روش وهابیت از همان روز اول، برخلاف روش همه مذاهب اسلامی بود، آنها در مواضع مختلف به نفی و تکفیر مذاهب مختلف شیعه و اهل سنت پرداختهاناد، عقائد ماتریدیه را کفر آمیز و آمیخته با شرک معرفی کردند، و اتهام تحریف قرآن به ابو منصور ماتریدی زدند، و ماتریدیه را مردم فریب نامیدند. عقائد اشاعره را آمیخته با خرافات و کفریات و بدعت دانستند، و آنها را متأثر از یهود فرض کردند، نسبت خرافه پرستی و بدعت بع علمای دیوبندی و جماعت تبیلغ دادند و علمای دیوبندی را مسخره نمودند. بریلویها را عامل و یاور اجانب دانستند و آنها را کافر و مشرک انگاشتند. وهابیها علاوه بر حمله به مذاهب اسلامی به بزرگان مذاهب مانند ابوحنیفه نیز حمله کرده و او را طعن زدند و به سیعه اتهام کفر و شرک دادند. با این رویکرد همه مسلمین باید در قبال این گروه متحد باشند.
مقدمه
اهل سنت در عقيده پيرو ابومنصور ماتريدي و ابوالحسن اشعري هستند و اين مطلبي است كه بزرگان علماي احناف به آن اشاره كردهاند.
خليل احمد سهارنفوري يكي از علماي ديوبنديه در اين باره ميگويد:
انّا بحمد الله ومشايخنا وجميع طائفتنا مقلّدون للإمام ابيحنيفة في الفروع ومتبعون لأبي الحسن الأشعري وابيمنصور الماتريدي في العقيدة، منتسبون إلي الطرق الأربعة الصوفية العلية.[1]
ما ـ بحمدالله ـ و مشايخ ما و تمام طايفه ما در فروع پيرو
امام ابوحنيفهايم و در عقيده از ابوالحسن اشعري و ابومنصور ماتريدي پيروي ميكنيم و منتسب به چهار طريق صوفيه عالي هستيم.
ولي وهابيان شديداً با عقايد ابومنصور ماتريدي مخالفند. لذا كتابهايي در ردّ عقايد اين دو نوشتهاند.
اينك به نمونههايي از اين مخالفتها اشاره ميكنيم:
1. تهاجم به ماتريديه
الف) نسبت كفر صريح به عقايد ماتريديه
شمس سلفي ميگويد:
انّه لاشك في انّ العقيدة الماتريدية انّما حدثت في الإسلام في القرن الرابع زمن الإمام أبيمنصور الماتريدي (333ه .ق)، ولم يكن قبل ذلك وجود لهذه العقيدة فيخير القرون. فلا ريب في انّها عقيدة بدعية واهلها مبتدعون... اعتقدت الماتريدية عقائد هي كفر صريح عند سلف هذه الأمة وائمة السنة... وهذه الأمثلة حجج قاطعة ناصعة علي انّ الماتريدية من فرق اهل البدع وليسوا باهل السنة المحضة...[2]
شكي نيست كه عقيده ماتريديه در اسلام از قرن چهارم زمان امام ابومنصور ماتريدي (333 ه .ق) پديد آمد و قبل از آن زمان اثري از اين عقيده در بهترين قرنها نبود. و شكي نيست كه آن عقيده عقيدهاي است بدعت گذاشته شده و اهل آن همگي بدعتگزارند... و ماتريديه معتقد به عقايدي هستند كه همگي نزد گذشتگان اين امت و پيشوايان سنت، كفر صريح ميباشد... و اين مثالها حجتهاي قطعي و روشني است بر اينكه ماتريديه از فرقههاي بدعتگزارند و اهل سنت خالص نميباشند...
ب) نسبت مخالفت با فطرت و عقل به عقايد ماتريديه
شمس سلفي ميگويد:
اعتنق الماتريدية عقائد خالفوا بسببها المعقول الصريح والمنقول الصحيح والفطرة السليمة والاجماع بل اجماع جميع بنيآدم وحماقات لا تقرّها عقل ولا نقل ولا فطرة ولا اجتماع ولا لغة ولا عرف...[3]
ماتريديه عقايدي را قبول كردهاند كه به سبب آنها با عقل صريح و نقل صحيح و فطرت سليم و اجماع، بلكه اجماع اولاد آدم مخالفت نمودهاند، و اين عقايد حماقاتي است كه عقل و نقل و فطرت و اجماع و لغت و عرف بر آن اقرار نميكند...
ج) اتهام تحريف قرآن به ابومنصور ماتريدي
او درباره ابومنصور ماتريدي ميگويد:
وقد رأيت للامام ابي منصور الماتريدي تحريفاً عجيباً وتخريفاً غريباً لم اجده عند غيره من المعطلة ـ فيما اعلم ـ يندهش المسلم منه وترعد فرائصه...[4]
من از امام ابومنصور ماتريدي تحريف عجيب و خرافه غريبي ديدم كه نزد ديگران از معطله ـ در آنچه ميدانم ـ يافت نكردهام، امري كه مسلمان از آن به وحشت افتاده و بدنش ميلرزد...
د) ادعاي خروج ماتريديه بر احاديث صحيح السند و متواتر
شمس سلفي در فصل مستقلي ميگويد:
في بيان خروج الماتريدية علي احاديث النزول الصحيحة المحكمة المتواترة الصريحة...[5]
در بيان خروج ماتريديها بر احاديث نزول است كه به طور صحيح و محكم و متواتر و صريح نقل شده است...
ه ) نسبت تأثر احناف ماتريدي از جهميه
شمس سلفي به احناف ماتريدي نسبت ميدهد كه از گروه جهميّه متأثر بوده و عقايد آنها تخيلي است.
او در اين باره ميگويد:
ولكن الحنفية الماتريدية لسبب تأثّرهم ببيئة الجهمية تخيّلوا من صفات الله تعالي ما يليق بالمخلوقين، فكان هذا هو الدافع لهم علي التفويض او التأويل...[6]
ولي حنفيهاي ماتريدي به جهت تأثيرپذيري آنها از محيط جهميّه درباره صفات خداي متعال چيزهايي را تخيل كردهاند كه لايق مخلوقات خدا است و اين باعث شده كه آنها به تفويض يا تأويل كشيده شوند...
و) اتهام به كوثري از متكلمان ماتريدي حنفي
شمس سلفي وهابي درباره كوثري ميگويد:
وقد علم اهل عصره انّ الكوثري نسيج وحده في الخيانة والتدليس والتلبيس والتحريف... أمّا تعليقات الكوثري في الردّ علي نونية الإمام ابن القيم فهي اغور كتاباته في الضلال والاضلال والتلبيس والخيانة والتحريف والشتائم لأئمة الاسلام...[7]
معاصران او ميدانند كه كوثري به تنهايي بر خيانت و تدليس و شيطنت و تحريف ساخته شده است... امّا تعليقات كوثري در ردّ بر نونيه امام ابن قيم، گمراهكنندهترين كتابهاي او در ضلالت و گمراهي و شيطنت و خيانت و تحريف و دشنام دادن به بزرگان اسلام به حساب ميآيد... و نيز درباره كوثري ميگويد:
... فالكوثري في هذا الصدد قبوري محض، خرافي بحت، يجوز تحت ستار التوسل بناء القبب والمساجد علي القبور، بل الصلاة اليها والاستغاثة بالاموات وغيرها من الشركيات ويطعن في حديث علي في هدم القبور المشرفة وحديث جابر في النهي عن تجصيص القبور.[8]
... پس كوثري در اين مورد قبوري و خرافي محض است كه زير چتر توسل، ساختن قبهها و مساجد بر قبور را جايز ميداند، بلكه نماز خواندن به طرف آنها و استغاثه به اموات و ديگر امور شركي!! را جايز دانسته و در حديث علي در مورد تخريب قبور مشرفه و حديث جابر در نهي از گچكاريكردن قبور، طعن وارد كرده است.
ز) اتهام ورود افكار كفرآميز به عقايد ماتريديه و اشاعره
شمس سلفي ميگويد:
من المؤسف المحزن المبكي انّ كثيراً من عقائد الجهمية الأولي الخطيرة التي حكم لأجلها سلف هذه الأمة وائمة السنة علي هؤلاء الجهمية بالكفر والزندقة والالحاد، قد دخل علي الحنفية الماتريدية والأشعرية الكلابية.[9]
از امور تأسفآميز كه باعث حزن و گريه ميشود اينكه بسياري از عقايد مؤسسان فرقه جهميه كه پيشينيان اين امت و امامان سنت به جهت آنها به جهميه نسبت كفر و زندقه و الحاد دادهاند داخل افكار حنفيهاي ماتريدي و اشاعره كلابي شده است.
ح) ادعاي گولخوردن مردم از عقايد ماتريديه
شمس سلفي ميگويد:
وقد بقي امر الماتريدية مستوراً علي كثير من الناس انخدعوا بهم، وان لم يخف علي المحققين من اهل السنة المحضة، المتنبهين لتلبيس الملبسين وتدليس المدلسين.[10]
امر ماتريديه بر بسياري از مردم پوشيده مانده و لذا گول آنها را خوردهاند، گرچه بر محققان از اهل سنت خالص كه نسبت به تلبيس مغرضان و شبههپراكني مشككان آگاهند، مخفي نميباشد.
ط) نسبت حماقت به عقايد ماتريديه
او ميگويد:
فيهم من يقول: انّ موسي ( عليه السلام ) لم يسمع كلام الله بل سمع صوتاً مخلوقاً في الشجرة إلي آخر تلك الحماقات الكلامية الماتريدية.[11]
در ميان آنان كساني هستند كه ميگويند: موسي ( عليه السلام ) كلام خدا را نشنيده، بلكه صدايي را شنيده كه در درخت ايجاد شده است. تا آخر آن حماقتهاي كلامي ماتريديه.
2. تهاجم عليه اشاعره
الف) نسبت بدعتگذاري به ماتريديه و اشاعره
شمس سلفي ميگويد:
انّ الماتريدية وزملاءهم الأشعرية فرقة مبتدعة كلامية مناهل القبلة، وليسوا من اهل السنة المحضة...[12]
همانا ماتريديه و دوستانشان اشاعره فرقهاي بدعتگزار كلامي از اهل قبلهاند، و از اهل سنت خالص نميباشند...
ب) نسبت خرافه و مخالفت با قرآن به عقيده اشاعره و ماتريديه
او نسبت بطلان، خرافه و مخالفت صريح با قرآن و عقيده صحابه به عقيده اشعريه، ديوبنديه و كوثريه از ماتريديه ميدهد، آنجا كه ميگويد:
عقيدة الأشعرية والديوبندية والكوثرية من الماتريدية ـ انّ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حي في قبره حياة دنيوية ـ عقيدة باطلة خرافية مخالفة لصريح القرآن وعقيدة صحابة رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ...[13]
عقيده اشاعره و ديوبنديه و كوثريه از ماتريديه كه رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در قبرش زنده است و حيات دنيوي دارد، عقيدهاي است باطل و خرافي و مخالف با صريح قرآن و عقيده صحابه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ميباشد...
او ادعا ميكند كه ابن تيميه روي ماتريديه و اشاعره را سياه كرده است.
شمس سلفي در اين باره ميگويد:
ولقد أفحم شيخ الإسلام هؤلاء الماتريدية والأشعرية لما ادعوا انّ اثبات العلو والاستواء والنزول وغيرها يستلزم التشبيه..[14]
شيخ الاسلام ـ ابن تيميه ـ روي اين ماتريديه و اشاعره را سياه كرده است آنجا كه ادعا كردهاند كه اثبات علوّ و استواء و نزول و ديگر صفات براي خداوند مستلزم تشبيه است...
ج) اتهام تأثيرپذيري ماتريديه و اشاعره از يهود
شمس سلفي ادعا ميكند كه تأويلات ماتريديه و اشاعره از يهود گرفته شده است.
او در اين باره ميگويد:
تأويلات الماتريدية وزملائهم الأشعرية مأخوذة عن شيوخهم المعتزلة... عن طالوت اليهودي الذي هو اول من صنّف في القول بخلق التوراة وكان زنديقاً افشي الزندقة عن خاله، و أبيزوجه: لبيد بن الأعصم اليهودي الذي سحر النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وكان يقول بخلق التوراة.[15]
تأويلات ماتريديه و دوستانشان اشاعره برگرفته از شيوخ معتزله و... از طالوت يهودي است كه اول كسي به حساب ميآيد كه در قول به خلق تورات كتاب تصنيف كرده است، و او كافري بود كه كفر را گسترش داد. و نيز برگرفته از دايي او و پدر همسرش لبيد بن اعصم يهودي است كه پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را سحر كرد و قائل به خلق تورات بود.
3. تهاجم به فرقه ديوبنديه
الف) حمله به جماعت تبليغي
شمس سلفي در اين باره ميگويد:
امّا غلاة الديوبندية فلهم شعبتان: الأولي: شعبة التربية والتبليغ وهي المعنية بجماعة التبليغ. فجماعة التبليغ كما انّهم ديوبندية اقحاح كذلك ماتريديه اجلاد، ويحملون افكاراً صوفية خطيرة وبدعاً قبورية كثيرة...[16]
امّا غاليان ديوبنديه داراي دو شعبهاند: يكي شعبه تربيت و تبليغ كه مقصود از آن همان جماعت تبليغي است. پس جماعت تبليغي همانگونه كه ديوبندي متعصباند همچنين ماتريدي تند ميباشند و داراي افكار صوفي خطرناك و بدعتهاي قبوري بسياري هستند...
ب) نسبت خرافهپرستي به علماي جماعت تبليغ
او ميگويد:
وقد ذكر شيخ جماعة التبليغ (شيخ الحديث محمّد زكريا) رحمه الله وسامحه قصة خرافة قبورية اخري...[17]
شيخ جماعت تبليغ، شيخ حديث محمّد زكريا، خداوند او را رحمت كرده و از او درگذرد، قصه خرافي قبوري ديگري دارد...
ج) نسبت بدعتگذاري به علماي ديوبند
شمس ميگويد:
عند الديوبندية شيء كثير من التبركات البدعية؛ كالتبرك بالحجرة الشريفة والغلاف وتمور المدينة ونواها وتراب الحجرة. بل بقماش المدينة المنورة وثيابها، بل التبرك بالزيت المحروق وشربه للتبرك. والتبرك بقبره ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وموضع جلوسه وما مسّته يده وما مرت عليه قدمه وكذا المنبر.[18]
نزد ديوبنديه بسياري از تبركات است كه بدعت به حساب ميآيد؛ همچون تبرك به حجره شريفه و غلاف و خرماهاي مدينه و هستههاي آن و خاك حجره، بلكه به قماش مدينه منوره و لباسهاي آن، بلكه تبرك به روغن سوخته شده و خوردن آن به جهت تبرك، و تبرك به قبر پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و موضع نشستن حضرت و آنچه كه دست حضرت آن را مسّ كرده و يا قدم او از آنجا گذشته است و نيز منبر آن حضرت.
د) نسبت خرافهپرستي به علماي ديوبند
شمس سلفي ميگويد:
لقد نسجت الديوبندية عجائب الأساطير حول هذه الخرافة...[19]
علماي ديوبنديه قصههاي عجيبي را درباره اين خرافه ساخته و بافتهاند...
وي همچنين ميگويد:
انّ بدع الديوبندية وافكارهم القبورية والصوفية لا تدخل في نطاق الحصر.[20]
همانا بدعتهاي علماي ديوبند و افكار قبوري و صوفي آنها داخل در محدوده شمارش نميشود.
ه ) نسبت تحريف و تقليد كوركورانه به علماي ديوبنديه
او در اين باره ميگويد:
... والديوبندية ائمة في العلوم النقلية والعقلية، كما هم في قمة من الزهد والتأله، وهم خدموا الاسلام وحاربوا الشرك والبدع إلي حدّ كبير، غير انّهم حرّفوا الاحاديث إلي مذهبهم الحنفي الفقي والكلامي الماتريدي، كما يتّضح من كتبهم، وهم في غاية من التعصب للمذهب الحنفي والتقليد الأعمي حتّي جعلوا كثيراً من الأحاديث حنفية بالتأويلات الباطلة. كما انّهم ناصبوا العداء لـ (اهل السنة) الذين يسميهم المغرضون باسم (الوهابية)، فيسبونهم أشنع السباب، وينبزونهم باشنع الألقاب... وعند كثير منهم بدع قبورية كما يشهد عليهم كتابهم (المهند علي المفند) لـ (الشيخ خليل احمد السهارنفوري) وهو اهمّ كتب الديوبندية وعليه توقيعات لكبار علمائهم...[21]
... علماي ديوبنديه در علوم نقلي و عقلي امام ميباشند همانگونه كه در زهد و خداشناسي زبانزدند، آنان خدمتگزار اسلام بوده و با شرك و بدعتها تا حدّ زيادي مقابله نمودند، ولي احاديث را طبق مذهب حنفي فقهي و كلامي ماتريدي خود تحريف كردند، همانگونه كه از كتابهاي آنها واضح ميشود. افكار آنان در نهايت تعصب نسبت به مذهب حنفي و تقليد كوركورانه است، به حدّي كه بسياري از احاديث را با تأويلات باطل مطابق مذهب حنفي خود معنا كردهاند همانگونه كه آنان به اهل سنت كه مغرضان، آنها را (وهابي) ناميدهاند، دشمني نموده و با شديدترين تعبيرات آنها را سبّ كرده و بدترين لقبها را ميدهند... و نزد بسياري از آنها داراي بدعتهاي قبوري، همانگونه كه كتاب (المهند علي المفند) از شيخ خليل احمد سهارنفوري، شاهد بر اين مطالب ميباشد. كتابي كه از مهمترين كتابهاي ديوبنديه به حساب ميآيد و داراي تعليقاتي از بزرگان علماي ديوبنديه است...
و) اتهام به بزرگان مدرسه ديوبند
شمس سلفي درباره خليل احمد بن مجيد علي هندي سهارنفوري صوفي ديوبندي (1346ه .ق) از بزرگان ائمه ديوبنديه و صاحب كتاب «بذل المجهود في شرح سنن ابي داود» ميگويد: كان مع امامته وتفوقه في العلوم، شديد التعصب للمذهب الحنفي، صوفياً خرافياً، عنده كثير من بدعهم، كما كان عنده بدع قبورية... وكان ايضاً شديد العداوة للحركة السلفية التي يسميها المغرضون «الوهابية»، بدليل كتابه الآتي ذكره «المهنّد علي المفنّد»، وهو اوثق مصدر علي الإطلاق في بيان عقائد الديوبندية. وعداوتهم للعقيدة السلفية، ومكتظ بالبدع الصوفية، طافح بالخرافات القبورية والعقيدة الماتريدية. والكتاب عليه توقيعات وتقريظات من (65) عالماً من كبار علماء الديوبندية وغيرهم. واخيراً طبع من ترجمته إلي اللغة الأردية واضافة لبدع اخري. وهذا ممّا يلفت النظر إلي انّ القوم إلي الآن علي ما كانوا عليه في غابر الزمان.[22]
او با رهبري و برتريش در علوم، تعصب بسياري نسبت به مذهب حنفيه داشته و صوفي خرافه پرست ميباشد كه داراي بسياري از بدعتهاي آنان است، همانگونه كه نزد او بدعتهاي قبوريهاست... او نيز دشمني بسياري نسبت به حركت سلفيها داشته است كه مغرضان آنها را (وهابي) مينامند؛ به دليل كتابش (المهنّد علي المفند) كه دربارهاش سخن خواهيم گفت. اين كتاب معتبرترين منبع در بيان عقايد ديوبنديه ميباشد. و دشمني آنان با عقيده سلفيه واضح است. آنها داراي عقايدي هستند كه برگرفته از بدعتهاي صوفيها و پر از خرافات قبوريين و عقيده ماتريدي است. اين كتاب داراي امضاها و تقريضاتي از (65) عالم از بزرگان ديوبنديه و ديگران است، كه اخيراً به لغت اردو ترجمه شده و به آن بدعتهاي ديگري نيز اضافه شده است. و اين مطلب قابل التفات و تأمل است كه بدانيم اين قوم تاكنون بر همان عقايدي هستند كه در زمانهاي پيشين داشتهاند.
ز) مسخرهكردن محمّد انور شاه كشميري
وي ملقب به پيشواي زمانه نزد مدرسه ديوبنديه است و نزد بزرگان آن مكتب بسيار مورد تجليل و تكريم ميباشد، شمس وهابي سلفي درباره او ميگويد:
... ومع جلالته وامامته في العلوم كان عدواً لدوداً للامام مجدد الدعوة محمّد بن عبدالوهاب التميمي (1206ه .ق). فمن امثلة ذلك ما يقول في حق هذا الامام العظيم عدواناً وبهتاناً: امّا محمد بن عبدالوهاب النجدي، فانّه كان رجلاً بليداً قليل العلم، فكان يتسارع إلي الحكم بالكفر... هذه حال امام العصر، فما بالك بمن دونه...[23]
... او با جلالت قدر و پيشوايي در علوم، دشمن سرسخت امام مجدد دعوت، محمّد بن عبدالوهاب تميمي (1206ه .ق) است. و از جمله مثالهاي آن اين است که وي در مورد اين امام عظيم از روي دشمني و بهتان ميگويد اين است که محمّد بن عبدالوهاب نجدي مردي كند ذهن، داراي علمي اندك بوده و سريعاً حكم به كفر افراد ميكرده است... اين حال پيشواي زمانهشان است تا چه رسد به افراد پايينتر از آنها...
4. اتهامات به فرقة بريلوي
الف) نسبت نوکري اجانب به رئيس فرقه بريلوي
صلاح الدين مقبول احمد وهابي در كتاب «دعوة شيخ الاسلام ابن تيمية واثرها علي الحركات الاسلامية المعاصرة» درباره رئيس اين فرقه ميگويد:
ومن ابرز هؤلاء العلماء لسادتهم الإنجليز المدعو: احمدرضا البريلوي (1272 ـ 1340 ه .ق) حامل لواء التكفير والتفريق بين المسلمين في شبه القارة الهندية ورأس الفرقة البريلوية.[24]
از بارزترين اين جيره خواران رهبران انگليسي شخصي است به نام احمد رضا بريلوي (1272 ـ 1340ه .ق)، كه پرچمدار تكفير و تفرقه بين مسلمانان در شبه قاره هند و رهبر فرقه بريلويه است.
ب) نسبت انحراف به عقايد بريلويه
مقبول احمد ميگويد:
انحرفت البريلوية ـ وهي شريكة الديوبندية وجماعة التبليغ في المذهب الفقهي ـ تماماً عن الصراط المستقيم في الأمور العقائدية...
وامّا التوسل بالأنبياء والصالحين، والاستغاثة بالأموات، والذبح لغير الله وتجصيص القبور واضاءة السرج عليها والتمسح بها والسجود لها، وتقديم النذور اليها، فهي ـ عندهم ـ من الأساسيات الدينية المفروغ منها التي لاتحتاج إلي مراجعة...[25]
بريلويه كه شريك فرقه ديوبنديه و جماعت تبليغ در مذهب حنفي هستند، همگي از راه مستقيم در امور اعتقادي انحراف پيدا كردهاند... و امّا توسل به انبيا و صالحان و استغاثه به اموات و ذبح براي غير خدا و گچ كاري قبرها و روشن كردن چراغها بر قبرها و دست كشيدن و سجده و تقديم نذرها براي آنها ـ نزد بريلويه ـ از اساسيات ديني مسلّم به حساب ميآيد كه احتياج به مراجعه به مدارك ندارد...
ج) نسبت ترويج شرك و بتپرستي به بريلويه
مقبول احمد در اين باره ميگويد:
كلام البريلوي هذا يكفي لفهم عقيدته التي يريد ان يربّي عليها طائفته. وبشاعة استدلاله بالكتاب والسنة علي ترويج الشرك والوثنية بين المسلمين ـ بدون حياء ـ تشير إلي ما يكنّه من النوايا الخبيثة لا ستئصال قواعد الإسلام الصلبة وهدم بنائه الشامخ وتشويه عقائده الصافية من اكدار الشرك والوثنية.[26]
اين كلام بريلوي براي فهم عقيده او كه ميخواهد بر آن، طائفهاش را تربيت كند كافي است. و زشتي استدلال او به قرآن و سنت بر ترويج شرك و بتپرستي بين مسلمانان ـ بدون هيچ حيائي ـ اشاره به نيّتهاي خبيثي دارد كه آنها در دل خود دارند تا پايههاي محكم اسلام را قطع كرده و ساختمان شامخ آن را خراب نمايند و عقائد خالص از كدورتهاي شرك و بتپرستي را مشوّه جلوه دهند.
د) نسبت خونخواري به علماي بريلويه
صلاح الدين مقبول احمد وهابي ميگويد:
وجد البريلوي ـ كما وجد غيره من أهل البدع والأهواء ـ هذه الدعوة المباركة إلي التوحيد الخالص اكبر عائق في سبيل نشر ضلالاتهم وامتصاص دماء المسلمين واموالهم ونهب ثرواتهم بالشعوذة والدجل والخديعة.[27]
بريلوي و ديگران از اهل بدعتها و هواهاي نفساني، اين دعوت مبارك به سوي توحيد خالص را بزرگترين مانع در راه انتشار گمراهيها و مكيدن خونهاي مسلمانان و اموال آنان و غارت ثروتهايشان از راه جادو و دغل و مكر و حيله، ميداند.
5. تهاجم وهابيان بر ضد گروه جماعت اسلامي
از آنجا كه گروه جماعت اسلامي از اهل سنت با وهابيان و عقايد آنها مخالفاند و بر ضد آنها كار كرده و تبليغ ميكنند و تأليف دارند لذا وهابيان شديداً آنها و افكارشان را مورد حمله قرار دادهاند كه از آن جمله شيخ وهابي نذير احمد كشميري است كه كتابي را با نام «خلاصة دين الجماعة الاسلامية» بر ضد آنها تأليف كرده است. همچنين شيخ وهابي نزار ابراهيم عجمي نيز بر ضد آنها كتابي به نام «وقفات مع جماعة التبليغ الاسلامية» تأليف نموده است.
انتقاد وهابيان از ابوحنيفه
عبدالعزيز بن فيصل راجحي از علماي وهابي در كتاب «قمع الدجاجة» مينويسد:
... فمعلوم تساهل الأحناف في قبول الأحاديث، فاحتجاجهم بالرأي غالب عليهم، حتّي اصبحوا لايعرفون إلاّ به، فهم اهل الرأي و غيرهم أهل الأثر.
و ابوحنيفة نفسه ـ مع امامته في الفقه ـ إلاّ انّه لم يكن صاحب حديث، بل احاديثه القليلة التي رواها ضُعِّف لاجلها و رُدّت؛ لذا لم يخرج له الشيخان شيئاً قطّ، بل حتّي اهل السنن الأربع لم يرووا له شيئاً، عدا حديث واحد عند النسائي، اختلف فيه: هل المذكور في سنده ابوحنيفة النعمان بن ثابت أو غيره؟
ولا يكاد يسلم لأبيحنيفة حديث رواه؛ فان سلم منه هو لم يسلم من ضعف غيره، فأين المنهج المتشدّد؟! و ممّن اخذه؟![28]
... معلوم است كه حنفيها در پذيرش احاديث تساهل دارند، و در غالب موارد به رأي خود استدلال ميكنند تا جايي كه به اين عنوان شناخته ميگردند، و لذا آنان اهل رأي و ديگران اهل حديثاند. و خود ابوحنيفه ـ با اينکه امام در فقه است ـ ولي صاحب حديث نيست، بلكه احاديث كمي هم كه روايت كرده بدين جهت تضعيف و رد شده است. لذا بخاري و مسلم هيچ روايتي از او نقل نكردهاند، بلكه حتي صاحبان چهار سنن از او هيچ روايتي نقل نكردهاند، به جز يك حديث نزد نسايي كه در آن هم اختلاف است كه آيا كسي كه در سند او به نام ابوحنيفه آمده نعمان بن ثابت است يا ديگري؟!و هيچ حديثي كه ابوحنيفه روايت كرده سالم نمانده، و اگر هم از ناحيه او سالم مانده از ناحيه ديگر تضعيف شده و از ناحيه ديگران سالم نمانده است، پس كجاست روش حديثي محكم او و از چه كسي اخذ كرده است.
او در ردّ يكي از مدافعان ابوحنيفه چند دليل آورده و ميگويد:
احدها: انّ عبدالله بن الإمام احمد لم يقل في أبيحنيفة شيئاً، و انّما روي باسانيده مابلغه عن ائمة السلف كمالك، و الاوزاعي، و الثوري، و ابن المبارك، و غيرهم، و هم ائمة عدول.
الثاني: انّ كلام بعض ائمة السلف الذين روي اقوالهم عبدالله بن احمد في ابيحنيفة: هم معاصرون لابيحنيفة، و ادري به ممّن جاء بعده و تمذهب بمذهبه، فهم ـ رحمهم الله ـ محكَّمون لامحكومون، و مقدّمون لامتقدّمون.
الثالث: انّ الانكار المجرد ليس بحجة، و قد تكاثر و تتابع كلام السلف في ابي حنيفة، فلاينكر و لايردّ الاّ بحجة و دليل.[29]
يكي از آنها اينكه عبدالله بن امام احمد در حق ابوحنيفه چيزي نگفته، و تنها به اسانيدش آنچه را روايت كرده كه از امامان سلف همچون مالك و اوزاعي و ثوري و ابن مبارك و ديگران كه از امامان عادلاند به او رسيده است.
دوم: اينكه كلام برخي از امامان سلف كه اقوالشان را عبدالله بن احمد درباره ابوحنيفه روايت كرده همگي معاصر با او هستند و از آيندگان و پيروان او نسبت به او داناترند، پس آنان ـ رحمهم الله ـ حاكمند و نه محكوم، و مقدمند و نه متأخر.
سوم: اينكه انكار مجرد حجّت نيست، و چه بسيار پيشينيان درباره ابوحنيفه سخن گفته و كسي انكار نكرده و ردّ نميشود مگر به حجت و دليل.
او همچنين ميگويد:
انّ اباحنيفة ليس معصوماً حتّي نطعن في غيره من ائمة الإسلام، إذا جرحوه او تكلّموا فيه، بل الأقرب صحة كلامهم و امضاء قولهم، لو تعارض الأمران؛ اما عدالة أبيحنيفة او صوابهم.[30]
همانا ابوحنيفه معصوم نيست تا در غير او از امامان طعن زنيم، در صورتي كه آنان او را جرح كرده و درباره او سخن گفته باشند، بلكه نزديكتر به حق صحت كلام آنان و امضاي گفتارشان است، در صورتي كه دو امر با يكديگر تعارض داشته باشد؛ يا عدالت ابوحنيفه يا به حق بودن آنان.
6. تهاجم وهابيان بر ضدّ شيعه
وهابيان علاوه بر حمله به ساير فرق اسلامي، حملات شديدي را عليه مکتب اهل بيت ( عليهم السلام ) ترتيب دادهاند. يكي از انگيزههاي تهاجم وسيع وهابيت بر ضدّ مذهب اهل بيت ( عليهم السلام ) ، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن و عترت در ميان جوانان و دانشمندان تحصيل كرده و استقبال آنان از اين مكتب نوراني مطابق با سنّت راستين محمّدي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است. به چند نمونه توجّه كنيد:
دكتر عصام العماد، فارغ التحصيل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در رياض و شاگرد بن باز (مفتي اعظم سعودي) و امام جماعت يكي از مساجد بزرگ صنعاء بود که از مبلّغين وهابيّت در يمن محسوب ميشد. وي که كتابي نيز در اثبات كفر و شرك شيعه تحت عنوان «الصلة بين الإثنيعشريّة و فرق الغلاة» نوشته است، با آشنايي با يكي از جوانهاي شيعه، با فرهنگ نوراني تشيّع آشنا شد و از فرقه وهابيّت دست كشيد و به مذهب شيعه مشرّف گرديد
دكتر عصام در كتابي كه به همين مناسبت تأليف نموده، مينويسد:
وكلّما نقرأ كتابات إخواننا الوهّابيّين نزداد يقيناً بأنّ المستقبل للمذهب الاثني عشري؛ لأنّهم يتابعون حركة الانتشار السريعة لهذا المذهب في وسط الوهّابيّين وغيرهم من المسلمين.[31]
و هر اندازه كه كتابهاي برادران خود از وهابيان را ميخوانيم، به يقينمان اضافه ميشود كه آينده براي مذهب دوازده امامي است؛ زيرا آنان به دنبال حركت سريع براي اين مذهب در بين وهابيان و ديگر مسلمانان ميباشند.
آنگاه از قول شيخ عبدالله الغُنيمان استاد «الجامعة الإسلاميّة» در مدينة منوّره نقل ميكند:
إنّ الوهّابيّين علي يقين بأنّ المذهب (الاثني عشر) هو الّذي سوف يجذبُ إليه كلّ أهل السنَّة وكلّ الوهّابيّين في المستقبل القريب.[32]
وهّابيان به يقين دريافتهاند، تنها مذهبي كه در آينده، اهل سنّت و وهّابيّت را به طرف خود جذب خواهد كرد، همان مذهب شيعه امامي است.
آقاي شيخ ربيع بن محمّد، از نويسندگان بزرگ سعودي مينويسد:
وممّا زاد عجبي من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا ومنهم أبناء أحد العلماء الكبار المشهورين في مصر، ومنهم طلاّب علم طالما جلسوا معنا في حلقات العلم، ومنهم بعض الإخوان الّذين كنّا نُحْسن الظنَّ بهم؛ سلكوا هذا الدَرب، وهذا الاتّجاه الجديد
هو (التشيّع)، وبطبيعة الحال أدركت منذ اللحظة الأولي أنّ
هؤلاء الإخوة ـ كغيرهم في العالم الإسلامي ـ بهرتهم أضواء الثورة الإيرانيّة.[33]
و از جمله اموري كه تعجبم را از اين جهت زياد كرده اين است كه برادراني از ما و از آن جمله فرزندان يكي از علماي بزرگ و مشهور در مصر و همچنين طالبان علمي كه مدتي طولاني با ما در حلقههاي علم مجالست داشتهاند، و نيز برخي از برادراني كه ما حسن ظنّ به آنها داشتيم، اين راه و روش را دنبال كردهاند، و اين راه جديد همان «تشيع» است. و به طبيعت حال، من از اولين لحظه درك كردم كه اين برادران را همانند ديگر افراد در عالم اسلام، پرتوهاي چشمگير انقلاب ايران مبهوت كرده است.
شيخ محمّد مغراوي از ديگر نويسندگان مشهور وهّابي ميگويد:
بعد انتشار المذهب الإثني عشري في مشرق العالم الإسلامي، خفت علي الشباب في بلاد المغرب...[34]
بعد از انتشار مذهب دوازده امامي در شرق عالم اسلامي، بر جوانان در كشورهاي مغرب ترسيدم...
دكتر ناصر بن عبدالله بن علي قفاري استاد دانشگاههاي مدينه مينويسد:
وقد تشيّع بسبب الجهود الّتي يبذلها شيوخ الإثني عشريّة من شباب المسلمين، ومن يطالع كتاب «عنوان المجد في تاريخ البصرة ونجد» يَهُولُه الأمر حيث يجدُ قبائل بأكملها قد تشيّعت.[35]
و به طور جزم به سبب كوششهايي كه بزرگان دوازده امامي انجام دادهاند عدّهاي از جوانان مسلمان، شيعه شدهاند. و هر كسي كتاب «عنوان المجد في تاريخ البصرة و نجد» را مطالعه كند، اين امر او را به وحشت مياندازد كه برخي از قبايل، تماماً شيعه شدهاند.
جالبتر از اينها، سخن شيخ مجري محمّد علي محمّد نويسنده بزرگ وهّابي است كه ميگويد:
جاءني شابّ من أهل السنّة حيران، وسبب حيرته أنّه قد امتدت إليه أيدي الشيعة... حتّي ظنّ المسكين أنّهم ملائكة الرحمة وفرسان الحقّ.[36]
يكي از جوانهاي اهل سنّت با حالت حيرت نزد من آمد. سبب حيرت او را جويا شدم، دريافتم كه دست شيعه به وي رسيده است... اينکه جوان سنّي تصوّر كرده كه شيعيان، ملائكه رحمت و شير بيشه حق ميباشند.
يكي از جوانهاي اهل سنّت با حالت حيرت نزد من آمد. سبب حيرت او را جويا شدم، دريافتم كه دست شيعه به وي رسيده است... اينکه جوان سنّي تصوّر كرده كه شيعيان، ملائكه رحمت و شير بيشه حق ميباشند
.پی نوشت ھا :
[1] . المهند علي المضنّد، صص 29 و 30.
[2] . الماتريديه وموقفهم من الاسماء والصفات، ج 3، ص 342.
[3] . الماتريديه وموقفهم من الاسماء والصفات، ج 3، ص 341.
[4] . همان، ص 31.
[5] . همان، ص 33.
[6] . الماتريديه وموقفهم من الاسماء والصفات، ج 1، ص 467.
[7] . همان، صص 340 و 341.
[8] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 1، صص 343 و 344.
[9] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 1، ص 180.
[10] . همان، ص 182.
[11] . همان، ص 273.
[12] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 1، ص 395.
[13] . همان، ص 443.
[14] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 1، ص 491.
[15] . همان، ج 2، ص 243.
[16] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 3، ص 303.
[17] . همان، ص 308.
[18] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 3، صص 305 ـ 306.
[19] . همان، ص 307.
[20] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 3، ص 314.
[21] . همان، ج 1، صص 246 و 247.
[22] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 1، ص 338.
[23] . الماتريدية وموقفهم من الاسماء والصفات الالهية، ج 1، ص 339.
[24] . دعوة شيخ الاسلام...، ج 2، صص 605 ـ 606.
[25] . همان، ص 607.
[26] . دعوة شيخ الاسلام...، ج 2، ص 608.
[27] . همان، ص 611.
[28] . قمع الدجاجة، راجحي.
[29] . قمع الدجاجة، ص 151.
[30] . همان، ص 147.
[31] . المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهّابيّين، ص 178.
[32] . همان.
[33] . مقدّمه كتاب الشيعة الإماميّة في ميزان الإسلام، ص 5.
[34] . مقدّمة كتاب من سبَّ الصحابة و معاوية فاُمّه هاويّة، ص 4.
[35] . مقدمة اُصول مذهب الشيعةالإماميّة الاثني عشريّة، ج 1، ص 9.
[36] . انتصار الحق، صص 11و14.
منابع:
* قرآن کريم.1. احقاق الحق، قاضي نور الدين تستري، قم، منشورات مکتبة آيت الله مرعشي.2. ارشاد الساري، قسطلاني، طبع دار الفکر، 1420.3. اصول مذهب الشيعة، ناصر بن عبدالله بن علي قفاري، چاپ عربستان.4. الأعلام، زرکلي، بيروت، دار العلم للملايين، 1999م.5. اعيان الشيعه، سيد محسن امين عاملي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات.6. امل الآمل، محمد بن حسن حر عاملي، نجف اشرف، مطبعة الآداب.7. انباء العمر بابناء العمر، ابن حجر عسقلاني.8. انتصار الحق، محمد علي محمد، دار طيبة للنشر و التوزيع، 1418.9. بحارالانوار، محمدتقي مجلسي، تهران، دار الکتب الاسلامية.10. البداية والنهاية، ابن کثير دمشقي.11. البدعة، ابن فوزان، رياض، دار العاصمة، 1412.تاريخ ابن قاضي شهبه.ماخذ: رفتار وهابيان با مسلمانان، علی اصغر رضوانی، مشعر، تهران، 1390ش