از زشت ترين پديده ها در آيين وهّابيّت اين است كه هر چيزى كه با افكار آنان تطبيق نكند، آن را بدعت شمرده و شرك مى دانند، كه در اين قسمت به بخشى از آن اشاره مى شود.
سجده بر تربت بدعت است
صالح فوزان عضو هيئت إفتاء سعودى مى نويسد:
«السجود على التربة المسمّاة تربة الولىّ إن كان المقصود منه التبرّك بهذه التربة والتقرّب إلى الولىّ، فهذا شرك أكبر، وإن كان المقصود التقرّب إلى اللّه مع إعتقاد فضيلة هذه التربة و أنّ فى السجود عليها فضيلة، كالفضيلة التى جعلها اللّه فى الأرض المقدسّة فى المسجد الحرام، والمسجد النبوىّ، و المسجد الأقصى، فهذا إبتداع فى الدين»؛[1]سجده بر تربت اولياء، اگر به قصد تبرّك به تربت و تقرّب به اولياء باشد، شرك اكبر محسوب مى شود، و اگر مقصود تقرّب به خداوند متعال باشد با اعتقاد به اين كه اين تربت همانند زمين مسجد الحرام، و مسجد النبى، و مسجد الأقصى داراى فضيلت مى باشد، بدعت در دين به شمار مى رود.
مراسم ميلاد رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) بدعت است:
بن باز مفتى اعظم سعودى مى نويسد: «لايجوز الأحتفال بمولد الرسول (صلی الله علیه وآله) ولا غيره، لأنّ ذلك من البدع المحدّثة فى الدين، لأنّ الرسول (صلی الله علیه وآله) لم يفعله ولاخلفاؤه الراشدون ولاغيرهم من الصحابة- رضى اللّه عنهم- ولا التابعون لهم بإحسان فى القرون المفضّلة»؛[2]مراسم ميلاد پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) جايز نيست چون بدعت در دين محسوب مى شود، زيرا رسول گرامى، و خلفاى راشدين، و صحابه حضرت، و ديگر تابعين، چنين مراسمى انجام نمى داده اند.
مراسم سوگوارى پيامبران و صالحان بدعت است:
فتواى هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون مراسم سوگوارى:
«لايجوز الإحتفال بمن مات من الأنبياء والصالحين ولا إحياء ذكراهم بالموالد و ... لأنّ جميع ما ذكر من البدع المحدّثة فى الدين، و من وسائل الشرك»؛[3] مراسم سوگوارى براى پيامبران و صالحان و همچنين مراسم بزرگداشت آنان جايز نيست و بدعت در دين، و شرك به حساب مى آید.
جشن تولّد نوزادان وسالگرد ازدواج بدعت است:
شيخ عثيمين از نويسندگان و فعّالان گروه وهّابيّت مى نويسد:
«إنّ الإحتفال بعيد الميلاد للطفل فيه تشبهاً بأعداء اللّه، فإنّ هذه العادة ليست من عادات المسلمين: و إنّما ورثك من غيرهم، وقد ثبت عنه (صلی الله علیه وآله) «أنّ من تشبّه بقوم فهو منهم»؛[4] بر پائى مراسم جشن تولّد براى اطفال از عادات و سنّتهاى اسلامى نيست، بلكه از دشمنان به ارث برده شده است، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: هر كس همانند ديگران شود از آنان محسوب مى گردد.
و در سخنى ديگر مى گويد: «و أمّا أعياد الميلاد للشخص أو أولاده أو مناسبة زواج و نحوها فكلّها غير مشروعة و هى للبدعة أقرب من الإباحة» [5]. جشن ميلاد براى اشخاص يا اولاد و يا براى مناسبتهاى ديگر از قبيل ازدواج و مانند آن غير مشروع وبدعت است.
هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون مراسم جشن تولّد مى نويسد: «وأعياد الموالد نوع من العبادات المحدّثة فى دين اللّه فلا يجوز عملها لأىّ من الناس مهما كان مقامه أو دوره فى الحياة»؛ [6]جشن تولّد بدعت در دين محسوب مى شود، و براى هيچ فردى جايز نيست اگر چه از شخصيّتهاى برجسته جامعه و داراى موقعيّت ممتاز باشد.
و در پاسخ به استفتاى ديگرى مى نويسد: «لا يجوز إقامة عيد ميلاد لأحد لأنّه بدعة». وقد ثبت عن الرسول (صلی الله علیه وآله) أنّه قال: «من أحدث فى أمرنا ما ليس منه فهو ردّ»؛[7] به پاداشتن مراسم جشن تولد براى هيچكس جايز نيست و بدعت به شمار مى آيد، و از رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) آمده است: هر كس در دستورات دينى ما چيزى بيفزايد، مردود مى باشد.
ولى جاى بس شگفتى است كه همان هيئت در رابطه با مراسم جشنهاى دولتى مى نويسد: «وما كان المقصود منه (العيد) تنظيم الأعمال مثلا لمصحلة الأمّة وضبط أمورها كأسبوع المرور، وتنظيم مواعيد الدراسيّة، والاجتماع بالموظّفين للعمل ونحو ذلك ممّا لا يفضى به إلى التقرّب والعبادة والتعظيم بالأصالة، فهو من البدع العاديّة التى لا يشملها قوله (صلی الله علیه وآله) «من أحدث فى أمرنا ما ليس منه فهو ردّ فلا حرج فيه، بل يكون مشروعا»؛[8] اگر مقصود از مراسم برگزارى عيد به خاطر مصلحت ملّت و تظيم امور كشور صورت پذيرد، همانند هفته پليس، و شروع سال تحصيلى، وگردهمايى كارمندان دولتى، و امثال آنها كه قصد تقرّب و عبادت در آن نيست، مانعى ندارد و شامل نهى پيامبر نمى شود.
بديهى است كه چنين تفكرى، نهايت تحجّرگرايى و انجماد فكرى است زيرا گذشته از اين كه مخالفت با برپايى جشن تولد، مخالفت با امرى فطرى است، بلكه هيچ تفاوتى ميان جشن ولادت با جشن هاى ديگر مانند مراسم دولتى وجود ندارد، چون كسانى كه براى فرزندان خود مراسم جشن تولّد مى گيرند، هيچ گونه قصد تقرّب و يا عبادت ندارند.
درود بر رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) قبل از اذان و بعد از اذان بدعت است:
هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون درود و تحيّت بر پيامبر مى نويسد: «ذكر الصلاة والسلام على الرسول (صلی الله علیه وآله) قبل الأذان، وهكذا الجهر بها بعد الأذان مع الأذان من البدع المحدّثة فى الدين، وقد ثبت عن النبىّ (صلی الله علیه وآله) أنّه قال: «من أحدث فى أمرنا هذا، ما ليس منه فهو ردّ». متّفق عليه، وفى رواية: «من عمل عملا ليس عليه أمرنا فهو ردّ». رواه مسلم ... من فعل تلك البدعة ومن أقرّها ومن لم يغيّرها وهو قادر على ذلك فهو آثم؛[9]ومثله قال إبن باز فى فتاواه؛[10] درود فرستادن بر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) قبل از اذان و بعد از اذان، از بدعتهايى است كه در دين ايجاد شده و رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: هر كس بر دستورات دينى ما چيزى بيفزايد، مردود است، و همچنين فرموده است: هر كس عملى را انجام دهد كه ما به آن دستور نداده ايم قابل قبول نيست. همين مطلب در نوشتار بن باز مفتى اعظم سعودى نيز آمده است.
دعا كردن در كنار قبر رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) به قصد اجابت بدعت است:
شيخ صالح فوزان عضو هيئت افتاى سعودى مى نويسد:«من البدع التى تقع عند قبّة الرسول (ص) كثرة التردّد عليه، كلّما دخل المسجد ذهب يسلّم عليه، وكذلك الجلوس عنده، ومن البدع كذلك، الدعاء عند قبر الرسول (صلی الله علیه وآله) أو غيره من القبور، مظنّة أنّ الدعاء عنده يستجاب»[11] رفت و آمد زياد به كنار قبر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) و نشستن در آنجا و سلام گفتن به حضرت، بدعت به شمار مى آيد، و همچنين دعا كردن به اين نيّت كه شايد در آنجا به اجابت برسد، نيز از بدعتها به حساب مى آيد.
دست كشيدن به پرده كعبه بدعت است:
شيخ عثيمين از مفتيان و علماء بزرگ سعودى مى نويسد: «التبرّك بثوب الكعبة والتمسّح به من البدع، لأنّ ذلك لم يرد عن النبىّ (صلی الله علیه وآله)؛[12] تبرّك جستن به پرده كعبه و دست كشيدن به آن بدعت به شمار مى رود، چون از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) دستورى در اين باره نرسيده است.
اهداء ثواب نماز و قرآن به رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) و مردگان بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودى مى نويسد: «لا يجوز أن تهب ثواب ما صلّيت للميّت، بل هو بدعة، لأنّه لم يثبت عن النبىّ (صلی الله علیه وآله) ولا عن الصحابة رضى اللّه عنهم»؛[13] قالت اللجنة الدائمة: «لا يجوز إهداء الثواب للرسول صلى اللّه عليه وسلّم، لا ختم القرآن ولا غيره، لأنّ السلف الصالح من الصحابة رضى اللّه عنهم، ومن بعدهم، لم يفعلوا ذلك، والعبادات توقيفيّة»؛[14] هديه نمودن ثواب نماز به ميّت بدعت محسوب مى شود، چون از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) و اصحاب در اين باره چيزى نرسيده است. همچنين اهداء ثواب و ختم قرآن براى رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) نيز جايز نمى باشد، چون اصحاب پيامبر و ديگران چنين كارى نكرده اند.
قرائت قرآن براى ميّت بدعت است:
شيخ عثيمين از مفتيان و علماء بزرگ سعودى مى نويسد:
«وأمّا الاجتماع عند أهل الميّت وقرائة القران، وتوزيع التمر واللحم، فكلّه من البدع التى ينبغى للمرء تجنّبها، فإنّه ربّما يحدث مع ذلك نياحة وبكاء وحزن، وتذكّر للميت حتّى تبقى المصيبة فى قلوبهم لا تزول. وأنا أنصح هؤلاء الذين يفعلون مثل هذا أنصحهم أن يتوبوا إلى اللّه عزّ وجلّ»؛[15] اجتماع نزد مصيبت ديده و همچنين خواندن قرآن براى ميّت و توزيع خرما و گوشت از بدعتهايى است كه بايد از آن اجتناب نمود، چون اين كار باعث نوحه سرايى و گريه و حزن داغديدگان مى شود، و تلخى مصيبت براى هميشه در قلب آنان مى ماند، و من اين چنين افراد را نصيحت مى كنم كه از اين كار خود دست برداشته و توبه نمايند.
رفتن به غار حراء بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودى مى نويسد: «الصعود إلى الغار المذكور- أى غار حراء- ليس من شعائر الحجّ، ولا من سنن الإسلام بل أنّه بدعة، وذريعة من ذرائع الشرك باللّه، وعليه ينبغى أن يمنع الناس من الصعود له»؛[16] رفتن به غار حراء از شعائر حجّ و آداب اسلامى به حساب نمى آيد، بلكه بدعت و از اسباب شرك است، و بايد مردم را از اين عمل جلوگيرى نمود.
ذكر با تسبيح بدعت است:
بن باز مفتى اعظم سعودى گفته است: «لا نعلم أصلا فى الشرع المطهّر للتسبيح بالمسبحة، فالأولى عدم التسبيح بها، والإقتصار على المشروع فى ذلك، وهو التسبيح بالأنامل»؛[17] ذكر گفتن با تسبيح در شرع مطهّر وارد نشده است بهتر است به جاى تسبيح با انگشتان دست ذكر گفته شود.
و اى كاش از وى سؤال مى شد كه آيا غذا خوردن با قاشق، مسافرت با ماشين و هواپيما، در شرع وارد شده يا خير؟
آغاز نمودن جلسات با آيات قرآن بدعت است:
شيخ عثيمين از مفتيان مى نويسد: «إتّخاذ الندوات والمحاضرات بآيات من القرآن دائماً كأنّها سنّة مشروعة فهذا لا ينبغى»؛[18] آغاز نمودن جلسات و سخنرانى ها با آيات قرآن به صورت دائم، در شرع وارد نشده است و شايسته نيست.
گفتن «صدق اللّه العظيم» بعد از ختم قرآن بدعت است:
لجنه دائم افتاء سعودى نوشته است: «قول صدق اللّه العظيم بعد الإنتهاء من قراءة القرآن بدعة»؛[19] در پايان قرائت قرآن گفتن «صدق اللّه العظيم» بدعت است.
نقد افكار وهّابيّت در بحث بدعت
عدم درك معناى صحيح بدعت
با توجه به آنچه كه از تفكر وهّابيّت نسبت به بدعت گذشت، خوشبينانه ترين نگاه اين است كه وهّابیان درك صحيحى از بدعت نداشته و دچار توهّم گرديده اند و هر چيزى را كه مخالف تفكّرات خود یافته اند، با عينك بدبينى آن را بدعت مى شمارند و از اين روى، نخست معناى بدعت را از ديدگاه لغت شناسان ذكر نموده و آنگاه بدعت را از منظر كتاب و سنّت بررسى مى كنيم.
معناى لغوى بدعت:
جوهرى مى نويسد:
«إنشاء الشىء لا على مثال سابق، واختراعه وابتكاره بعد أن لم يكن ...»؛ [20]بدعت به معناى پديد آوردن چيز بى سابقه و عمل نو و جديدى است كه نمونه نداشته باشد.
قطعا بدعت به اين معنا مورد تحريم در آيات و روايات نيست؛ زيرا اسلام مخالف با نوآورى و نوپردازى در زندگى بشرى نيست، بلكه موافق با فطرت بشرى است كه همواره او را به نوآورى در زندگى فردى و اجتماعى سوق مى دهد.
معناى شرعى بدعت:
معناى بدعت كه در دين مورد بحث قرار مىگيرد، عبارت از هرگونه افزودن و يا كاستن در دين به نام دين مى باشد و اين غير از معنايى است كه در معناى لغوى آن گذشت.
راغب اصفهانى مى گويد:
«والبدعة فى المذهب: إيراد قول لم يستنَّ قائلها وفاعلها فيه بصاحب الشريعة وأماثلها المتقدّمة وأصولها المتقنة»؛ [21] بدعت در دين، گفتار و كردارى است كه به صاحب شريعت مستند نباشد و از موارد مشابه و اصول محكم شريعت استفاده نشده باشد.
ابن حجر عسقلانى مىگويد:
«والمُحْدَثات بفتح الدال جمع مُحْدَثَة، والمراد بها: ما أحدث وليس له أصل فى الشرع ويسمّى فى عرف الشرع بدعة، وما كان له أصل يدلّ عليه الشرع فليس ببدعة»؛[22] هر چيز جديدى كه ريشه شرعى نداشته باشد، در عرف شرع، بدعت ناميده مى شود و هر چه كه ريشه و دليل شرعى داشته باشد بدعت نيست.
همين تعريف را عينى در شرح خود بر صحيح بخارى [23] و مباركفورى در شرح خود بر صحيح ترمذى آورده[24] و عظيم آبادى در شرح خود بر سنن ابوداود [25] و ابن رجب حنبلى در جامع العلوم [26] ذكر كرده اند.
سيّد مرتضى از متكلّمان و فقيهان نامدار شيعه در تعريف بدعت مى گويد:«البدعة زيادة فى الدين أو نقصان منه، من إسناد إلى الدين»؛[27] بدعت افزودن چيزى به دين ويا كاستن از آن با انتساب به دين مى باشد.
طريحى مى گويد:
«البدعة: الحدث فى الدين، وما ليس له أصل فى كتابٍ ولا سنّة، وإنّما سُمّيَتْ بدعة؛ لأنّ قائلَها ابتدعها هو نفسه»؛ [28]بدعت، كار تازهاى در دين است كه ريشه در قرآن و شريعت ندارد و بهخاطر اين بدعت ناميده شده كه گوينده بدعت آن را ابداع كرده و به وجود آورده است.
اركان بدعت
با توجه به مطالب ياد شده بدعت داراى دو عنصر و ركن است:
1. تصرّف در دين:
هرگونه تصرّفى كه دين را نشانه گيرد و چيزى بر آن بيفزايد و يا بكاهد به شرطى كه عامل اين تصرف، عمل خودرا به خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) نسبت دهد.
ولى آن نوآورى هايى كه حالت پاسخگويى به روح تنوّع خواهى و نوآورى انسان باشد، مانند وسائل مورد استفاده در زندگی بشری، بدعت نخواهد بود.
2. ريشه نداشتن در كتاب:
با توجه به تعريف اصطلاحى بدعت، نوآورىهاى مزبور در صورتى بدعت ناميده مى شود كه دليلى براى آنها در منابع اسلامى به صورت خاص و يا به صورت عام وجود نداشته باشد.
ولى نوآورى هايى كه مى توان مشروعيّت آنها را از متن كتاب و سنّت به نحو خاص و يا كلّى استنباط كرد، بدعت ناميده نمى شود؛ مانند مجهز كردن ارتش كشورهاى اسلامى به وسايل مدرن و سلاحهاى پيشرفته روز كه از عموم برخى از آيات قرآنى استنباط مى شود مانند: «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مّن قُوَّة وَمِن رّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ»؛[29]هر توان و نيرويى كه مى توانيد براى مقابله با دشمن آماده سازيد و هم چنين اسبهاى ورزيده، براى ميدان نبرد تهيّه نماييد تا به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد.
از دستور عام اين آيه شريفه «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مّن قُوَّة»؛تا مى توانيد نيرو تهيه كنيد، مى شود مشروعيت تهيه تجهيزات مدرن نظامى را استفاده كرد. [30]
بدعت از منظر قرآن
1. قانونگذارى حق ويژه خداوند است:
از منظر قرآن، تشريع و قانونگذارى حق ويژه خداوند است و كسى بدون اذن او نمىتواند قانونى وضع كرده و ديگران را وادار به اجراى آن نمايد:«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوآا إِلَّاآ إِيَّاهُ ذَ لِكَ الدّينُ الْقَيّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»؛[31] حكم و فرمان تنها از آنِ خدا است و فرمان داده كه غير او را نپرستيد، اين است آيين پا برجا و استوار.
به قرينه «أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوآا إِلَّا إِيَّاهُ» مراد از واژه «الحكم» تشريع و قانونگذارى است.
2. پيامبران هم، حق تغيير در شريعت ندارند:
رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) نيز موظف به ابلاغ و اجراى شريعت الهى است و حق هيچگونه تغيير در قوانين اسلامى را ندارد و در برابر درخواست كفار از حضرت كه دين خود را تغيير دهد و يا قرآنى ديگرى مطابق ميل آنان بياورد، خداوند به حضرت دستور مى دهد كه:
«قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيم»؛[32]در برابر اين پيشنهاد به آنان بگو من حق ندارم كه از بيش خود آن را تغيير دهم، فقط از چيزى كه بر من وحى مىشود، پيروى مى كنم! من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از مجازات روز بزرگ (قيامت) مى ترسم:
3. بدعت رهبانيت ومذمت آن در قرآن:
خداوند تبارك و تعالى، رهبانيت نصارى را كه دامى بر سر راه بندگان خدا گستردهاند، بدعت دانسته و در مورد آن مىفرمايد:«...وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُون»؛[33]و رهبانيتى كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرر نداشته بوديم گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعايت نكردند، (و به نام زهد و رهبانيت دامها بر سر راه خلق خدا گستردند و ديرها را مركز انواع فساد نمودند) براى از اين رو ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند پاداششان را داديم و بسيارى از آنها فاسقند.[34]
4. بدعت، افترايى است بر خداوند متعال:
خداوند متعال مشركان را به خاطر بدعتى كه در دين گذاشته و آن را به خدا نسبت مىدهند، به سختى نكوهش كرده و مى فرمايد:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالاً قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُون»؛[35]شما كه بخشى از ارزاق خدادادى را حلال و بخشى ديگر را حرام كرده و آن را به خدا نسبت مى دهيد، آيا خدا به شما اين چنين اجازه اى داده و يا به خدا افترا مى بنديد؟
5. بدعت، دروغ بستن به خداوند است:
و در آيه ديگر تأكيد نموده و مىفرمايد:
«وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ»؛[36] اين سخنان دروغ كه به زبان جارى مى سازيد و مى گوييد اين حلال و اين حرام است، تا به خدا به دروغ افترا مى بنديد، به يقين آنان كه به خدا افترا مى بندند، رستگار نخواهند شد.
بدعت، در آيينه روايات
همان طورى كه قرآن، بدعت گذاران را سخت نكوهش نموده و سخنان آنان را دور از واقعيت و دروغ و افترا به خدا معرفى مى كند همچنين در رواياتى كه در كتب شيعه و سنى وارد شده به سختى از بدعت نكوهش شده و بدعت گران افراد فاسد و فاسق معرفى گرديده است كه به عنوان نمونه به چند مورد از اين روايات اشاره مى كنيم:
1. هر بدعتى مردود است:
در صحيح بخارى و مسلم دو كتاب معتبر اهل سنّت از قول عائشه، از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمودند:
«من أحدث فى أمرنا هذا، ما ليس فيه فهو ردّ»؛[37] هر كس در اين شريعت ما چيز جديدى اضافه نمايد، مردود است.
هم چنين در صحيح بخارى و مسلم آمده كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) فرمودند:
«... ومن عمل عملًا ليس عليه أمرنا فهو ردّ»؛[38] هر كس عملى را انجام دهد كه ما برآن دستور نداده ايم، مردود است.
و در صحيح مسلم از رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود:
بهترين سخن، كلام خدا است و بهترين هدايت، رهنمود پيامبر (صلى الله عليه وآله) است و بدترين كارها بدعت است و هر بدعتى گمراهى است.
2. هر بدعتى گمراهى است:
در صحيح مسلم از رسول مكرّم إسلام(صلى الله عليه وآله) آمده:
«فإنّ خير الحديث كتاب اللّه وخير الهدى هدى محمد وشر الأمور محدثاتها وكلّ بدعة ضلالة»؛[39] بهترين سخن، كلام خدا و بهترين هدايت، رهنمود پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) است و بدترين چيزها، بدعتهايى است كه در دين پديد مى آيد و هر بدعتى هم گمراهى است.
و در سنن نسائى آمده است:
«وكلّ بدعة ضلالة وكلّ ضلالة فى النار»؛ هر بدعتى گمراهى است و سرانجام هر گمراهى، آتش است.
ابن حجر عسقلانى مىگويد:
سخن رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) كه «كلّ بدعة ضلالة»؛ هر بدعتى گمراهى است؛ از نظر منطوق و ظاهر و از نظر مفهوم و دلالت يك قاعده كلى است؛ زيرا اين سخن گوياى اين مطلب است كه اگر در جايى بدعت يافت شود، محكوم به گمراهى است و از شريعت اسلامى خارج است؛ چون شريعت سراسر هدايت است و گمراهى ندارد.
اگر ثابت شود كه يك حكمى بدعت است، دو مقدمه منطقى آن (اين حكم، بدعت است و هر بدعتى، گمراهى است) صحّت مى يابد و نتيجه اين قضيه (كه اين حكم خارج از شريعت است) ثابت خواهد شد.
و مراد حضرت از جمله «كلّ بدعة ضلالة» هر بدعتى گمراهى است، عبارت از هر كار جديدى است كه هيچ دليل خاص و يا عام از شرع نداشته باشد.[40]
بدعت، در روايات شيعه
در كتب شيعه نيز روايات متعددى در مذمت بدعت و وجوب مبارزه با آن وارد شده كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. بدعت، زمينه ساز نابودى سنّت:
حضرت على(عليهالسلام) فرمود:
«ما أحدثت بدعة إلّا ترك بها سنّة»؛[41] با هر بدعتى كه پديد مى آيد، سنّتى از بين مى رود.
2. بدعتگذار، گرفتار لعن خدا وملائكه و مردم:
امام باقر(عليه السلام )از پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند كه فرمود:
«من أحدث حدثا، أو آوى محدثا، فعليه لعنة اللّه، والملائكة، والناس أجمعين، لايقبل منه عدل ولا صرف يوم القيامة ...»؛[42]
هركس بدعت گذارد و يا بدعت گذار را مأوى دهد (امكانات خود را در اختيار او قرار دهد)، به لعنت خدا و ملائكه و تمامى مردم گرفتار خواهد شد و هيچ عملى از او پذيرفته نمىشود ....
3.حرمت هم نشينى با بدعت گذاران:
امام صادق عليه السلام فرمودند:
«لا تصحبوا أهل البدع ولا تجالسوهم فتصيروا عند الناس كواحد منهم، قال رسول اللّه (صلى الله عليه وآله وسلم): المرء على دين خليله وقرينه»؛[43] با بدعت گذاران نشست و برخاست نكنيد كه نزد مردم شما هم يكى از آنان محسوب مى شويد چرا كه انسان، هم كيشِ دوست و رفيق خود خواهد بود.
4. وجوب بيزارى از اهل بدعت:
امام صادق(عليه السلام) از پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود:
إذا رأيتم أهل الريب والبدع من بعدى فأظهروا البراءة منهم، وأكثروا من سبهم والقول فيهم والوقيعة ...؛[44] اگر بعد از من شكّاكان و بدعت گذاران را ديديد، از آنان بيزارى بجوييد و آنان را سبّ نماييد و سخنانى بى پروا بزنيد (تا موقعيت آنان در جامعه به مخاطره افتاده و سخنانشان بى ارزش گردد).
5. نابودى دين با تشويق و احترام بدعتگذار:
امام صادق(عليه السلام) فرمود:
«من تبسّم فى وجه مبتدع فقد أعان على هدم دينه»؛[45] هر كس به صورت بدعتگذار خنده كند و او را تشويق نمايد در حقيقت به نابودى دين كمك كرده است.
امام صادق عليه السلام فرمودند:
«من مشى إلى صاحب بدعة فوقّره فقد مشى فى هدم الإسلام »؛[46]هر كس با بدعت گذار ارتباط داشته باشد و او را گرامى بدارد، در حقيقت، قدمى در نابودى دين برداشته است.
6. ضرورت مبارزه با پديده بدعت:
كلينى از طريق محمد بن جمهور از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله نقل كرده كه فرمودند:
«إذا ظهرت البدع فى أمتى فليظهر العالم علمه، فمن لم يفعل فعليه لعنة اللّه»؛[47] هنگامى كه بدعت در ميان امّت ظهور كرد بر عالمان لازم است كه عالمانه با آن مبارزه نمايند.
آيا مراسم بزرگداشت بزرگان دين بدعت است؟
در اول اين فصل گذشت كه وهّابيّت، هرگونه مراسم ميلاد و يا سوگوارى براى پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) را بدعت مىشمارند.
از «بن باز» مفتى اعظم سابق سعودى نقل كرديم كه گفته است: مراسم ميلاد پيامبر گرامى جايز نيست؛ چون بدعت در دين محسوب مى شود؛ زيرا رسول گرامى و خلفاى راشدين و صحابه و ديگر تابعين، چنين مراسمى را انجام نمى داده اند؛[48] هم چنين هيئت دائم افتاى سعودى در پاسخ به سؤالى پيرامون مراسم سوگوارى نوشته است:
مراسم سوگوارى براى پيامبران و صالحان و همچنين مراسم بزرگداشت آنان جايز نيست و بدعت در دين و از وسايل شرك به حساب مى آيد.[49]
مراسم بزرگداشت مواليد پيامبران ريشه قرآنى دارد
با توجه به نكته ياد شده به خوبى روشن مىباشد كه نسبت به مراسم بزرگداشت پيامبر گرامى و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام )عمومات و اطلاقاتى در كتاب و سنّت وجود دارد كه مشروعيّت آنها را ثابت مىكند.
1. از مصاديق تكريم پيامبر أعظم(صلى الله عليه وآله):
خداوند تعالى مى فرمايد:
«فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ»؛[50]آنان كه به پيامبر ايمان آورده و به تكريم او پرداخته واو را يارى مىنمايند واز نورى كه همراه وى فرو فرستاده شده پيروى كنند، آنان همان رستگارانند.
از جمله «وَعَزَّرُوهُ» جواز تكريم و تعظيم به صورت كلّى استفاده مىشود و مراسم جشن و سرور به مناسبت ولادت رسول اكرم صلى الله عليه وآله از مصاديق اين تكريم به حساب مى آيد.
2. پاداش رسالت:
خداوند متعال مىفرمايد:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»؛[51] اى پيامبر بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوستداشتن نزديكانم (اهل بيتم).
خداوند، در اين آيه شريفه، محبّت و مودّت به اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را پاداش رسالت قرار داده است كه ما هر نوع تكريم از اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام)چه مراسم جشن و سرور به مناسبت ميلاد آنان باشد و چه مراسم عزادارى در شهادت آنان باشد، همه و همه را در راستاى اظهار ارادت به پيشگاه اهل بيت عليهمالسلام و لبيك به نداى حق، در اداى پاداش رسالت مى دانيم.
3. هم طراز جشن نزول مائده:
نكته جالب توجه داستان مراسم عيد ساليانه بنى اسرائيل به مناسبت نزول مائده آسمانى است، كه خداوند مىفرمايد:
«اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَة مِنْ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدا لِاوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَة مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ»؛[52]حضرت عيسى گفت: پروردگارا، از آسمان، مائده و خوانى بر ما بفرست تا عيدى براى اوّل و آخر ما و نشانه اى از جانب تو باشد.
وقتى نزول مائده و نعمت زودگذر، شايسته عيد و جشن ساليانه باشد چرا روز ولادت و بعثت پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) كه حيات جاودانه به بشريّت اهداء نمود، استحقاق جشن و سرور و شادى نباشد؟[53]
پاسخ نقضى به اعياد ملى در عربستان
جاى بس شگفتى است كه همان هيئت در رابطه با مراسم جشنهاى دولتى مىنويسد:
«وما كان المقصودُ منه (العيد) تنظيمَ الأعمالِ مثلًا لمصحلة الأُمّة وضبطِ أمورِها؛ كأُسْبُوعِ المُرُور، وتنظيمِ مواعيدِ الدِراسِيَّة، والاجتماعِ بالمُوَظَّفِين لِلْعَمَلِ ونحوِ ذلك، ممّا لايُفْضى به إلى التقرّبِ والعبادة والتعظيمِ بالأصالة، فهو من البِدَعِ العادِيَّة التى لايَشْمُلُها قوله صلى اللّه عليه وسلّم من أحدث فى أمرنا ما ليس منه فهو ردّ، فلا حَرَجَ فيه؛ بل يكون مشروعا»؛[54] اگر مقصود از مراسم برگزارى عيد به خاطر مصلحت ملّت و تعظيم امور كشور صورت پذيرد، همانند هفته پليس، آغاز سال تحصيلى، گردهمايى كارمندان دولتى و امثال آنها كه قصد تقرّب و عبادت در آن نيست، مانعى ندارد و شامل نهى پيامبر نمىشود و عمل مشروعی است.
پاورقی
[1] . المنتقى من فتاوى الشيخ صالح بن فوزان: 2/ 86.
[2] . مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: 1/ 183، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/ 18.
[3] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/ 54 الفتوى رقم 1774.
[4] . فتاوى منار الإسلام: 43/ 1.
[5] . مجموع فتاوى و رسائل ابن العثيمين: 2/ 302.
[6] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/ 83، الفتوى رقم 2008.
[7] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/ 84، الفتوى رقم 5289.
[8] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 3/ 88، الفتوى رقم 9403.
[9] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 2/ 501، الفتوى رقم 9696.
[10] . فتاوى إسلاميّة: 1/ 251.
[11] . مجلّة الدعوة: عدد 1612 ص 37.
[12] . مجموع الفتاوى لإبن عثيمين: رقم 366.
[13] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 4/ 11، الفتوى رقم 7482.
[14] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 9/ 58، الفتوى رقم 3582.
[15] . فتاوى منار الإسلام: 1/ 270.
[16] . اللجنة الدائمة، الفتوى رقم 5303.
[17] . فتاوى إسلاميّة: 2/ 366.
[18] . نور على الدرب: 43.
[19] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: 4/ 149 فتوى رقم 3303.
[20] . الصحاح، ج 3، ص 113؛ لسان العرب، ج 8، ص 6 و العين، ج 2، ص 54.
[21] . مفردات ألفاظ القرآن، راغب أصفهانى، ص 39.
[22] . فتح البارى، ج 13، ص 212.
[23] . عمدة القارى، ج 25، ص 27.
[24] . تحفة الأحوذى، ج 7، ص 366.
[25] . عون المعبود، ج 12، ص 235.
[26] . جامع العلوم والحكم، ص 160، طبع الهند
[27] . رسائل شريف مرتضى، ج 2، ص 264، نشر دار القرآن الكريم- قم.
[28] . مجمع البحرين، ج 1، ص 163 مادّه «بدع».
[29] . انفال (8) 60.
[30] . وهّابيّت، مبانى فكرى و كارنامه عملى آيت اللّه سبحانى، ص 83، با تلخيص و تصرّف.
[31] . يوسف (12) 40.
[32] . يونس (10) آيه 15
[33] . حديد (57) آيه 27
[34] . تفسير نمونه، ج 23، ص 382.
[35] . يونس (10) 59
[36] . صحيح بخارى، ج 3، ص 167، كتاب الصلح، باب قول الإمام لأصحابه اذهبوا بنا نصلح و صحيح مسلم، ج 5، ص 132، كتاب الأقضية، باب بيان خير الشهود.
[37] . صحيح بخارى، ج 3، ص 24، كتاب البيوع، باب كم يجوز الخيار و صحيح مسلم، ج 5، ص 132، كتاب الأقضية، باب بيان خير الشهود
[38] . صحيح مسلم، ج 3، ص 11، كتاب الجمعة، باب تخفيف الصلاة والجمعة
[39] . سنن نسائى، ج 3، ص 188؛ جامع صغير سيوطى، ج 1، ص 243؛ صحيح ابن خزيمة، ج 3، ص 143 و الديباج على مسلم، ج 1، ص 5.
[40] . وقوله «كلّ بدعة ضلالة» قاعدة شرعية كلية بمنطوقها ومفهومها أما منطقوها فكأن يقال حكم كذا بدعة وكل بدعة ضلالة فلا تكون من الشرع لان الشرع كله هدى فان ثبت ان الحكم المذكور بدعة صحت المقدمتان وأنتجتا المطلوب والمراد بقوله «كل بدعة ضلالة» ما أحدث ولا دليل له من الشرع بطريق خاص ولا عام. فتح البارى، ج 13، ص 212.
[41] . نهج البلاغه خطبه 145، مستدرك وسائل، ج 12، ص 324 و بحار، ج 2، ص 264.
[42] . وسائل الشيعه، ج 29، ص 28؛ بحار الأنوار، ج 27، ص 65؛ سنن أبى داود، ج 2، ص 375، طبع دارالفكر للطباعة، بيروت، با تحقيق سعيد محمد اللحام و سنن نسائى، ج 8، ص 20، طبع دارالفكر للطباعة، بيروت.
[43] . كافى، ج 2، ج 375، ح 3، باب مجالسة أهل المعاصى.
[44] . كافى، ج 2، ص 375، 4، باب مجالسة أهل المعاصى.
[45] . بحار الأنوار، ج 47، ص 217؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 375 و مستدرك الوسائل، ج 12، ص 322.
[46] . محاسن برقى، ج 1، ص 208؛ ثواب الأعمال صدوق، ص 258؛ من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 572 وبحار الأنوار، ج 2، ص 304.
[47] . كافى، ج 1، ص 54، ح 2، باب البدع.
[48] . «لايجوز الأحتفال بمولد الرسول صلى اللّه عليه وسلّم ولا غيرِه؛ لأنّ ذلك من البدعِ المحدثة فى الدين، لأنّ الرسولَ (ص) لم يفعله ولاخلفاؤُه الراشدون ولاغيرُهم من الصحابة- رضى اللّه عنهم- ولاالتابعونَ لهم بإحسان فى القرونِ المُفَضَّلة». مجموع فتاوى و مقالات متنوعة، ج 1، ص 183 و فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: ج 3، ص 18.
[49] . «لايجوز الإحتفالُ بمن مات من الأنبياءِ والصالحين ولا إحياءُ ذكراهم بالموالدِ و ... لأنّ جميعَ ما ذُكرَ من البدعِ المُحْدَثَة فى الدين و من وسائلِ الشرك». فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 3، ص 54، فتواى شماره 1774.
[50] . اعراف (7) آيه 157.
[51] . شورى (42) آيه 23.
[52] . مائده (5) آيه 114.
[53] . خداوند متعال در باره فائده و ثمره رسالت پيامبر گرامى مىفرمايد: «يَ- آأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ». (أنفال (8) آيه 24) اى كسانى ايمان آوردهايد، دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مىخواند كه شما را حيات مىبخشد
[54] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء: ج 3، ص 88، فتواى شماره 9403.