در طول تاریخ، دشمنی وهابیت با اهل سنت بهخوبی روشن و واضح است. وهابیان به طور آشکار و پنهان در صدد ضربهزدن به مذاهب مسلمانان هستند. باید موارد خصومت این فرقه ضاله را با مذاهب اسلامی بهخوبی نمایان کرد تا عوام، فریب تبلیغات گسترده آنان را نخورند. در این نوشتار میکوشیم با برجستهکردن مصادیق عناد و دشمنی وهابیان با اهل سنت، چهره واقعی آنها را به نمایش بگذاریم.
مقدمه
در شرایطی که جاهلیت سیاه شرک، حاکم بود و آدمیت در چنگال توحش به سر میبرد، آخرین پیامآور الهی از سپیده بشارت آسمانی طلوع کرد و آیین نجاتبخش توحیدی اسلام درخشید. این ندا، با شعار برادری، برابری و انساندوستی، شبهجزیره حجاز را بیدار کرد. انسانهای سلیمالفطرت و خداجو، دعوت عدالتخواهی، اخوت و محبت توحید را دریافتند و به آن ایمان آوردند اما قریش به آن گوش ندادند و ایمان نیاوردند تا در فتح مکه، رسولالله صلی الله علیه و آله آنان را از اسارت جاهلیت آزاد کرد. در فرصتی، طلقای قریش به حاکمیت بازگشتند و شعارهای جاهلیت را بازگرداندند؛ توحید را به شرک، برابری را به ستم، برادری را به توحش و دوستی را به دشمنی آمیختند که بسیار پیچیده بود. دو طایفه در این برگشتِ قهقرایی سهیم بودهاند: امویها و خوارج.
وهابیان امروزی نمایندگان امویت قریش و خوارجاند. لذا با تجربیات گذشته در دشمنیهایشان مرزی را نمیشناسند، چون به مفهوم اسلام تسلیم نیستند؛ شعارشان تکفیر، عملشان کشتار مسلمانان و زندگیشان چپاول اموال آنها است. آنها مسلمانها را مشرک میگویند و برادر نمیدانند تا حقِ برابر قائل باشند. معنای محبت اسلامی برایشان مفهوم نیست تا مسلمانها را دوست داشته باشند. در بادیههای کفر و نفاق روییدهاند و در سرزمین قساوت و قرن شیطان پرورش یافتهاند و از عاطفه دینی محروماند.
اسلافشان به ندای توحید بیستوسه سال «نه» گفتند و در این مدت با رسول الله صلی الله علیه و آله بیوقفه جنگیدند. پس از رحلتِ آن حضرت صلی الله علیه و آله در برابر مسلمانان ایستادند و تا کنون بر مواضع قریشی و خوارجی اجداد خویش پای میفشارند و آن را خطا نمیدانند، لذا با افتخار خود را سلفی میخوانند. از اینرو جوهر وهابیان از خصومت جاهلانه و دشمنی ناصبانه تشکیل یافته است. آنها خصومتورزی را از اسلاف خویش به ارث بردهاند و به آن وفادارند. از اینرو با مسلمانها دشمنی دیرینه دارند و در مقابل با کفار دوست هستند و به آستان آنان مهر میورزند و به اطاعت آنان افتخار میکنند. آنها در قرون متمادی با وصلت و همدستی کفار ضربات شدید و نابودکنندهای بر پیکر اسلام زدهاند. چنانکه در سدههای اخیر در مناطق حجاز با کمک یهود اتباع اهل سنت را مجبور کردند به دین وهابیت گردن نهند.
از اینرو در مناطق دیگر برای مقابله با اهل سنت شیوههای مختلفی در پیش گرفتهاند تا به هدف نابودی پیروان مذاهب دست یابند. مقاله حاضر به شیوههای خصمانه وهابیت علیه اهل سنت در دو بخش آشکار و پنهانی میپردازد.
1. شیوههای آشکار
وهابیت برابر اهل سنت با شیوههای گوناگونی، خصومت میورزند. آنها در تقابل خصمانه میگویند: «مذاهب رسمی چهارگانه، اسلامی نیستند و خداوند آنها را نازل نکرده است»[1] و التزام به آنها «کفر»[2] است. همچنین وهابیان، مقام پیشوایان مذاهب را خفیف میشمارند و به آنها حرمت نمینهند. طبق عقیده آنها، مسلمانان از فرد معینی «تقلید»[3] نمیکنند. مقلدان مذاهب «مشرک»[4] اند و کتابهایشان «شرکیات»[5] است.
در ادامه به مواردی از هجمههای وهابیان میپردازیم:
الف. تحقیر امامان مذاهب
یکی از روشهای دشمنی وهابیان، اهانت به امامان مذاهب است. آنها به پیشوایان مذاهب احترام نمیگزارند، ولی نام رهبران سلفی را با عظمت میبرند. «ایوبی»[6] درباره دیدگاه اهانتآمیر وهابیان مینویسد:
جای شگفتی است از فرقه وهابیت؛ زمانی که آنها نام پیشوای اهل اسلام، امام اعظم و نام امامان سهگانه را میبرند ساده میآورند، مثلاً میگویند ابوحنیفه گفت، ولی هر گاه سخن از ابنتیمیه به میان آید میگویند: «شیخالاسلام»؛[7] که این نوع لقب برای ابنتیمیه نهایت تعظیم به شمار میآید.[8]
وهابیها کتابهای مذاهب را نیز ارج نمیگزارند و عقاید آنان، بهویژه دیوبندیها، را تمسخر میکنند. شمس سلفی میگوید: «برخی بزرگان دیوبندی درباره تبرکات مبتدعانه، عقاید عجیبی دارند ... مانند تبرک به ختم کتاب احیاء العلوم غزالی؛ من میگویم! آیا تبرک به کتاب صوفی قبوری خرافی صحیح است؟! و [تبرک به] کتاب مثنوی رومی حنفی امام صوفیان مولویه، که دیوبندیان قرآن فارسی نامیدند؟».[9]
بهعلاوه، وهابیها با کتابهای فقهی مذاهب نیز مواجهه معاندانه دارند و آنها را بیارزش میدانند. ایوبی مینویسد: «در مجالسشان کتب فقهی حنفیه را استهزا میکنند، چنانکه برخی شاهدان دیدهاند که جماعتی از آنها در محافلی چنین رفتاری داشتهاند».[10] و نیز همو میافزاید که وهابیان میگویند: «قیاسهای بیشتر کتابهای متأخرانی مانند هدایه مرغینانی، فتاوی قاضیخان، فتاوی شامیه رد المحتار و ... بیفایدهاند و به کار دانش نمیآیند، بلکه سبب میشود مردم از نصوص سنت محروم شوند. ای حنفیها! بنگرید این [= ملاطاهر وهابی][11] گمراه چگونه کتابهای معتبر شما را مسخره میکند».[12]
ب. اعلام نبود مذاهب در اسلام
دشمنی دیگر وهابیان این است که میگویند مذاهب اربعه در اوایل اسلام نبود. حاکمان در قرون بعدی آنها را ساختهاند؛ مقبل الوادعی، در استفتایی که از او درباره مذاهب شده است، مینویسد: «مذاهب اربعه ساختهشده سلاطین است. در کتاب خدا و سنت رسولالله (ص) اثری به نام مذهب وجود ندارد که دلالت کند فرد مسلمان باید به مذهب معینی از مذاهب ملتزم باشند».[13] ابنقیم جوزیه نیز مذاهب را حادث میداند و میگوید این بدعت زشتی است که در امت پدید آمده است. هیچ یک از امامان اسلام، که مرتبه عالی و جایگاه والایی دارند، از آن سخن نگفتهاند. خدا و رسولش آگاهتر است که آنها مردم را به اطاعت از خود فراخوانده باشند و دورتر از آن است که مردم را به پیروی از عالم معینی ملزم دارند و نیز دورتر از آن است که آنها مردم را به اطاعت از یکی از مذاهب اربعه مجبور کنند.[14] همچنین امیر صنعانی به مصنوعبودن مذاهب میپردازد و گفتار ابنقیم را شاهد میآورد که مذاهب قبلاً در اسلام نبوده و بعداً به وجود آمده است.[15]
ج. تحریم تقلید مذاهب
تقلید مذاهب از اصول اعتقادی جمهور اهل تسنن به شمار میرود. مطابق اصل مذکور، آنها به فتوای یکی از «ائمه چهارگانه»[16] عمل میکنند، اما وهابیان تقلید را جایز نمیشمارند. ایوبی مینویسد آنها [= وهابیان] تقلید را حرام میدانند.[17] مقبل الوادعی، مفتی معاصر وهابی، درباره حرمت تقلید میگوید «ما معتقدیم تقلید حرام و بدعت است؛ در قرون مفضله نبود».[18] همچنین وهابیها معتقدند اصل تقلید، شرک است؛ قنوجی وهابی در پاسخ مینویسد:
تقلید مذاهب، شرک است! مقلدان را بنگرید؛ چگونه آنها به تقلید اولیا و عالمان میت، متعبدند و اقرار کردند که فهم کتاب و سنت مخصوص علما است! مقلدان به تقلید مشرکانه صالحان میپردازند. به تعابیر قوم و مکاشفات خواب مشایخ، اعتماد میکنند؛ آنها کلام امت و امامان را بر کلام خدا و رسولش ترجیح میدهند؛ نمیدانم آنها [مقلدان] روز حساب و کتاب چه عذری دارند و از عذاب و عقاب چگونه نجات مییابند؟[19]
در این باره بزرگان مذاهب اسلامی، مانند عبدالقوی محمد ظهیرالدین نعمانی مقلد، مینویسد: «سلفینماها تقلید از امامان مذاهب چهارگانه را شرک میدانند».[20]
د. تکفیر مذاهب
یکی دیگر از مواجهات خصمانه وهابیت با مذاهب اسلامی تکفیر است. آنها میگویند مردم با پیروی از مذاهب، به بیراهه رفتند و از صراط سلف خارج شدند. «استاد حریف»[21] درباره این عقیده وهابیت مینویسد:
هر کسی که با گروه وهابیت اندکی آشنایی داشته و کتب اینها را مطالعه کرده باشد یا در مجالسشان شرکت کرده باشد بهخوبی درک میکند که این صفت بسیار دیده میشود، چنانچه اینها مسلمانان را به مسائل بسیار خُرد [= کوچکی] تکفیر میکنند و عقاید اجماعی اهل سنت و جماعت را شرک و کفر خطاب میکنند.[22]
همچنین، در جای دیگری مینویسد: «وهابیها تمام علمای اسلام را مشتبه و گمراه میشمرند و فقط سخن خود و رهبرانشان را صحیح میدانند».[23] بنابراین، وهابیان، عقاید پیروان مذاهب اسلامی را کفر میشمارند.
تکفیر شافعیها و حنبلیها
وهابیت به پیروی از ابنتیمیه نهتنها عقیده مذاهب را کفر میشمارند بلکه آن را ارتداد نیز میدانند که دیگر نمیتوان از آن توبه کرد. این دیدگاه بسیار خطرناک است و جزء عقاید خصومتبرانگیز وهابیها به شمار میآید. این دیدگاه برای همگان روشن نیست و غالب مسلمانان مقلد از آن آگاهی ندارند و نمیدانند که ابنتیمیه و گروه وهابیت درباره آنها چنین عقیدهای دارند. ابنتیمیه درباره ارتداد اشعریها میگوید «کسی که میگوید من در فقه پیرو شافعی و در اصول تابع اشعری هستم، ما میگوییم این جمع اضداد و بلکه ارتداد است. زیرا شافعی، اشعریالاعتقاد نبود».[24]
وهابیها به تبعیت از ابنتیمیه حنبلیها را نیز گمراه میدانند. زیرا ابنتیمیه دربارهشان میگوید «کسی که گوید من در فروع حنبلی هستم و در اصول معتزلی، میگوییم تو از راهی که گمان بردی اعتدال است بیرون رفتی و گمراه شدی. زیرا احمد در اجتهاد و اصول دین، معتزلی نبود».[25] لذا بر اساس دیدگاه ابنتیمیه، که وهابیان از او پیروی میکنند، شافعیها و حنبلیها مرتد یا گمراهاند.
تکفیر حنفیها
حنفیها در هجمه وهابیها به طرز شدیدتری تکفیر میشوند، به نحوی که مذهب اسلامی حنفی را با مسیحیت برابر میدانند. البانی ذیل حدیث «مسلم»[26] چنین «تعلیق»[27] آورده است: «این حدیث واضح است در اینکه عیسی به شرع ما حکم میکند و طبق قرآن و سنت تصمیم میگیرد. او به غیر از این دو مورد به چیز دیگری چون انجیل و مذهب حنفی و مذاهب دیگر رفتار نمیکند».[28] هرتلی شافعی کردستانی درباره تعلیقه فوق میگوید: «با چشم خود ببینید که آلبانی راجع به امام ابوحنیفه چه میگوید؟».[29] آلبانی مذهب حنفی را در شمار نصارا قرار میدهد.
وهابیها در انتساب موهن احناف به نصرانیت، بسنده نکرده، بلکه با عداوت شدید آنها را در زمره یهود نیز قرار دادند که بسیار خطرناک است. سیف الرحمن احمد وهابی، مینویسد: «یهود اهل سنت که مقلدان جامدند بهخصوص برخی حنفیهای جماعت تبلیغی که به تقویت جهل، تقلید جامد، پرستش بزرگان و اکرام و کرنش آنها میپردازند و بین مسلمانان بدعت رواج میدهند؛ آنها شریعتی را بر مردم تحمیل میکنند که نه خدا آن را تشریع کرده نه رسولش».[30] عزالدین ماضی نیز میگوید ابنتیمیه شیوخ امت [بزرگان مذاهب اسلامی] را به یهود و نصارا تشبیه کرد.[31]
وهابیان، با انتسابهای ناصحیح به مذاهب اسلامی میکوشند به ساحت عظمای آنها حمله برده، حریمهایشان را بیالایند. در این میان به «حنفیها»،[32] که فرقه مستقل فقهی کلامی است و اکثریت نسبی دارند و در برابر وهابیت ایستادهاند، بیشتر تهمت میزنند. از این جهت به آنها هجمه میبرند و آنها را به مذاهب نصرانی و یهود تشبیه میکنند.
بهعلاوه، وهابیها به تکفیر مذاهب بسنده نمیکنند، عموم مقلدان اسلامی را از دایره اسلام خارج میدانند و «کافر»[33] مینامند. «حریف» دیدگاه تکفیری وهابیان را چنین مینویسد: «مذاهب اربعه که قرنها است تمام مسلمانان جهان پیرو آناند و فقه و دین و تفسیر قرآن و حدیث را از همین چهار امام مذهب و علمای کرام مذاهب میآموزند، نزد این طایفه ... کافر و مشرکاند».[34] همچنین سید عزالدین ماضی درباره رهبری وهابیان مینویسد: «بدگویی، نسبتدادن شرک به مسلمانان و تکفیر بندگان خدا هنر شیخ حرانی و پیروان او است. در آثارش این گرایش را میبینیم که او همه امت اسلامی را تکفیر میکرد».[35]
افزون بر گواهی علمای فوق، خود وهابیان نیز به تکفیر امت اقرار دارند و میگویند مقلدان، مسلمان نیستند و هر کس داخل در دین محمد بن عبدالوهاب نشود کافر است![36]
بدینترتیب اتباع مذاهب اسلامی در نگاه سلفیها از اسلام خارجاند و کافر.
تکفیر اشعریها
وهابیان، علاوه بر نحلههای فقهی، به تکفیر فرقههای کلامی نیز میپردازند و به اشعریها نسبت کفر میدهند و درباره آنها میگویند عقاید اشعری به مذهب جهمیه شباهت دارد. سپس ادعای اجماع میکنند که مذهب جهمیه باطل است. ابنقاسم در کتاب مهم درر السنیة مینویسد: «امروز بیشتر اهالی شهرها، اشعریاند که اعتقاداتشان در برخی مباحث صفاتالله، مشابه عقاید معتزله جهمیه است».[37] همچنین میگوید علمای امت مذهب جهمیه را کفر میدانند. وی مینویسد: «علمای امت، مذهب جهمی را بهشدت رد کردند و گفتند جهمیه از مذاهب گمراه و کفر به شمار میآید. کسی در این باره با علمای اسلام مخالفت نکرده است».[38]
در نتیجه وهابیها، اشعریها را در برخی عقاید، مانند مذهب جهمیه میدانند که به اجماع مسلمانان مرتدند؛ تردیدی نیست که مذاهب مالکی و شافعی در اصول پیرو اشعریاند.
ه. احراق و تخریب آثار مذاهب
وهابیت مخالفان خویش را پس از تکفیر مستحق کشتار میدانند و آثار مربوط به آنان را نیز آتش زده، بهکلی تخریب میکنند. در ادامه، به نمونههای رفتار وهابیت پس از اشغال حرمین اشاره میشود:
در مکه
حریف درباره نابودی میراث علمی و آثار مذاهب مکه مینویسد: «وهابیها کتابخانه مکه مکرمه را، که یکی از بهترین کتابخانههای دنیا بود به آتش کشیدند. در این کتابخانه حدود شصتهزار کتاب کمیاب و حدود چهلهزار کتاب دستنویس وجود داشت»[39] که همه آن میراث عظیم اسلامی در آتش دشمنی وهابیت خاکستر شد.
همچنین از رفتارهای خصمانه وهابیان در مکه، تخریب آثار مذاهب اسلامی است؛ در قرون گذشته، چهار امام مذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در مسجدالحرام مقام داشتند. پیروانشان در مقامات مزبور نماز میخواندند و عبادت میکردند. در مباحث احکام حج فقها به آن اشاره شده است. موقعیت مقامات امامان مذاهب، مطابق گزارش شارح کتاب درسی فقهی، عبیدالله بن مسعود، حول بیتالله شریف در نقاط ذیل بوده است:
مصلای امام ابوحنیفه مقابل رکن عراقی و شامی حطیم حجر حضرت اسماعیل (ع) در شمال غربی قرار داشت.
موقعیت مصلای امام شافعی مقابل رکن شامی و حجرالاسود ملتزم سمت بابالکعبه نزدیک مقام حضرت ابراهیم (ع) در شمال شرقی معین شده بود.
مصلای امام مالک مقابل رکن عراقی و یمانی مستجار باب ابراهیم در جنوب غربی قرار گرفته بود.
و مصلای امام احمد بن حنبل مقابل رکن یمانی و حجرالاسود در جنوب شرقی موقعیت داشت.[40]
مقامات فوق، مطابق توضیح کتاب عمدة الرعایة است، ولی مصلاهای نامبرده اکنون نیست و در نوسازیها اثری از آنها باقی نمانده است.
در مدینه
وهابیان، در مناطق حجاز، از جمله مدینه، نقشه تخریب آثار اسلامی را نیز اجرا کردند که در بقیع شدت بیشتری داشت؛ آثار و «زیارتگاههای» اسلامی بقیع را نابود کردند. به گواهی تاریخ، در بقیع بارگاههایی بود مجلل و پرشکوه با قبههای بزرگ و مرتفع از اهل بیتعلیهم السلام، صحابه و تابعان، مانند بارگاه «حضرت فاطمه زهراعلیها سلام»،[41] «بارگاه عباس بن عبدالمطلب و امامان چهارگانه اهل بیت علیهم السلام»،[42] «بارگاه حضرت ابراهیم علیه السلام فرزند رسولالله صلی الله علیه و آله، «عثمان»،[43] «مالک بن انس»[44] و دیگران؛ ولی امروز از بارگاههای آنان اثری نیست. همه را با خاک یکسان کردند.
2. شیوههای پنهان
شیوههای پنهان دشمنی وهابیان علیه اهل سنت، بسیار پیچیدهتر از شیوههای آشکار است، زیرا ابعاد آن محسوس نیست و چهبسا آثار آن در آینده نمود یابد؛ این روش تحت نام «فعالیت فرهنگی و دعوت به توحید خالص» صورت میگیرد که با حمایت مداوم مالی همراه است. آنها با امکانات مالی گسترده فعالیتهای معاندانه را در پوششهای مختلف دنبال میکنند که به مواردی اشاره میشود.
2. 1. تطمیع
الف. تطمیع سران
یکی از اقدامات پنهانی وهابیان، نفوذ بین اقوام است. با این طرح میکوشند سران جمعیتها را جلب کنند. معمولاً اجرای چنین طرحهایی در جوامع عشیرهای و سیاسی زمینههای مساعدی دارد. از همین منظر، آنها با تطمیع رهبران قومی، افکار هواداران را تسخیر میکنند. ایوبی مینویسد:
وهابیت میکوشد مردم، عشایر ... و هر فرقه را که تابع رهبرشاناند، رئیسشان را تحت فرمان آورد. آنها با حیله بخشش هدایا و پولها و همراهی در برخی عقاید خرافی سعی دارند آنها [سران نامبرده] را استخدام کنند تا با همراهی آنها مردم را به گمراهی وادارند و بر مخالفانشان برچسب شرک بزنند.[45]
طرحهای حمایت بلندمدت، نتایج مطلوب کیفی میدهد و افراد مؤثر و مستعد، شناسایی میشوند، ولی گاهی در اثر محاسبات به نکوهش عوامل نیز میانجامد. شمسالدین سلفی وهابی درباره برخی پشت پردهها میگوید: «میبینیم گروههای قبوری و صوفی که عنوان دولتها، علما و دانشگاههای سلفی را از اعماق قلب، مکروه میشمارند - زیرا با عقاید قبوریشان تضاد دارد - چگونه برابر سلفیها تملق میکنند و برای دستیابی به خیرات و فایدههای مادی برای دول سلفی عربی سر خم میکنند تا اغراض مادیشان تحقق یافته و امراض معنوی آنها نشر یابد».[46] بدینترتیب وهابیت با تطمیع سران میکوشد مخفیانه قبایل را در سیطره خویش قرار دهد تا اراده آینده مردم را در اختیار داشته باشد.
ب. تطمیع مردم فقیر
وهابیها تحت نام خیریه کمک میکنند و آن را به گونهای ادامه میدهند تا برای جمعیتهای مستعد، وابستگی ایجاد کنند. ایوبی کندهاری مینویسد: «وهابیان برای دعوت به وهابیت حیلههایی به کار میبرند که مهمترین آنها جذب مردم با طلا، نقره و عطای اموال و پولهای بسیار برای پیروان خویش است. حامی این کار برخی ممالک عربیاند که مناسب نیست نامشان ذکر شود زیرا معلومالحالاند».[47] بدینترتیب وهابیت در مناطق فقیرنشین، میکوشند با صرف پول، آنها را تطمیع کنند. حتی گروههایی را اجاره میکنند تا به وظایفی بگمارند که این معاهدات، اقدامات مسلحانه را نیز شامل میشود.
2. 2. توسل به حیله
حیله فریب
وهابیها مکارانه سخن میگویند تا مردم به ماهیت آنها پی نبرند. عبدالرحمن بن محمد بن قاسم درباره شهر احساء میگوید:
هر شهری که شرک در آن ظاهر شد و محرمات علنی گردید و شعار دین در آن تعطیل شد، بدون تردید آن شهر، شهر کفر است و گرفتن داراییهای آن شهر و ریختن خونهای اهل آن روا است. اضافه بر آن، مردم این شهر [احساء] اظهار دشنام بر خدا و رسولش کردند و قوانین را مخالف با کتابالله و سنت رسولالله وضع کردند و همین برای بیرونشدن از اسلام کافی است.[48]
آیا بدون دلیل میتوان حکم کفر مردم منطقهای را که پیشینه اسلامی دارند صادر کرد؟ این اتهام کفر، حیله تجاوزگری است تا مردم را به بهانه تکفیر به قتل برسانند و اموال آنان را غارت کنند. این در حالی است که مردم احساء و حجاز، به خدا و پیامبر دشنام نمیدادند و مسلمان بودند.
همچنین وهابیان برای اهدافشان در مناطق پیروان مذهب حنفی، دو چهره دارند، سرهندی مینویسد: «همین است احوال جماعت وهابیان حنفینما که جماعت احناف را گویند ما حنفی هستیم و هر گاه با رؤسای وهابیت جمع میشوند میگویند ما با شماییم و فقط برای فریفتن آنها اظهار حنفیت میکنیم».[49]
و نیز درباره شیوههای فریبنده وهابیان، حریف مینویسد: «وهابیان و غیرمقلدان مانند خوارج به حفظکردن قرآن و نماز و روزه بسیار اهمیت میدهند. نمازشان را به شیوه جدا از مردم اقامه میکنند و به جز نماز خود، عبادت و نماز دیگران را مردود و خلاف سنت میدانند و خود را خداپرست جلوه میدهند».[50]
حیله دروغ
یکی از روشهای خصمانه وهابیها حیله دروغ است. آنها با روشهای مختلفی به مخالفان تهمت میزنند و نسبتهایی میدهند که واقعیت ندارد، مثلاً میگویند فلانی مذهب دیگری دارد. ابوعمر «نورستانی»[51] درباره زینی دحلان، مفتی شافعیمذهب مکه، میگوید وی رافضی است! به دلیل اینکه کتابی در ایمان ابوطالب علیه السلام نوشت. نورستانی در ترجمه کتاب الششری مینویسد:
از بسیاری از علمای مورد اعتماد، شنیدهام که میگفتند دحلان رافضی بود، لکن مذهب خود را از روی تقیه مخفی میکرد و و خود را به دروغ به تقلید یکی از چهار امام متصل کرده است. ظاهرترین دلیل رافضیبودنش این است که او کتابی با عنوان اسنی المطالب فی نجدة ابی طالب تألیف کرده که در آن نصوص کتاب و سنت صحیح متواتر را رد کرده است.[52]
وهابیها همچنین درباره برخی حنفیها نیز دروغ میگویند و آنها را «رافضی»[53] میخوانند. بدینترتیب یکی از ترفندهای وهابیها این است که هر گاه عالمی از اهل تسنن درباره اهل بیت رسولالله صلی الله علیه و آله یا صحابه حقیقتی را بیان داشت میگویند وی شیعه است. آنها چنین حیلهای به کار میبندند تا از این طریق حقایق تاریخی را منکر شوند.
3. ایجاد اختلاف بین مردم
پیروان محمد بن عبدالوهاب بین مردم همواره اختلاف میاندازند. سپس آن را به حساب مذاهب میگذارند تا بگویند مذاهب باطلاند، چون متعددند؛ و میگویند به راه سلف و دستور قرآن باز گردید که اتحاد است. آنها خودشان را موحدان واقعی مینامند و به دیگران طعن میزنند که به معبودهای متفرق عقیده یافتهاند! حریف درباره وهابیان مینویسد: «وهابیان و غیرمقلدان پیوسته مانند خوارج با مسلمانان درگیرند و بین مسلمانها اختلاف ایجاد میکنند. آنها نمیگذارند مسلمانها از دین بهره بگیرند و در برابر کفار به قدرت واحد تبدیل شوند و در عین حال با کافران مرتبطاند و از ایشان کمک میگیرند».[54]
4. تصرف در کتابهای مذاهب
وهابیها در کتابهای درسی مذاهب، دست میبرند و مطالب آن را جابهجا میکنند تا با تغییر دروس، بین مذاهب اهل سنت با وهابیت همسویی به وجود آید. این شیوه دشمنی، عواقب فاجعهآفرینی به دنبال دارد و هشداری برای تهدید نظام آموزشی مذاهب است، که به برخی از این موارد اشاره میکنیم:
الف. تصرف در کتاب اعتقادی
ایوبی کندهاری مینویسد:
مصنف حاشیه کتاب عقاید، حیلهای به کار برده است تا مطالب غیرواقعی را به نام شرح العقاید رواج دهد، طالبان علم به امید حل مسائل مشکل، هنگامی که عناوین کتاب را میبینند به گمان اینکه برخی مقامات مشکل در آن حل شده آن را میخرند [در حالی که] نمیدانند داخل آن کتاب انگیزههای شرکآمیزی ضد امت مسلمان تعبیه شده است. اگر بدانند داخل آن چیست، کتاب را نمیخرند. حتی مجانی هم نمیپذیرند، اما در اثر این حیله سلفی، برخی طلاب [نادانسته] کتاب را میخرند بلکه علما نیز آن را میخرند و زمانی که کتاب را مطالعه میکنند میبینند حاشیه آن به احکام شرکآمیز مملو بوده، کفریات بیشماری در آن وجود دارد که بعضی افعال جایز اجماعی مذاهب اربعه را شرعی نمیداند.[55]
ب. تصرف در کتاب تفسیری
کتابهای تفسیر نیز از خطر تحریف وهابیها سالم نمانده است. حریف مینویسد:
شیخ احمد صاوی المالکی، در حاشیهاش بر تفسیر جلالین،[56] پس از ذکر آیه شش سوره کهف )فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً([57] میگوید گفته شده که این آیه درباره خوارج نازل شده؛ همانهایی که تأویل کتاب و سنت را رد کردند و به واسطه آن خون و اموال مسلمانان را حلال شمردند. همانگونه که الآن در نظایرشان دیده میشود، یعنی فرقهای در حجاز که به نام وهابیت شهرت دارند فکر میکنند بر حقیقت هستند ولی آنها همان دروغگویاناند، همانطوری که خداوند تبارک و تعالی در قرآن میفرماید: «شیطان اختیار آنها را به دست گرفته و یاد خدا را از دلهایشان برده است. آنها حزب شیطاناند. بدانید که حزب شیطان از زیانکاران هستند».[58] از خدای منان میخواهیم نسلشان را مقطوع کند.[59]
اما روایت صاوی در نسخههای امروزی تفسیر جلالین نیست. وهابیان شأن نزول آیه را از این تفسیر در چاپهای اخیر حذف کردند.[60] لذا آنها میکوشند از طریق تغییرات در کتابهای اعتقادی و تفسیری به هدف تغییر نگرش پیروان مذاهب دست یابند.
5. تقیه در مدارس مذاهب
یکی دیگر از روشهای خصمانه وهابیت علیه مخالفان، استفاده از نقاب عقیدتی است. آنها در مدارس مذاهب با شیوه تقیه، در عقاید طلاب تصرف میکنند و آنها را به امامانشان بیمعرفت بار میآورند. در این شیوه دشمنی، حیله عجیبی را به کار میبرند که جالب است. علامه ایوبی مینویسد:
از حیلههای عجیب وهابیها برای شکار و جلب محصلان به مذهب وهابیت این است که هر گاه طلبه خالیالذهن، مسائل موجود فقهی را بشنود مانند کتاب اصول امام محمد در مبسوط سرخسی و غیره میگویند به هدایه نیازی نیست؛ و میگویند به کنز و شرح وقایه و غیر آنها از کتابهای فتاوای متأخران حاجتی نیست. چون اعتماد گوینده بر دیدگاههای گذشتگان است. با این حیله که گوینده آنها گذشتگان مذهباند، اعتبار کتابها را از نهاد طالب علم، خارج میکنند و اعتماد بر متأخران را از قلوب بیرون میآورند. از اینرو هنگام مناظره استهزا میکنند. مدتی بعد میگویند چرا به کتابهای امام محمد و ابییوسف اعتماد شود. زیرا آنها از شاگردان امام اعظماند. پس از مدتی که یقین کردند کلامشان در قلوب مؤثر افتاد میگویند امام اعظم علومش را از احادیث نبوی گرفته است.
پس لازم است کتابهای حدیث را تحقیق کنیم و اقوال ابوحنیفه را قرائت کنیم. بدانیم که آیا اقوال ابوحنیفه با احادیث رسولالله صلی الله علیه و آله مطابقت میکند یا خیر؟ آنگاه گفتار امام اعظم را اخذ کنیم. زیرا مردم در بسیاری مسائل به امام اعظم افترا بستند و تهمت زدند. هنگامی که اعتماد طلبه از قول ابیحنیفه سلب شد و به احادیث مشغول گردید، آنگاه به تفسیر احادیث بر وجهی میپردازند که مذهبشان اقتضا میکند و میگویند: «طالبان علم! در احادیث نبوی ناسخ و منسوخ، صحیح و ضعیف بلکه موضوعات بسیار وجود دارد و روایات حدیث بر طبقات مختلف تقسیم میشود. شناخت طبقات روایات، زمان بسیار نیاز دارد که عمرها آن را کفایت نمیکند. شما نیازهای مهمی دارید. پس شایسته است در قرآن دقت کنیم. زیرا خدای متعال فرمود: انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون».[61]
قرآن عظیم برای ما نقل شده است و تواتر دارد؛ مجال طعن در آن نیست، نه در زیاده و نه در نقض؛ امکان ندارد مردم دربارهاش سخنانی بیارتباط بگویند. سپس میگویند ما ان شاء الله تعالی همه مسائل اصلی و فرعی را بیان میکنیم، اما در ترجمه قرآن کریم میگویند شما بهزودی مدت یک الی دو سال از جمیع علوم اصلی و فرعی فراغت مییابید؛ تدریس و درس عقاید و فقه و غیر آن را شروع میکنید؛ از نیازهای دنیایی، فارغ میشوید! و زمانی که تمایل کامل طالب علم را دیدند که فریب خورده است به سوی چیز دیگری از ترجمه سوق میدهند که مذهب باطلشان است. هنگام ترجمه، آیات واردشده در حق بتها را که مشرکاناند بر عوام مؤمنان منطبق میکنند و میگویند آنها مانند مشرکان عصر رسولالله صلی الله علیه و آله هستند و اصنامشان علما و مشایخ طریقتاند! با این وسیله بر مخالفان مذهبشان حکم میکنند که آنها مشرکاند! طلبههای فریبخورده هنگامی که در این شبکه میافتند نمیتوانند راه خلاصی بیابند و نیز قول عالم وارسته و شیخ کامل را گوش فرا نمیدهند و معتقد میشوند کرامات اولیا در کتابهای معتبر، کذبی بیش نیست. هنگامی که استادشان به این مرحله رسید آنها را شیخالقرآن مینامند و با چنین نام جذابی در نواحی منطقه، مدارسی را بنیاد میکنند.[62]
همچنین وهابیان احتیاط میکنند و میکوشند به صورت ظاهری به مقدسات مردم حرمت نهند. این شیوه نشان میدهد آنها به تقیه اعتقاد دارند و آن را رعایت میکنند. ایوبی مینویسد: «ملاطاهر در موضع دیگر کتابش میگوید دارالعلوم حقانیت دارد! من میگویم این تعبیر نیز تقیه است و الا همه علمای دارالعلوم دیوبند سنیهای اهل سنت و جماعت مقلدند».[63]
وهابیان در برخی مناطق، تقیه شدید میکنند. آنها با ملاحظه شرایط، راه ادب پیش میگیرند احتیاط میکنند، به مقدسات مردم، حرمت تصنعی مینهند. هر گاه لازم شود نام شیوخ را ببرند احترام زاید نشان میدهند تا بر حساسیتها، سیطره یافته، آنها را به نفعشان به کار گیرند. ایوبی مینویسد:
همچنین ملاطاهر وهابی در کتابش نوشت: سید و شریف! سید در استان سوات [=پاکستان] نام مکانی است که یکی از اولیاءالله! آنجا مدفوناند و به صاحب سوات شهرت دارد؛ روشن است که شرافت مکان به مکین است با آنکه ملاطاهر از مرشدش ابنتیمیه متابعت میکند که ابنتیمیه به محییالدین عربی میگوید ملحد؛ گاهی میگوید زندیق؛ نعوذ بالله از چنین جرئتهایی بر اولیاءالله! پس چگونه او درباره سیدبودن صاحب سوات عقیده یافته است؟ پس گویا او این را با تقیه و خوف گفته است».[64]
ایوبی موارد دیگری را نیز نقل میکند که وهابیها در کتابهایشان «تقیه» کردهاند.
نتیجه
در مباحث مقاله، روشن شد که وهابیت در مقابل مذاهب اهل سنت روشهای خصمانهای در پیش گرفتهاند و به صورت آشکار و پنهانی آنها را به کار میبندند. وهابیان، در مواضع آشکار گفتهاند که نظرشان درباره مذاهب، تکفیر و ارتداد آنها است و این امر را پنهان نمیکنند، اما برخوردهای پنهانیشان برای تسلط بر مذاهب اسلامی انواعی دارد. در برخی مناطق با تطمیع و در برخی با ایجاد تغییر نگرش، مخفیانه به جذب مردم میپردازند. این شیوه وهابیت در بین فرق متمایز است. آنها برای تسلط بر پیروان مذاهب استفاده از هر وسیلهای را مجاز میشمارند که انواع شیوههای آنها بررسی شد. هدف آنها از رفتارهای خصمانه، سیطره بر پیروان مذاهب و وهابیکردن آنها است.
منابع
۱. قرآن کریم.
۲. ابن أمیر الحاج، التقریر والتحبیر فی علم الأصول، بیروت: دار الفکر، 1417/1996.
۳. ابن تیمیة، أحمد عبد الحلیم حرانی، مجموع الفتاوی، کتب ورسائل وفتاوی، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، دار النشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة الثانیة، بیتا.
۴. ، الفتاوی الکبری، تحقیق: قدم له حسنین محمد مخلوف، بیروت: دار المعرفة، بیتا.
۵. ابن قاسم، عبدالرحمن بن محمد، درر السنیة فی اجوبة النجدیة، بیجا: بینا، چاپ سوم، 1417.
۶. ابن قیم، شمس الدین محمد أبو عبد الله بن أبی بکر بن أیوب بن سعد الزرعی الدمشقی، اعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق: طه عبد الرؤوف سعد، بیروت: دار الجیل، 1973.
۷. ألبانی، محمد ناصر الدین، ظلال الجنة فی تخریج السنة لابن أبی عاصم، بیروت: المکتب الاسلامی، الطبعة الثالثة، 1413/1993.
۸. ایوبی، محمد عبیدالله ابوالفضل السلیمانخیلی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، کویته کانسی رود بلوچستان: مکتبه اهل السنة والجماعة، بیتا.
۹. بخاری، محمد صدیق حسن القنوجی، دین الخالص، بیروت: چاپ دار الکتاب العلمیه، بیتا.
۱۰. بلوی، خالد بن عیسی، تاج المفرق فی تحلیة علماء المشرق، بیجا: بینا، بیتا.
۱۱. تاج الشریعه، عبیدالله بن مسعود بن عبید الله، الوقایة مع حاشیة عمدة الرعایة، کویته، پاکستان محشی الکنوی: مکتبة حنفیة، کانسی رود، بیتا.
۱۲. تویجری، حمود بن عبدالله بن حمود، القول البلیغ فی التحذیر من جماعة التبلیغ، 1334-1413 قمری، ریاض: دار الصمیعی، الطبعة الاولی، 1414/1993.
۱۳. حریف؛ عبدالرحمن احمد زی، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، بیجا: بینا، چاپ اول، 1393.
۱۴. سرهندی مجددی، محمد حسن جان صاحب، اصول الاربعة فی تردید الوهابیة، بیجا: بینا، 1349.
۱۵. سلفی، شمس الدین أبو عبد الله بن محمد بن أشرف بن قیصر الأفغانی، جهود علماء الحنفیة فی إبطال العقائد القبوریة، بیجا: دار الصمیعی (أصل هذا الکتاب رسالة دکتوراة من الجامعة الاسلامیة)، الطبعة الأولی، 1416/1996، عدد الأجزاء: 3.
۱۶. سمهودی، علی بن عبد الله بن أحمد الحسنی، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفی، بیجا: بینا، بیتا.
۱۷. سیف الرحمن احمد، نظرة عابرة اعتباریة حول الجماعة التبلیغیة، اهور پاکستان، دار الحدیث بالمدینة المنورة، المملکة العربیة السعودیة طبع فی مطبعة العربیة، 30 شارع لیک انارکلی، بیتا.
۱۸. ششری، صالح بن محمد بن احمد، شمشیر بران بر گردن دحلان، ترجمه: ابوعمر عبدالعزیز النورستانی، پشاور: المکتبة السلفیة والمسجلات الاسلامیة نزد الجامعة الاثریة اثرآباد، بیتا.
۱۹. شنقیطی، محمد الأمین بن محمد بن المختار الجکنی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، تحقیق: مکتب البحوث والدراسات، بیروت: دار الفکر للطباعة والنشر، 1415/1995.
۲۰. صنعانی، محمد بن إسماعیل، ارشاد النقاد إلی تیسیر الاجتهاد، تحقیق: صلاح الدین مقبول أحمد، الکویت: الدار السلفیة، الطبعة الاولی، 1405.
۲۱. طحاوی، ابی جعفر بن محمد بن سلامه الازدی، شرح عقیدة الطحاویة، شارح: صالح بن عبد العزیز آل الشیخ، المسمی اتحاف السائل بما فی الطحاویه من مسائل، بیجا: دار المؤدة، المنصورة، الطبعة الاولی، 1431/2010.
۲۲. عبد الرحمن، محمد بن قاسم، درر السنیة فی الأجوبة النجدیة، بیجا، بینا، الطبعة السادسة، 1417/1996، عدد الأجزاء: 16.
۲۳. عمری، شهاب الدین أحمد بن یحیی بن فضل الله، مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار، بیجا: بینا، بیتا.
۲۴. کنانی أندلسی، محمد أبی الحسین بن أحمد بن جبر، رحلة ابن جبیر، تحقیق: تقدیم / الدکتور محمد مصطفی زیادة، بیروت: دار الکتاب اللبنانی، دار الکتاب المصری، بیتا.
۲۵. لواتی، محمد بن عبد الله ابن بطوطة، تحفة النظار فی غرائب الأمصار وعجائب الأسفار، تحقیق: د. علی المنتصر الکتانی، بیروت: مؤسسة الرسالة، الطبعة الرابعة، 1405.
۲۶. ماضی، عزالدین، ابوالعزائم، شیخ طریقه عزمیه، اسلام الصوفیة هو الحل لا اسلام الخوارج، بیجا: دار الکتاب الصوفی، الطبعة الاولی، 1414/1993.
۲۷. محمد أمین أمیر پادشاه، تیسیر التحریر، بیروت: دارالفکر، بیتا.
۲۸. نعمانی، عبدالقوی محمد ظهیرالدین، سلف و مدعیان سلفیت، بیجا: مرکز علمی قلعه کاشف کابل، 1392.
۲۹. نیشابوری، مسلم بن حجاج، مختصر صحیح مسلم، تحقیق: محمد زکی الدین عبدالعظیم المنذری الدمشقی (581)، بیجا: بینا، بیتا.
۳۰. وادعی، ابی عبدالرحمن مقبل بن هادی، اجابة السائل علی اهم المسائل، قاهره: دارالحرمین، 1420.
۳۱. هرتلی، عبدالله عبدالعزیز، خوارج سلفی و وهابی را بشناسیم، ترجمه: جعفر پروینی، سنندج: انتشارات کردستان ایران، چاپ دوم، 1385.
۳۲. هیتمی، ابن حجر، الفتاوی الکبری الفقهیة، بیجا: دار الفکر، بیتا.
[1]. مقبل وادعی، اجابة السائل علی اهم المسائل، ص317، جواب استفتاء 116.
[2]. تقی الدین أحمد ابن تیمیة، الفتاوی الکبری، ج2، ص449.
[3]. همان.
[4]. محمد صدیق البخاری، دین الخالص، ج1، ص140.
[5]. محمد بن عبدالوهاب میگوید: «بهذا الذی تسمونه الفقه، وهو الذی سماه الله شرکا»؛ محمد عبد الرحمن، درر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج2، ص59.
[6]. وی شیخ ابوالفضل عبیدالله ایوبی کندهاری حنفی است. کتابش سیف الکندهاری علی عنق السلفی نام دارد. او این کتاب را علیه وهابیت نوشت. در این کتاب 70 اثر را نام میبرد که علمای اسلام در رد وهابیت تألیف کردهاند.
[7]. ایوبی میگوید هر کسی ابنتیمیه را شیخالاسلام بداند کافر است؛ محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص126.
[8]. همان، ص33.
[9]. شمس الدین سلفی، جهود علماء الحنفیة فی إبطال عقائد القبوریة، ج2، ص799؛ المبحث الثالث فی التنبیه علی امراهم من الاول.
[10]. محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص137.
[11]. ملاطاهر سلفی، نویسنده کتاب معروف البصائر للمتوسلین باهل المقابر است که این کتاب را در رد عقاید حنفیها نوشت. متقابلاّ شیخ حمدالله جان داجوی حنفی آن را رد کرد؛ به نام کتاب البصائر لمنکری التوسل باهل المقابر که به فارسی نیز ترجمه شده است. عبیدالله ایوبی از حمدالله داجوی تجلیل میکند که وی چنین کتابی بر رد وهابیت نگاشته است.
[12]. محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص19.
[13]. مقبل وادعی، اجابة السائل علی اهم المسائل، ص317، جواب استفتاء 116.
[14]. شمس الدین ابن قیم، إعلام الموقعین، ج4، ص262.
[15]. محمد الصنعانی، إرشاد النقاد، ج1، ص34.
[16]. محمد أمین معروف به امیر پادشاه مینویسد: «ابنصلاح تقلید غیر امامان چهارگانه ابوحنیفه، مالک، شافعی و أحمد را منع میکند و میگوید از مذاهب اربعه تقلید کنید، چون مذاهب آنها منضبطاند»؛ ابن أمیر الحاج، التقریر والتحبیر، ج3، ص472؛ محمد أمین أمیر پادشاه، تیسیر التحریر، ج4، ص256؛ محمد الأمین شنقیطی، أضواء البیان، ج7، ص376؛ ابن حجر هیتمی، الفتاوی الکبری الفقهیة، ج2، ص212.
[17]. محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص137.
[18]. مقبل وادعی، اجابة السائل علی اهم المسائل، ج1، ص322، جواب شماره 162.
[19]. محمد صدیق البخاری، الدین الخالص، ص140؛ حریف، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، ص15.
[20]. عبدالقوی نعمانی، سلف و مدعیان سلفیت، ص128.
[21]. استاد حریف از شخصیتهای معاصر است که با همکاری عبدالرحمن احمد زی دو جلد کتاب نوشته است؛ یکی به نام چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت در 507 صفحه و دیگری به نام بیایید تا صراط المستقیم را بشناسیم در 615 صفحه، و در موضوعات فوق تتبع جدیدی انجام داده است.
[22]. حریف، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، ص12.
[23]. همان، ص19.
[24]. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج4، ص177.
[25]. همان.
[26]. مسلم مینویسد: «عن أبی هُرَیرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قال کیفَ أَنْتُمْ إذا نَزَلَ فِیکمْ بن مَرْیمَ فَأَمَّکمْ مِنْکمْ فقلت لابن أبی ذِئْبٍ إِنَّ الْأَوْزَاعِی حدثنا عن الزُّهْرِی عن نَافِعٍ عن أبی هُرَیرَةَ وَإِمَامُکمْ مِنْکمْ قال بن أبی ذِئْبٍ تَدْرِی ما أَمَّکمْ مِنْکمْ قلت تُخْبِرُنِی قال فَأَمَّکمْ بِکتَابِ رَبِّکمْ تَبَارَک وَتَعَالَی وَسُنَّةِ نَبِیکمْ؛ صحیح مسلم، ج1، ص137، حدیث باب نزول عیسی (ع) و کسر الصلیب و قتل الخنزیر.
[27]. مسلم بن حجاج نیشابوری، مختصر صحیح مسلم مع التعلیقه للالبانی، ج2، ص548.
[28]. ترجمه از هرتلی کردستانی؛ عبدالله هرتلی، خوارج سلفی و وهابی را بهتر بشناسیم، ص14.
[29]. همان.
[30]. سیف الرحمن احمد، نظرة عابرة، ص58؛ حریف، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، ص17؛ حمود تویجری، القول البلیغ فی التحذیر من جماعة التبلیغ، ص20.
[31]. عزالدین ماضی، اسلام الصوفیة لااسلام الخوارج، ص113.
[32]. درباره اهانت وهابیان به ابوحنیفه شاید بتوان گفت وجود برخی دیدگاههای سلفیگری متقدم درباره ابوحنیفه است که مدعیان سلفیت امروزی آن را برابر احناف به کار میبرند؛ برخی علمای اهل حدیث، ابوحنیفه را در حدیث به سوء حافظه متهم کردهاند. ابن ابی عاصم میگوید: «ثنا خلیفة بن خیاط العصفری ثنا عبدالله بن یزید ثنا أبو حنیفة عن عبد العزیز بن رفیع عم مصعب بن سعد عن النبی صلی الله علیه وسلم. قال: ما من نفس إلا وقد کتب الله تعالی مدخلها ومخرجها وما هی لاقیة فقال: رجل من الأنصار ففیم العمل یا رسول الله قال من کان من أهل الجنة یسر لعمل أهل ومن کان من أهل النار یسر لعمل أهل النار فقال الأنصاری الآن حق العمل».
إسناده ضعیف رجاله ثقات رجال البخاری غیر أبی حنیفة فإنه علی جلالته فی الفقة ضعفه الأئمة لسوء حفظه وقد خرجت أسماء هؤلاء الأئمة فی الأحادیث الضعیفة بما لا تراه فی کتاب آخر ولدینا مزید؛ محمد ناصر الدین الألبانی، ظلال الجنة، ج1، ص65، ح173.
وهابیان تعمد دارند نسبت ضعف به ابوحنیفه دهند. آنها در استفتائات این هجمه را تکرار میکنند. به این پرسش و پاسخها بنگرید:
الف: سؤال از مقبل الوادعی: معاصر
سؤال330: هل صح ان الامام ابا حنیفه ضعیف و ایضاً ابن بطه؟
جواب330: صحیح. ابوحنیفه جمهور المحدثین علی ضعفه. راجع کتاب السنه لعبدالله بن احمد وادعی، اجابة السائل علی اهم المسائل، ج1، ص570.
ب: سؤال از صالح بن عبدالعزیز آل شیخ
س2: ما نکاد نقرأ کتابا من کتب السنة، کالسنة لعبد الله، واللالکائی، والابانة إلا ونجد فصلاً أو بابا فی طعن الأئمة فی أبی حنیفة فما هو السبب؟ وما موقفنا من هذه لآثار؟
ج2: هذا کان فی ذلک الزمان لأنَّ أبا حنیفة / خالف السنة والآثار فی مسائل کثیرة جداً، ورَدَّ علیه أهل السنة والحدیث حتی لا یأخذ الناس بکلامه فی ذلک؛ ابی جعفر الطحاوی، شرح عقیدة الطحاویة اتجاف السائل بما فی الطحاویة من مسائل، ج2، ص1001، جزء اسئله عقیدة الطحاویة، شماره 2.
[33]. محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص135؛ عالمی از طائفه وهابی گاهی همه اهالی شهر قندهار را مشرک خواند که در آن علما و اولیاءاللهاند. ایوبی از فردی وهابی که به اهل تسنن برگشته است، تکفیر عموم شهر را نقل میکند؛ وی مینویسد: «از سخنان او است که میگفت زمانی که در قریههای شهر، وهابی بودم گمان داشتم همه اهالی قندهار مشرکاند و میپنداشتم که علما شرک بیشتری دارند چنانکه درباره شرک مردم، تصورات چنین و چنانی میکردم»؛ محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص136.
[34]. حریف، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، ص15.
[35]. عزالدین ماضی، اسلام الصوفیة لااسلام الخوارج، ص113.
[36]. توقیع الشریف غالب وعلماء الحرمین علی الرسالة). الحمد لله رب العالمین. نشهد- ونحن علماء مکة، الواضعون خطوطنا، وأختامنا فی هذا الرقیم- أن هذا الدین، الذی قام به الشیخ محمد بن عبد الوهاب، رحمه الله تعالی، ودعا إلیه إمام المسلمین سعود بن عبد العزیز، من توحید الله، ونفی الشرک، الذی ذکره فی هذا الکتاب، أنه هو الحق الذی لا شک فیه ولا ریب، وأن ما وقع فی مکة والمدینة، سابقاً، ومصر والشام وغیرهما من البلاد إلی الآن، من أنواع الشرک المذکورة فی هذا الکتاب، أنه: الکفر، المبیح للدم والمال والموجب للخلود فی النار; ومن لم یدخل فی هذا الدین، ویعمل به، ویوالی أهله، ویعادی أعداءه، فهو عندنا کافر بالله والیوم الآخر، وواجب علی إمام المسلمین والمسلمین، جهاده وقتاله، حتی یتوب إلی الله مما هو علیه، ویعمل بهذا الدین. أشهد بذلک، وکتبه الفقیر إلی الله تعالی: عبد الملک بن عبد المنعم، القلعی، الحنفی، مفتی مکة المکرمة، عفی عنه، وغفر له. أشهد بذلک، وأنا الفقیر إلی الله سبحانه: محمد.
[37]. محمد عبد الرحمن، الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیة، ج1، ص362.
[38]. همان، ج3، ص287.
[39]. حریف، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، ص460.
[40]. عبیدالله تاج الشریعه، شرح وقایه مع حاشیة عمدة الرعایة، ص329؛ ابوالحسنات عبدالحی الکنوی هندی کتابی به نام عمدة الرعایة فی حل شرح الوقایه دارد که اکنون در حوزههای علمی احناف تدریس میشود. وی در بخش کتاب حج، قسمت بیان الاحکام لمن دخل مکه، چنین نوشته است: (تصویر بیت الله و کیفیت طوافه). در نقش مزیور مقامات چهار امام در جهات اربع کعبه تعیین شده که نشان میدهد زمان عبدالحی لکنوی این مقامات بوده است ولی اکنون موجود نیست.
[41]. شهاب الدین عمری مینویسد: «وفی البقیع أیضا قبة فاطمة الزهراء»؛ عمری، مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار، ج1، ص38.
[42]. شهاب الدین عمری مینویسد: «وفیه قُبَّة العباس بن عبد المطلب، عمّ النبی صلی الله علیه وسلم و فیها معه الحسن بن علی ... فدفن فی البقیع فی قبة العباس. وفیها أیضا زین العابدین، وابنه محمد الباقر، وابنه جعفر الصادق ...؛ عمری، مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار، ج1، ص38.
روضه عباس باشکوه بود. خالد بن عیسی البلوی، متوفی قرن هشتم، مینویسد: «روضة العباس بن عبد المطلب والحسن بن علی ورأس الحسن إلی رجلی العباس رضی الله عنهما وهی قبة کبیرة مرتفعة فی الهواء والقبران مرتفعان عن الأرض متسعان مغشبان بألواح ملصقة أبدع إلصاق مرصعة بصفائح الصفر و مکوکبة بمسامیر علی أبدع صفة وأجمل منظر البلوی»؛ خالد بن عیسی البلوی، تاج المفرق فی تحلیة علماء المشرق، ج1، ص65؛ ابنجبیر میگوید بارگاه عباسیه نزدیک بیتالاحزان فاطمه بود؛ محمد الکنانی الأندلسی، رحلة ابن جبیر، ج1، ص144؛ علی السمهودی، خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفی، ج1، ص260.
[43]. ابنبطوطه میگوید قبر عثمان قبه بزرگی داشت؛ محمد ابن عبدالله ابن بطوطه اللواتی، تحفة النظار فی غرائب الأمصار وعجائب الأسفار، ج1، ص143.
[44]. ابنبطوطه مینویسد: «قبر إمام المدینة أبی عبد الله مالک بن أنس رضی الله عنه و علیه قبة رحلة ابن بطوطة»؛ همان، ج1، ص65. خالد بن عیسی البلوی مینویسد: «قبر مالک بن أنس رضی الله عنه وعلیه قبة البلوی»؛ خالد بن عیسی البلوی، تاج المفرق فی تحلیة علماء المشرق، ج1، ص65.
[45]. محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص160.
[46]. شمسالدین سلفی، جهود علمای حنفیه لابطال عقائد القبوریه، ج1، ص30.
[47]. محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص4.
[48]. عبد الرحمن بن قاسم، درر السنیة فی الاجوبة النجدیة، ج9، ص257.
[49]. سرهندی مجددی، اصول الاربعة فی تردید الوهابیة، ص2.
[50]. حریف، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، ص19.
[51]. وی ابوعمر عبدالعزیز نورستانی از چهرهای معاصر غیرمقلد ولایت نورستان به شمار میرود. قبلاً آن دیار کافرستان نامیده میشد. حدود دویست سال پیش این ولایت به اسلام گروید. وی اکنون مدیر جامعه اثری پیشاور است؛ الششری، شمشیر بران بر گردن دحلان، مقدمه، ص2.
[52]. صالح الششری، شمشیر بران بر گردن دحلان، ص32.
[53]. درباره تفتازانی نیز میگویند وی به شیعه مایل است. ایوبی مینویسد: «آن جاهل، یعنی ملاطاهر، در پایان ترجمه تفتازانی مینویسد تفتازانی به مذهب شیعه و باطنیه میل داشت. وی این تمایل را به کتاب شمسالدین سلفی نسبت داده است»؛ محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص7.
[54]. حریف، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، ص23.
[55]. محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص4.
[56]. چاپ اول (دار احیاء التراث العربی) در بیروت سال 1419 قمری تحقیق محمد عبدالرحمن مرعشلی.
[57]. ترجمه: شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیری کار شان تباه کنی (سوره کهف، آیه 6).
[58]. سوره مجادله، آیه 19.
[59]. حریف، چهره واقعی محمد بن عبدالوهاب نجدی و مذهب وهابیت، ص473.
[60]. حریف مینویسد: «در چاپهای جدید وهابیان آن جمله که در حقشان گفته شده است را از این کتاب تفسیر حذف نموده و آن را بسیار ماهرانه به خوارج نسبت دادهاند»؛ همان.
[61]. سوره حجر، آیه 9.
[62]. محمد عبیدالله ایوبی، سیف الکندهاری علی عنق السلفی، ص112 و 113 و 114.
[63]. همان، ص127.
[64]. همان.