقيق: عبدالرحمن بنمحمد بنقاسم عاصمی نجدی، بیجا: مكتبة ابنتيمية، چاپ دوم، بیتا.
7. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : منهاج السنة النبويه، تحقيق:محمد رشاد سالم، مؤسسة قرطبة، 1406ق.
8. ابنحجر عسقلانی، احمد بنعلی بنحجر ابوالفضل: الإصابة في تمييز الصحابة، تحقيق: علی محمد بجاوی، بيروت: دارالجيل، چاپ اول ، 1412ق.
9. ابنخلدون، عبد الرحمن بنمحمد: مقدمة ابنخلدون، بيروت: دارالقلم، چاپ پنجم، 1984م.
10.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ: وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، تحقيق: احسان عباس، لبنان: دار الثقافة، بیتا.
11. ابنصباغ، علی بنمحمد: الفصول المهمة في معرفة الأئمة، تحقيق: سامی غريری، قم: دارالحديث، 1380ش.
12. ابنعبدربه، احمد بنمحمد: العقد الفريد، بيروت: دار إحياء التراث العربي، چاپ سوم، بیتا.
13. ابنعساکر، علی بنحسن: تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، تحقيق: محبالدين، بيروت: دارالفكر، 1995م.
14. ابنقيم جوزيه، محمد بنابیبكر: المنار المنيف، تحقيق: عبدالفتاح أبو غدة، حلب: مكتب المطبوعات الإسلامية، چاپ دوم، 1403ق.
15. ابنکثير، اسماعيل بنعمر: تفسير القرآن العظيم، بيروت: دار الفكر، 1401ق.
16. ابنماجه، ،محمد بنيزيد: سنن ابنماجه، تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقی، بيروت: دارالفكر، بیتا.
17. ابیداود سجستانی، سليمان بنأشعث: سنن أبي داود، تحقيق: محمد محيیالدين عبدالحميد، بيروت: دارالفكر، بیتا.
18. البانی، ناصرالدين: السلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيء في الأمة، رياض: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، چاپ اول، 1425ق.
19. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : سلسلة الاحاديث الصحيحة و شي من فقهها و فوائدها، رياض: مكتبة المعرف للنشر و التوزيع، چاپ جديد، بیتا.
20. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : ضعيف سنن أبي داود، رياض: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، چاپ اول ، 1423ق.
21. بخاری، محمد بناسماعيل: صحيح البخاري، تحقيق: مصطفی ديب البغا، بيروت: دار ابنكثير، اليمامة، چاپ سوم، 1407ق.
22. بعلی، بدرالدين: مختصر الفتاوى المصرية لابن تيمية، تحقيق: محمد حامد، دار ابنالقيم، چاپ دوم، 1406ق.
23. بغوی، حسين بنمسعود: تفسير البغوي، تحقيق: خالد عبدالرحمن، بيروت: دارالمعرفة، بیتا.
24. تبريزی، محمد بنعبد الله: مشكاة المصابيح، تحقيق: البانی، بيروت: المكتب الإسلامي، چاپ سوم، 1405ق.
25. ترمذی، محمد بنعيسی: سنن الترمذي، تحقيق: احمد محمد شاكر و دیگران، بيروت: دارإحياء التراث العربی، بیتا.
26. ثعلبی، احمد بنمحمد: الكشف و البيان، تحقيق: ابیمحمد بنعاشور، بيروت: دار إحياء التراث العربي، چاپ اول، 1422ق.
27. جزرى، شمس الدين: أسنى المطالب في مناقب الإمام على(ع)، تهران: نقش جهان، بیتا.
28. حاكم، محمد بنعبدالله، المستدرك علی الصحيحين، تحقيق: مصطفی عبد القادر عطا، بيروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1411ق.
29. حلی، حسن بنيوسف: العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، تحقيق: سيد مهدی رجایی، قم:سيد الشهداء(ع)، چاپ اول، 1408ق.
30. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : منهاج الكرامه، مشهد: انتشارات تاسوعاء، چاپ اول، 1379ش.
31. دينوری، ابن قتيبة: تأويل مختلف الحديث، تحقيق: محمد زهری النجار، بيروت: دارالجيل، 1393ق.
32. ذهبی، محمد بناحمد: تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، تحقيق: عمر عبدالسلام تدمرى، بيروت: دار الكتاب العربی، چاپ اول، 1407ق.
33. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : تذكرة الحفاظ، بيروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، بیتا.
34. رازی، فخر الدين: الشجرة المباركة في أنساب الطالبية، تحقيق: سيد مهدی رجایی، قم: مكتبة آية الله العظمى المرعشي، سيد الشهداء، چاپ اول، 1409ق.
35. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : مفاتيح الغيب، بيروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1421ق.
36. زركلی، خير الدين: الأعلام، بيروت: دار العلم للملايين، چاپ پنجم، 1980م.
37. سبط بنجوزی، يوسف بنفرغلی: تذكرة الخواص، بيروت: مؤسسة أهل البيت، 1401ق.
38. سجستانی، سهل بنمحمد: المعمرون والوصايا، نرمافزار جامع الکبیر.
39. سعودی، ربيع بنمحمد سعودی: الشيعة الامامية الاثني عشرية في ميزان الاسلام، جده: مكتبة العلم بجدة، چاپ دوم، 1414ق.
40. سيوطی، عبد الرحمن: الدر المنثور، بيروت: دارالنشر ـ دار الفكر، 1993م.41. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، تحقيق: عبدالوهاب عبداللطيف، رياض: مكتبة الرياض الحديثة.
42. شاشی، هيثم بنكليب: مسند الشاشی، تحقيق: محفوظ الرحمن زين الله، مدينة: مكتبة العلوم و الحكم، چاپ اول، 1410ق.
43. شافعی، محمد بنطلحه: مطالب السئول في مناقب آل الرسول، بيروت: چاپ اول، 1419ق.
44. صدر، محمد باقر: البحث حول المهدي، تحقيق: عبدالجبار شرارة، مركز الغدير للدراسات الإسلامية، چاپ اول، 1417ق.
45. صفدی، صلاحالدين: الوافي بالوفيات، بيروت: دار إحياء التراث، 1420ق.
46. طبرانی، سليمان بناحمد: المعجم الكبير، تحقيق: حمدی بنعبدالمجيد سلفی، موصل: مكتبة الزهراء، چاپ دوم، 1404ق.
47. طبری، ابوجعفر محمد بنجرير: تاريخ الطبري، بيروت: دار الكتب العلمية، بیتا.48. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : جامع البيان عن تأويل آي القرآن، بيروت: دارالفكر، 1405ق.
49. طحاوی، أحمد بنمحمد: شرح مشكل الآثار، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، بيروت: مؤسسة الرسالة، چاپ اول، 1408ق.
50. عسقلانی، ابنحجر: فتح الباري شرح صحيح البخاري، تحقيق: محب الدين الخطيب، بيروت: دار المعرفة، بیتا.
51. عظيمآبادی، محمد شمس حق عظيم: عون المعبود شرح سنن أبي داود، بيروت: دارالكتب العلمية، چاپ دوم، بیتا.
52. قاری، علي بنسلطان: مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، تحقيق:جمال عيتانی، بيروت: دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1422ق.
53. قرطبی، عريب بنسعد: صلة تاريخ الطبري، بيروت: منشورات مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، بیتا.
54. قرطبی، محمد بناحمد: الجامع لأحكام القرآن، قاهره: دارالشعب، بیتا.
55. قندوزی، سليمان بنابراهيم: ينابيع المودة لذوي القربى، دار الأسوة، چاپ اول، 1416ق.
56. گنجی شافعی، محمد بنيوسف: البيان في أخبار صاحب الزمان، تهران: دار إحياء تراث أهل البيت:، چاپ دوم، 1404ق.
57.ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : كفاية الطالب في مناقب علي بنأبي طالب(ع)، تهران: دار إحياء تراث أهل البيت(ع)، چاپ دوم، 1404ق.
58. مباركفوری، ابنعبدالرحيم: تحفة الأحوذي، بيروت: دار الكتب العلمية، بیتا.
59. مرعشی، شهاب الدين: شرح إحقاق الحق، قم: منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي، بیتا.
60. مروزی، ابنحماد: كتاب الفتن، قاهرة: مكتبة التوحيد، چاپ اول، 1412ق.
61. مفيد، محمد: الفصول المختارة، بيروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414ق.
62. مقدسی، يوسف بنيحيی: عقد الدرر في أخبار المنتظر، قاهرة: مكتبة عالم الفكر، چاپ اول، 399ش.
63. نيشابوری، مسلم بنحجاج: صحيح مسلم، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقی، بيروت: دار إحياء التراث العربي، بیتا.
64. هيتمی، ابنحجر: الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، تحقيق: عبد الرحمن بنعبد الله تركی و كامل محمد الخراط، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1417ق.