ابن تیمیه (661 ـ 728ق) از دانشمندان معروف اهل تسنن است که دیدگاه های او در کتاب منهاج السنّة النبویة و دیگر آثارش در زمینه ارزیابی احادیث، محور بحث های مختلف بوده است. نویسنده در این مقاله، ابتدا به بیان دیدگاه دانشمندان اهل سنّت درباره ابن تیمیه و معرفی منهاج السنّة می پردازد و پس از آن، روش های برخورد وی با احادیث پیامبر اسلام (ص) را بررسی می کند و ضمن ذکر نمونه هایی، به نقد علمی آن روش ها میپردازد.
مقـدمه
تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام معروف به ابن تیمیه حرّانی حنبلی (661-728ق)[1] یکی از حلقه های وصل بسیار مهم جریان سلفی گری و از نمادهای شاخص این حرکت محسوب میشود.
بعضی از اندیشه های اعتقادی و برخی از نظریات و فتاوای فقهی او که مخالف با رأی مذاهب مشهور است، تا به امروز مورد نقد و بررسی بوده و طرفدارانی نیز داشته است. ایشان علاوه بر تأثیرگذاری نسبی در فقه، در مباحث رجالی و حدیثی نیز دارای نظریات خاصی بوده که امروزه مورد استناد عدهای از سلفیها واقع شده است.[2]
ذهبی در تذکرة الحفّاظ[3] از وی چنین تعبیر میکند: «الشیخ الإمام العلّامة الحافظ الناقد(الفقیه) المجتهد المفسّر البارع شیخ الإسلام...»،[4] لیکن با کاوش در آثار ابن تیمیه به خوبی مشخص میشود که بسیاری از چنین القاب و اوصافی، به دور از واقعیت است.
ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص)
پیش از ورود به اصل بحث باید گفت که ابن تیمیه از هواداران و طرفداران سرسخت بنیامیه و امویها و از نواصب به شمار میآید؛ چنانکه این امر به وضوح از کتاب منهاج السنّة النبویة که در حقیقت باید آن را «منهاج البدعة الأمویة» نامید، آشکار است، بلکه او متهم به نفاق نیز شده است. ابن حجر عسقلانی در الدرر الکامنة[5] از ابن تیمیه نقل میکند که:
إنّ علیاً أخطأ فی سبعة عشر شیئاً، ثم خالف نصّ الکتاب، منها اعتداد المتوفّی عنها زوجها أطول الأجلین، و من الناس من ینسبه إلی النفاق لقوله: إنّ علیاً کان مخذولاً حیثما توجّه، و إنّه حاول الخلافة مراراً فلم ینلها و إنّما قاتل للرئاسة لا للدیانة، و لقوله: إنّه کان یحبّ الریاسة، و إنّ عثمان کان یحبّ المال، و لقوله: أبوبکر أسلم شیخاً یدری ما یقول، و علی أسلم صبیاً، و الصبی لایصحّ إسلامه علی قول؛[6]
علی در هفده مورد دچار اشتباه شد، و با نصّ قرآن مخالفت کرد، که یکی از آنها درباره عدّه زن شوهر مرده است که باید طولانیترین زمان از عدّه وفات و وضع حمل را عدّه خود قرار دهد. بعضی به جهت سخنان زشتی که درباره امیرمؤمنان بیان داشته است، وی را منافق دانسته اند؛ چون وی گفته است: علی بن ابی طالب (ع) بارها برای به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولی کسی او را یاری نکرد، جنگ های او برای دیانت خواهی نبود، بلکه برای ریاستطلبی بود، و عثمان مال را دوست داشت و اسلامِ ابوبکر از اسلامِ علی که در دوران طفولیت بود با ارزش تر است؛ زیرا اسلام آوردن طفل بنابر قولی صحیح نیست.
البته این نمونه بسیار کوچکی از یاوه گوییها و اهانتهای آشکار ابن تیمیه به حضرت امیرالمؤمنین (ع) است و برای اطلاع بیشتر میتوان به کتاب أخطاء ابن تیمیة فی حقّ رسول الله و اهل بیته (ع) رجوع کرد.
دشمنی و کینه توزی ابن تیمیه در برابر خاندان رسالت و پیروان آنان در کتاب منهاج السنّة بهخوبی آشکار است و او با تمام توان تلاش میکند تا فضایل آنان را از اعتبار بیندازد تا آنها را کم ارزش جلوه دهد. ابن حجر میگوید: «و کم من مبالغة لتوهین کلام الرافضی أدّته أحیاناً إلی تنقیص علی~». [7]
با چنین پیشینه و روحیهای پر واضح است که ایشان در قبال احادیث فضائل و مناقب اهل بیت عصمت و طهارت(ع)چه موضعی خواهد داشت و آیا در این صورت احکام صادر شده از طرف او درباره اینگونه احادیث اصولاً ارزش علمی دارند؟!
برای بسیاری از منصفین روشن است که ابن تیمیه در برخورد با این قسم از احادیث، جانب تفریط را در پیش گرفته و تمام کوشش خود را برای ردّ این قبیل روایات به کار برده است؛ بهطوریکه بعضی از سلفیهای معاصر مانند البانی نیز برخی از این احکام نابحق و جائرانه را نپذیرفته و خطای ابن تیمیه را آشکار ساخته اند؛ چنانکه ذکر خواهد شد.
البته ابن حجر عسقلانی برای این رفتار ظالمانه ابن تیمیه عذری آورده و گفته:
لکنّه ردّ فی ردّه کثیراً من الأحادیث الجیاد[8] التی لم یستحضر حالة التصنیف مظانّها؛ لأنّه کان ـ لاتّساعه فی الحفظ ـ یتّکل علی ما فی صدره، و الإنسان عائد للنسیان؛[9]
امّا ابن تیمیه هنگام تألیف کتاب خود، بسیاری از احادیث خوب را که درباره آنها حضور ذهن نداشته، رد کرده است؛ چرا که او بر محفوظات خود تکیه میکرد و انسان در معرض فراموشی است.
قضاوت درباره این سخن به خوانندگان محترم واگذار میشود، لیکن جای این سؤال باقی است که آیا جایز است انسان حدیثی را که سندش را به یاد ندارد، رد کند و حکمِ قطعی به بطلان و ساختگی بودن آن بدهد؟ یا باید تحقیق و تفحّص کند تا حجّت بر او تمام شود؟ چگونه است که این امام حافظ با آن همه محفوظات وسیع خود ـ چنانکه ادعا میشود ـ بیشتر اوقات در اینگونه احادیث صحیح و مشهور، دچار فراموشی و غفلت می شده است؟ در حقیقت آنچه ابن حجر در مقام دفاع از عملکرد ناشایست ابن تیمیه اظهار کرده، عذر بدتر از گناه است و اهل علم بهخوبی میدانند که روش ابن تیمیه در این دسته از احادیث، عامدانه و آگاهانه بوده است. منصفان خود قضاوت کنند!
این سختگیری ابن تیمیه درباره برخی راویان و گونهای از روایات که ناشی از روحیه ناصبی گری او است، موجب شده تا او را در ردیف دیگر سختگیران در احادیث قرار دهند. لکهنوی در الرفع و التکمیل میگوید:
اعلم أنّ هناک جمعاً من المحدّثین لهم تعنّت فی جرح الأحادیث بجرح رواتها، فیبادرون إلی الحکم بوضع الحدیث أو ضعفه بوجود قدح ـ ولو یسیراً ـ فی راویه، أو لمخالفته لحدیث آخر... منهم ابن الجوزی... و الشیخ ابن تیمیة الحرّانی مؤلّف منهاج السنّة. [10]
همچنین در کتاب الأجوبة الفاضلة پس از آنکه ابن تیمیه را از سختگیران در حدیث نام میبرد، میگوید:
إنّه جعل بعض الأحادیث الحسنة مکذوبة و کثیراً من الأخبار الضعیفة موضوعةً تبعاً لابن الجوزی و غیره، بل ادّعی فی کثیر من الموضوعة المختلف فی وضعها و الضعیفة المتفق علی ضعفها الاتّفاق علی وضعها و کذبها؛[11]
ابن تیمیه برخی از احادیث خوب را دروغ شمرده و بسیاری از اخبار ضعیف را ساختگی دانسته و این به تقلید از ابن جوزی و دیگران بوده، بلکه در بسیاری از احادیثی که در ساختگی بودن آنها اختلاف است و احادیث ضعیفی که همه متفقاند بر ضعف آنها، ادعای اجماع بر جعلی و دروغ بودن آنها کرده است.
پر واضح است حکم چنین افرادی درباره احادیث، چندان اعتبار و ارزش علمی ندارد؛ چنانکه در جای خود بیان شده است، بهخصوص فردی مانند ابن تیمیه که انگیزه او در ردّ احادیث فضایل و مناقب اهل بیت (ع) بر ارباب علم و تحقیق پوشیده نیست.
ابن تیمیه احادیث دیگری را نیز ردّ و انکار کرده است که علامه محمد زاهد کوثری کتابی بهنام التعقّب الحثیث لما ینفیه ابن تیمیة من الحدیث را در بیان اشتباهات او نوشته است.
ابن تیمیه و راویان حدیث
ابن تیمیه با راویان حدیث نیز غرض ورزانه برخورد میکرد؛ مثلاً عبدالرحمن بن مالک بن مِهوَل را ضعیف میشمرد.[12]
ظاهر این عبارت این است که ضعف ابن مهول شدید نیست بلکه مانند سایر راویان ضعیفی است که اگر از روایتشان متابعت شوند، ضعف آنان دیگر موجب ردّ روایت نمی شود. این در حالی است که این شخص دروغگو بوده و حدیث جعلی میساخته است؛ چنانکه ذهبی در میزان الاعتدال میگوید: «قال أحمد و دار قطنی: متروک، و قال أبوداود: کذّاب، و قال مرّةً: یضع الحدیث، و قال النسائی و غیره: لیس بثقة».[13]
و در لسان المیزان آمده است:
ذکره العقیلی فی الضعفاء، و قال ابن معین: لیس بثقة، و قال أبوحاتم: متروک الحدیث، و قال أحمد: حرقنا حدیثه منذ دهر، و قال الجوزجانی: ضعیف الأمر جدّاً، و قال الحاکم و أبوسعید النقاش: روی عن عبیدالله بن عمر و الأعمش أحادیث موضوعة، و قال أبونعیم: روی عن الأعمش المناکیر، لاشیء، و ذکره الساجی و إبن الجارود و إبن شاهین فی الضعفاء. [14]
تعجب از ابن تیمیه است که با این همه جرحهای شدید، فقط از ضعف راوی سخن میگوید و از اقوال بقیه ائمه جرح و تعدیل ـ از جمله احمد بن حنبل امام ابن تیمیه حنبلی ـ چشم پوشی میکند. البته این تعجب زایل میشود اگر بدانیم ابن مِهوَل سخنی را در مقایسه رافضه با یهود آورده[15] و به دروغ به عامر شعبی نسبت داده است و چون تنها ناقل این سخنان دروغین عبدالرحمن بن مهول است، ابن تیمیه با تدلیس و تلبیس سعی کرده ضعف او را ناچیز جلوه دهد؛ زیرا این سخن دروغین خوشایند ابن تیمیه بوده است.
این در حالی است که لفظ«رافضه» به اقرار خود ابن تیمیه[16] در خلافت هشام و به مناسبت داستان زید بن علی با پیروانش در سال 121 یا 122ق اصطلاح شده است؛ در حالیکه شعبی در اوایل خلافت هشام یا اواخر خلافت یزید بن عبدالملک در سال 105ق یا نزدیک به آن وفات یافته است. پس در آن هنگام لفظ رافضه معروف نبوده و این خود دلیل دیگری بر جعلی بودن این نقل است.
از طرف دیگر ابن تیمیه در برابر راویان فضایل و مناقب آل الله (ع) حساسیت بسیار شدید نشان میدهد و همواره تلاش میکند تا روایات آنان را از اعتبار ساقط کند؛ مثلاً درباره حدیث «لایؤدّی عنّی إلّا علی» میگوید: «من الکذب». سپس به سخنان خطابی در کتاب شعار الدین استناد میکند که در مورد این حدیث گفته است: «هو شیء جاء به أهل الکوفة عن زید بن یثَیع و هو متّهم فی الروایة منسوب إلی الرفض».[17]
این در حالی است که جرحی درباره او نقل نشده است و ترمذی در سنن و نسائی در خصائص از او حدیث روایت کردهاند، بلکه عجلی گفته است: «تابعی ثقة»، و ابن حبان او را در الثقات ذکر کرده است.[18]
همچنین در حدیث ردّ شمس، عبّاد بن یعقوب رواجنی را جرح کرده است.[19] رواجنی کسی است که امام الائمّه ابن خزیمه درباره او میگفت: «حدّثنا الثقة فی روایته...». ابوحاتم رازی نیز گفته است: «شیخ ثقة»، و دارقطنی گفته است: «شیعی صدوق»[20] و ذهبی در میزان الاعتدال گفته است: «صادق فی الحدیث». [21]
با این وجود ابن تیمیه این شیخ حدیث را آنچنان تضعیف میکند که گویی هیچگونه توثیقی ندارد.
از موارد دیگری که حاکی از بیاطلاعی ابن تیمیه در این زمینه است، سخن عجیب او درباره امام رضا (ع) و ابوالصلت هروی است که میگوید:
و لم یأخذ عنه ـ أی الرضا (ع) ـ أحدٌ من أهل العلم بالحدیث شیئاً، ولاروی له حدیث فی الکتب الستة، و إنما یروی له أبوالصلت الهروی و أمثاله نسخاً عن آبائه فیها من الأکاذیب.... [22]
سر تا پای این ادعا باطل است؛ زیرا:
اولاً، ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب میگوید: «روی عنه أئمة الحدیث آدم بن أبی إیاس و نصر بن علی الجهضمی و محمد بن رافع القشیری و غیرهم».[23] پس چگونه ابن تیمیه میگوید: «لم یأخذ عنه أحدٌ من أهل العلم بالحدیث شیئاً»؟
ثانیاً، ابن ماجه قزوینی در کتاب سنن که یکی از کتب ششگانه حدیثی اهل سنّت است، حدیث «الإیمان معرفة بالقلب، و قول باللسان، و عمل بالأرکان» را از طریق امام رضا (ع) روایت کرده است.[24] پس چگونه ابن تیمیه میگوید: «و لاروی له حدیث فی الکتب الستة»؟!
ثالثاً، عبدالسلام بن صالح معروف به ابوالصلت هروی را عدهای از علمای جرح و تعدیل توثیق کردهاند. ابن معین میگوید: «ثقة صدوق إلّا أنّه یتشیع»،[25] و نیز گفته: «ما أعرفه بالکذب»،[26] و «لیس ممّن یکذب»،[27] و حاکم نیشابوری گفته است: «أبوالصلت ثقة مأمون»،[28] و أبوسعد هروی گفته است: «ثقة».[29] و ذهبی نیز نوشته است: «عبدالسلام بن صالح أبوالصلت الهروی الرجل الصالح إلّا أنّه شیعی جَلْد». [30]
گذشته از این، جمع زیادی از بزرگان اهل حدیث از او روایت کردهاند.
از این توثیقات و اعتماد اهل حدیث بر او، نادرست بودن نظر ابن تیمیه درباره ابوالصلت معلوم میشود.
تأثیر پذیـری ابن تیمیه از ابن جـوزی
نکته درخور توجه این است که ابن تیمیه در اکثر دیدگاه های حدیثی و رجالی خود از ابوالفرج ابن جوزی حنبلی صاحب کتاب الموضوعات و العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة تقلید میکند و چون ابن جوزی در این فن مهارت کافی را نداشته، اشتباهات زیاد او به ابن تیمیه سرایت کرده است. ذهبی گفته است: «ربما ذکر ابن الجوزی فی الموضوعات أحادیث حسنة قویة»[31]و سخاوی در فتح المغیث نوشته است: «ربما أدرج ابن الجوزی فی الموضوعات الحسن و الصحیح مما هو فی أحد الصحیحین فضلاً عن غیرهما».[32] به همین جهت ابن حجر عسقلانی درباره ابن جوزی گفته است: «حاطب لیل».[33]
اشکال اساسی کتاب الموضوعات ابن جوزی همان است که جلال الدین سیوطی در اللآلئ المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة[34] بیان کرده است. او میگوید:
اعلم أنّه جرت عادة الحفاظ کالحاکم و ابن حبان و العقیلی و غیرهم أنهم یحکمون علی حدیث بالبطلان من حیثیة سند مخصوص، لکون راویه اختلق ذلک السند لذلک المتن و یکون ذلک المتن معروفاً من وجه آخر و یذکرون ذلک فی ترجمة ذلک الراوی یجرحونه به. فیغترّ ابن الجوزی بذلک و یحکم علی المتن بالوضع مطلقاً و یورده فی کتاب الموضوعات و لیس هذا بلائق، و قد عاب علیه الناس ذلک آخرهم الحافظ ابن حجر؛
بدانکه شیوه عدهای از حفّاظ حدیث همچون حاکم نیشابوری، ابن حبان، عقیلی و غیر ایشان بر این جاری است که حکم به نادرست بودن حدیثی میکنند، از جهت یک سند خاص؛ بهدلیل اینکه راوی آن حدیث آن سند را برای آن متن جعل کرده، درحالیکه آن حدیث با سند دیگری معروف است، و این مطلب را در شرح حال وی ذکر میکنند، ولی ابن جوزی بدون توجه به این نکته، حکم به مجعول بودن آن متن میکند مطلقاً، نه از جهت سند خاص و حدیث را در کتاب الموضوعات وارد می کند و این امر از ایشان سزاوار و زیبنده نیست و این اشکال را اهل حدیث بر او وارد کردهاند که آخرین آنها حافظ بن حجر عسقلانی بوده است.
شیوه مقلدانه و غیر کارشناسانه ابن تیمیه در علم حـدیث
بر اساس مباحث پیشگفته میتوان نتیجه گرفت که ابن تیمیه خود حدیثشناس نبوده، بلکه مقلد دیگران به ویژه ابن جوزی بوده، و در برخورد با آنچه موافق مرامش نبوده، از تمام موازین علمی عدول میکرده، و آنچه را که با هوای نفسش سازگار میدیده، سعی میکرده آن را امری واقعی و ثابت و قطعی جلوه دهد. گواه بر این ادعا نمونههای ذیل است:
نمونه اول: درباره حدیث مؤاخاة میگوید:
أمّا حدیث المؤاخاة، فباطل موضوع فإنّ النبی لم یؤاخ أحداً.... [35] حدیث المؤاخاة لعلی و مؤاخاة أبیبکر لعمر من الأکاذیب.... [36] النبی لمیؤاخ علیاً و لاغیره، بل کل ما روی فی هذا فهو کذب؛[37] إنّ هذا الحدیث موضوع عند أهل الحدیث لایرتاب أحد من أهل المعرفة بالحدیث أنّه موضوع.... [38]
— پاسخ: ترمذی حدیث مؤاخاة را در الجامع الصحیح روایت کرده و درباره این کتاب گفته است:
صنّفت هذا الکتاب فعرضته علی علماء الحجاز و العراق و خراسان فرضوا به، و من کان فی بیته هذا الکتاب فکأنّما فی بیته نبّی یتکلّم.[39]
ابن ماجه نیز در سنن حدیثی را از امیرالمؤمنین (ع) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «أنا عبدالله و أخو رسوله...». [40]
بوصیری در مصباح الزجاجة فی زوائد سنن ابن ماجة میگوید: «هذا إسناد صحیح رجاله ثقات، رواه الحاکم فی المستدرک و قال: صحیح علی شرط الشیخین».
همچنین طبرانی از ابن عباس نقل میکند که حضرت امیر (ع) فرمود: «و الله إنّی لأخوه و ولیه و ابن عمّه و وارثه فمن أحقّ به منّی؟».[41]
هیثمی در مجمع الزوائد میگوید: «رجاله رجال الصحیح». [42]
باز طبرانی از أسماء بنت عمیس روایت کرده است که پیامبر (ص) در حدیثی فرمود: «أَثَمَّ أخی؟» هیثمی در مجمع الزوائد میگوید: «رجاله رجال الصحیح». [43]
نیز احمد بن حنبل، امامِ ابن تیمیه، در مسندش از ابن عباس روایت کرده است که پیامبر (ص) در حدیثی به امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «أنت أخی و صاحبی».[44]
ابن عبدالبّر میگوید:
آخی رسول الله (ص) بین المهاجرین. ثم آخی بین المهاجرین و الأنصار و قال فی کلّ واحدة منهما لعلی: أنت أخی فی الدنیا و الآخرة، و آخی بینه و بین نفسه.[45]
ابن اثیر میگوید:
أخو رسول الله (ص) و صهره علی ابنته... و آخاه رسول الله (ص) مرّتین، فإنّ رسول الله (ص) آخی بین المهاجرین ثم آخی بین المهاجرین و الأنصار بعد الهجرة و قال لعلی فی کلّ واحدة منهما: أنت أخی فی الدنیا و الآخرة. [46]
ابن حجر عسقلانی نیز میگوید: «لمّا آخی النبی بین أصحابه قال له أنت أخی».[47]
فضل بن روزبهان خُنجی در إبطال الباطل میگوید: «حدیث المؤاخاة مشهور معتبر معوَّل علیه».[48]
بنابراین بیاساس بودن ادعای ابن تیمیه در مورد حدیث مؤاخات به صراحت ثابت می شود.
نمونه دوم: ابن تیمیه درباره حدیث سدّ الأبواب میگوید: «قوله: "سدّوا الأبواب إلاّ باب علی"، فإنّ هذا ممّا وضعته الشیعة علی طریق المقابلة...». [49]
— پاسخ: ابن حجر عسقلانی در فتح الباری این حدیث را از طریق سعد بن أبی وقّاص نقل کرده و گفته است: «أخرجه أحمد و النسائی و إسناده قوی، و فی روایة للطبرانی فی الأوسط رجالها ثقات...». همچنین این حدیث را از طریق زید بن أرقم ذکر کرده و گفته: «أخرجه احمد و النسائی و الحاکم و رجاله ثقات». باز با نقل دو روایت از طریق ابن عباس نوشته: «أخرجهما أحمد و النسائی و رجالهما ثقات».
همچنین از طریق عبدالله بن عمر این حدیث را نقل کرده و گفته: «أخرجه أحمد و إسناده حسن».
وی روایت دیگری را از ابن عمر آورده و نوشته: «رجاله رجال الصحیح، إلّا العلاء بن عرارـ راوی عن ابن عمرـ و قد وثّقه یحیی بن معین و غیره».
سپس گفته: «و هذه الأحادیث یقوّی بعضها بعضاً و کلّ طریق منها صالح للاحتجاج فضلاً عن مجموعها».[50] و بزّار در مسندش گفته است: «ورد من روایات أهل الکوفة بأسانید حسان فی قصة علی».
بنابراین حکم ابن تیمیه به دروغ بودن این حدیث ناشی از ناآگاهی او در این زمینه است. علاوه بر این، او در اینجا به دام تقلید از ابن جوزی افتاده است؛ زیرا او این حدیث را در کتاب الموضوعات آورده و گفته است: «هذه الأحادیث کلّها من وضع الرافضة قابلوا بها الحدیث المتفق علی صحّته فی سدّ الأبواب إلّا باب أبی بکر»،[51] و همین سخن ابن جوزی قبلاً در کلام ابن تیمیه گذشت.
ابن حجر در جواب به این ادعای ابن جوزی میگوید: «و أخطأ فی ذلک خطأً شنیعاً؛ فإنّه سلک فی ذلک ردّ الأحادیث الصحیحة بتوهّمه المعارضة...». [52]
نمونه سوم: ابن تیمیه درباره حدیث:"أنت ولیی فی کلّ مؤمن بعدی" می گوید: «فإّن هذا موضوع باتّفاق أهل المعرفة بالحدیث».[53]
— پاسخ: سیوطی در کتاب القول الجلی فی مناقب علی تصحیح این حدیث را از ابن ابی شیبه نقل کرده است.[54] همچنین احمد بن حنبل، امام ابن تیمیه، این حدیث را در مسندش به سند صحیح آورده[55] و ترمذی نیز با نقل این حدیث در سنن، آن را «حدیث حسن غریب» شمرده است. سیوطی در جمع الجوامع و ابن جریر طبری و حاکم نیشابوری در مستدرک حکم به صحت این حدیث کردهاند. حاکم میگوید: «هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم و لم یخرجاه».[56]
ابن حجر هیتمی مکی که در تعصب کم نظیر است، این حدیث را در شرح همزیة تصحیح کرده و ابن عبدالبرّ در الاستیعاب پس از نقل این حدیث از طریق أبوداود طیالسی گفته: «هذا إسناد لامطعن فیه لأحد، لصحته وثقة نقلته». [57]
البانی نیز در سلسلة الأحادیث الصحیحة میگوید:
فمن العجیب حقاً أن یتجرأ شیخ الإسلام علی إنکار هذا الحدیث و تکذیبه فی منهاج السنّة... فلاأدری بعد ذلک وجه تکذیبه للحدیث إلا التسرّع و المبالغة فی الردّ علی الشیعة.[58]
نمونه چهارم: ابن تیمیه درباره حدیث تشبیه میگوید: «هذا الحدیث کذب موضوع علی رسول الله (ص) بلاریب عند أهل العلم بالحدیث...». [59]
— پاسخ: این حدیث را ابن مغازلی در مناقب و عاصمی در زین الفتی با سندهای متعدد از انس بن مالک، و ابن شاهین با سند در کتاب السنّة از ابوسعید خدری، ابن بطّه عکبری حنبلی با سند از ابن عباس و حاکم نیشابوری در تاریخ نیشابور با سند از ابوالحمراء روایت کرده اند. در این زمینه هم ابن تیمیه در ادعای جعلی بودن این حدیث از ابن جوزی تقلید کرده است. او در کتاب الموضوعات میگوید: «هذا حدیث موضوع، و أبوعمر متروک».[60] این شخص ظاهراً همان عبدالرحمن بن عائذ حمصی است که حدیث او در سنن چهارگانه اهل سنّت آمده است و نسائی و ابن حجر او را توثیق کردهاند و ابن حبان نیز او را در الثقات ذکر کرده است.[61]
نمونه پنجم: ابن تیمیه حدیث ساختگی «لو لم اُبعَث فیکم لَبُعِثَ عمر» را در منهاج السنّة[62] نقل می کند، بدون آنکه هیچگونه اشارهای به جعلی بودن آن کند و این حاکی از برخورد دوگانه وی در برابر احادیث و تبعیت از هوا و هوس است، نه پیروی از قواعد و ملاکات علمی.
— پاسخ: ابن جوزی این حدیث را آورده و آن را حدیث صحیحی نشمرده و گفته: در سند آن زکریا بن یحیی وقار آمده: «کان من کبار الکذابین، و قال ابن عدی: کان یضع الحدیث».[63]
همچنین ذهبی در میزان الاعتدال نوشته: «کذّبه صالح جزرة»[64] و در المغنی گفته: «اتّهم بالکذب». [65]
شوکانی و دیگر علما نیز که احادیث ساختگی را جمعآوری کرده اند، این حدیث را در ضمن احادیث موضوعه قرار دادهاند.
با این وصف، ابن تیمیه که ادعای او در دفاع از سنّت نبوی گوش فلک را کر کرده است، این حدیث را مانند بقیه احادیث سابق نقل میکند؛ بهطوریکه گویی هیچ اشکالی در آن نیست. معلوم نیست چگونه ابن تیمیه در اینجا دست از تقلید از ابن جوزی برداشته و اجتهاد خویش را شکوفا ساخته و به آن عمل کرده است؟
نمونه ششم: ابن تیمیه درباره حدیث ثقلین میگوید: «و الحدیث الذی فی مسلم إذا کان النبی قد قاله...».[66]
و باز میگوید:
و أما قوله: «و عترتی(أهل بیتی) و إنهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض»، فهذا رواه الترمذی و قد سئل عنه أحمد بن حنبل فضعّفه، و ضعّفه غیر واحد من أهل العلم و قالوا: لایصح.[67]
— پاسخ: خواننده محترم مینگرد که چگونه ابن تیمیه، برای ردّ این حدیث بسیار مهم تلاش میکند و اقدام به هر کاری می کند، حتی اگر زیر پا گذاشتن یکی از باورهای اساسی اهل سنّت باشد.
نووی در مقدمه شرح صحیح مسلم میگوید: «اتّفق العلماء علی أنّ أصحّ الکتب بعد القرآن العزیز، الصحیحان: البخاری و مسلم و تلقّتهما الأمّة بالقبول»،[68] ولی ابن تیمیه به دلیل دشمنی با ثقل اصغر، این اتفاق و اجماع را مدّ نظر قرار نمیدهد و در روایت مسلَّم تشکیک میکند.
از سوی دیگر او سعی دارد چنین بنمایاند که روایت «و عترتی أهل بیتی...»، ضعیف و ناصحیح است؛ درحالیکه ذهبی در تلخیص المستدرک علی الصحیحین[69] با حاکم نیشابوری در تصحیح این حدیث موافقت کرده و سمهودی در جواهر العقدین گفته: «و فی الباب عن زیادة علی عشرین من الصحابة». [70]
علاوه بر این، جماعتی از محدّثین قبل و بعد از ترمذی، حدیث ثقلین را با لفظ «و عترتی» یا «أهل بیتی» روایت کردهاند، از جمله آنان است احمد بن حنبل، امام ابن تیمیه، در چندین مورد در مسندش.[71]
همچنین محمد ناصرالدین البانی، محدث بزرگ سلفیه ای معاصر و مرجع آنان در علم حدیث، این حدیث شریف را با همین لفظ هم در صحیح الجامع الصغیر به شماره های 2453، 2454، 2745، 7754 و در سلسلة الأحادیث الصحیحة (ج4، ص254-258) به شماره: 1760 تصحیح کرده است.
نمونه هفتم: ابن تیمیه درباره حدیث طیر میگوید: «حدیث الطیر لم یروه أحد من أصحاب الصحیح و لا صحّحه أئمّة الحدیث...».[72]
— پاسخ: ترمذی این حدیث را در سنن روایت کرده و حاکم آن را صحیح شمرده.[73] آیا حاکم از ائمه حدیث نیست؟!
شمسالدین ذهبی در تذکرة الحفّاظ میگوید: «و أما حدیث طیر فله طرق کثیرة جدّاً، قد أفردتها بمصنَّف، و مجموعها وجب أن یکون الحدیث له أصل». [74]
و در تاریخ الإسلام میگوید: «له طرق کثیرة عن أنس متکلَّم فیها و بعضها علی شرط السنن».[75] و شاگردش تاج الدین عبدالوهاب سُبکی در طبقات الشافعیة میگوید: «و أما الحکم علی حدیث الطیر بالوضع فغیر جید»، [76]
بلکه خاتم حافظان و محدثان ابوالفیض احمد بن محمد بن صدّیق غُماری مینویسد:
حدیث الطیر الذی فاق حدّ التواتر و لم یوجد حدیث یوازیه فی کثرة رواته إلّا حدیث«من کذب...» الذی اتفقوا علی تواتره، مع أنّ کلّاً منهما روی من نحو مائة طریق، ذاک عن أنس و هذا بإطلاق.... [77]
همچنین علامة محدثِ معاصر محمود سعید ممدوح در تصحیح این حدیث کتابی نوشته است بهنام إتحاف الأکابر بتصحیح حدیث الطائر.
نمونه هشتم: ابن تیمیه درباره سخنی که از احمد بن حنبل درباره فضایل امیر مؤمنان (ع) نقل شده است، میگوید:
أحمد بن حنبل لم یقل: إنه صحّ لعلی من الفضائل ما لم یصح لغیره، بل أحمد أجلّ من أن یقول مثل هذا الکذب، بل نُقل عنه أنه قال: روی له ما لم یروَ لغیره.[78]
و باز میگوید: «قول من قال: "صح لعلی من الفضائل ما لم یصح لغیره" کذب لا یقوله أحمد و لاغیره من أئمة الحدیث...». [79]
— پاسخ: آنچه ابن تیمیه بر انکار آن اصرار دارد، به طور صریح ابن ابی یعلی، یکی از بزرگان حنابله، آن را در کتابش از محمد بن منصور طوسی نقل میکند و میگوید:
سمعت أحمد بن حنبل یقول: ما روی فی فضائل أحد من أصحاب رسول الله (ص) بالأسانید الصحاح ما روی فی علی بن أبی طالب (ع) .[80]
همچنین ابوالولید بن شحنه میگوید: «قال أحمد بن حنبل لم یصح فی فضل أحد من الصحابة ما صح فی فضل علی». [81]
و ابن حجر نیز میگوید: «قال أحمد و إسماعیل القاضی و النسائی و أبوعلی النیشابوری: لم یرد فی حقّ أحدٍ من الصحابة بالأسانید الجیاد أکثر ممّا جاء فی علی».[82]
نمونه نهم: ابن تیمیه درباره حدیث: «أنا مدینة العلم و علی بابها» میگوید:
حدیث «أنا مدینة العلم و علی بابها» أضعف و أوهن، و لهذا إنما یعَدّ فی الموضوعات و إن رواه الترمذی، و ذکره ابن الجوزی و بین أنّ سائر طرقه موضوعة.[83]
— پاسخ: در اینجا نیز ابن تیمیه چشم بسته، از ابن جوزی، تقلید محض کرده، و در همان دامی افتاده است که قبلاً او افتاده بود. ابن تیمیه در حالی چنین ادعایی می کند که عدهای از بزرگان اهل حدیث قبل و بعد از او، این حدیث را تصحیح یا تحسین کردهاند؛ از جمله یحیی بن معین، امام اهل جرح و تعدیل، این حدیث را صحیح شمرده است[84]و حاکم نیشابوری گفته: «هذا حدیث صحیح الإسناد و لم یخرجاه».[85]
همچنین حافظ سمرقندی این حدیث را درکتاب بحر الأسانید فی صحاح المسانید که مخصوص احادیث صحیح است، ذکر کرده است.
ابن جریر طبری نیز حدیث ترمذی را در کتابش[86] تصحیح کرده، و خاتم حفاظ و محدثان احمد غُماری (م1380ق) کتابی بس ارزشمند بهنام فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی در اثبات صحت این حدیث شریف نوشته است.
گذشته از این، گروه زیادی از علما و محدثین این حدیث را حسن شمردهاند، مانند صلاحالدین علائی، ابن حجر عسقلانی[87] و شاگردش سخاوی.
نمونه دهم: ابن تیمیه درباره حدیث غدیر میگوید:
و أما قوله: «من کنت مولاه فعلی مولاه» فلیس هو فی الصحاح، لکن هو مما رواه العلماء و تنازع الناس فی صحته، فنُقل عن البخاری و إبراهیم الحربی و طائفة من أهل الحدیث أنّهم طعنوا فیه و ضعّفوه، و نقل عن أحمد بن حنبل أنّه حسّنه کما حسّنه الترمذی.... [88]
— پاسخ: این سخن تعجبآور ابن تیمیه یا ناشی از شدت تعصب او است یا حاکی از بی اطلاعی مفرط او در علم حدیث است، هر کدام که باشد، برای او منقصت به شمار میآید.
ابنکثیر دمشقی، شاگرد ابن تیمیه، از ذهبی نقل میکند که او درباره این حدیث گفته است: «صدر الحدیث متواتر أتیقن أنّ رسول الله (ص) قاله، و أمّا "اللّهم وال من والاه" فزیادة قویة الإسناد».[89]
و جلالالدین سیوطی این حدیث را از احادیث متواتره شمرده و آن را در کتاب هایش: الفوائد المتکاثرة، الأزهار المتناثرة و قطف الأزهار المتناثرة که در آنها احادیث متواتر را گرد آورده، ذکر کرده است. همچنین عدهای دیگر از علما این حدیث را جزء احادیث متواتر دانستهاند.
ذهبی نیز میگوید: «حدیث "من کنت مولاه" له طرق جیدة». [90]
و شمس الدین محمد جزری در کتاب أسنی المطالب پس از آنکه این حدیث را به سندش از أمیرالمؤمنین (ع) روایت می کند، میگوید:
هذا حدیث حسن من هذا الوجه، صحیح من وجوه کثیرة، متواتر أیضاً عن النبی رواه الجمّ الغفیر عن الجمّ الغفیر، و لاعبرة بمن حاول تضعیفه ممن لا اطلاع له فی هذا العلم. [91]
نیز میگوید: «و صحّ عن جماعة ممن یحصل القطع بخبرهم».
هیثمی درباره روایت احمد از طریق رباح بن الحارث میگوید: «رجال احمد ثقات».[92] باز درباره روایت احمد از أبو الطفیل مینویسد: «رجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة و هو ثقة».[93] همچنین درباره روایت سعید بن وهب میگوید: «رواه أحمد و رجاله رجال الصحیح».[94] وی درباره روایت زید بن یثیع نیز بیان میکند: «رواه البزار و رجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة و هو ثقة».[95] درباره حدیث عبدالرحمن بن أبیلیلی میگوید: «رواه أبویعلی و رجاله وثقوا».[96] و موارد دیگر.
ابن حجر عسقلانی گفته است:
و أما حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقد أخرجه الترمذی و النسائی و هو کثیر الطرق جدّاً، و قد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد، و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان. [97]
در عصر حاضر محدث بزرگ سلفی محمد ناصرالدین البانی این حدیث را در سلسلة الأحادیث الصحیحة حدیث شماره1750 تصحیح کرده، و گفته:
و جملة القول إنّ حدیث الترجمة صحیح بشطریه، بل الأول منه متواتر عنه (ص) کما یظهر لمن تتبّع أسانیده و طرقه.[98]
وی در ردّ بر ابن تیمیه مینویسد:
کان الدافع لتحریر الکلام علی الحدیث و بیان صحته أنی رأیت شیخ الإسلام ابن تیمیة قد ضعّف الشطر الأول من الحدیث، و أما الشطر الثانی فزعم أنّه کذب، و هذا من مبالغاته الناتجة ـ فی تقدیری ـ من تسرّعه فی تضعیف الأحادیث قبل أن یجمع طرقها و یدقّق النظر فیها.[99]
نمونه یازدهم: ابن تیمیه درباره حدیث «أقضاکم علی» میگوید: «هذا الحدیث لم یثبت و لیس له إسناد تقوم به الحجة».[100]
— پاسخ: ابن ماجه در سنن حدیث شمارههای 154و155 بسند صحیح از انس روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «أرحم أمتی بأمتی... و أقضاهم علی بن أبی طالب».[101]
ابن عبدالبرّ نیز این حدیث را با سند از طریق ابومحجن ثقفی روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود: «و أقضاها علی (ع) »، و باز با سند از طریق ابوسعید خدری روایت کرده بلفظ: «و أقضاهم علی»،[102] و در التفسیر صحیح بخاری و الاستیعاب از عمر روایت شده است: «أقضانا علی». [103]
ابن حجر نوشته است: «له شاهد صحیح من حدیث ابن مسعود عند الحاکم». [104]
بنابراین تشکیک در ثبوت این مضمون کاملاً بیدلیل است.
نمونه دوازدهم: ابن تیمیه درباره حدیث ردّ شمس میگوید: «المحققون من أهل العلم و المعرفة بالحدیث یعلمون أنّ هذا الحدیث کذب موضوع».[105]باز می گوید:
هذا الحدیث لیس فی شیء من کتب الحدیث المعتمدة: لا رواه أهل الصحیح و لا أهل السنن و لا المسانید أصلاً، بل اتفقوا علی ترکه و الإعراض عنه.... [106]
— پاسخ: جلالالدین سیوطی در اللآلئ المصنوعة میگوید:
صرّح جماعة من الأئمة و الحفّاظ بأنّه صحیح، قال القاضی عیاض فی الشفاء أخرج الطحاوی فی مشکل الآثار عن أسماء بنت عمیس من طریقین... قال الطحاوی: و هذان الحدیثان ثابتان و رواتهما ثقات. و حکی الطحاوی أنّ أحمد بن صالح کان یقول: لاینبغی لمن سبیله العلم التخلف عن حفظ حدیث أسماء؛ لأنّه من علامات النبوّة.[107]
خود سیوطی رسالهای در تصحیح این حدیث دارد بهنام کشف اللبس فی حدیث ردّ الشمس؛ همانگونه که حاکم حسکانی نیز کتابی در تصحیح این حدیث نوشته است.[108]
هیثمی درباره حدیث أسماء بنت عمیس میگوید: «رواه کلّه الطبرانی بأسانید، و رجال أحدها رجال الصحیح عن إبراهیم بن حسن و هو ثقة، وثّقه ابن حبّان».[109]
ابن حجر در الصواعق المحرقة[110] میگوید:
حدیث ردّها صحّحه الطحاوی و القاضی فی الشفاء[111] و حسّنه شیخ الإسلام أبوزرْعة[112] و تبعه غیره و ردّوا علی جمع قالوا: إنّه موضوع.
و خود ابن حجر نیز این حدیث را در شرح همزیة[113] صحیح دانسته است.
همچنین عبدالحی لکهنوی گفته است: «و منهم من حکم بصحتها أو حسنها، و هو الرأی المتین عند الواقف علی کلام الفریقین». [114]
مخفی نماند پاسخهایی که در اینجا ذکر کردیم، بسیار فشرده و مختصر بود، و الّا هر یک از این شبهات جوابهای مفصل و مبسوطی دارد که خارج از حوصله این مقاله است.
جمع بندی
با این بررسی اجمالی به روشنی معلوم شد که ابن تیمیه، یا واقعاً از حدیث و رجال اطلاعی نداشته و در اینگونه مسائل مقلد بوده است، یا آنکه در نظریات خود درباره این دسته از احادیث تعصب داشته است: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ﴾[115] هر انگیزه که باشد، اطمینان به سخنان او سلب میشود و برای جویندگان حقیقت آشکار میگردد که آنچه به صورت مبالغهآمیز و افراطی درباره او گفته شده، بسیار دور از واقعیت است.
به نظر میرسد برای برجستهشدن بیشتر این مسئله، باید با استقصای فضایل و مناقبی که ابن تیمیه در منهاج رد کرده و باطل دانسته، درباره هر کدام تحقیقی عالمانه و برجسته بر طبق اصول و قواعد علم حدیث صورت بگیرد تا نقاب از چهره این فرد که امروزه بسیاری از افراد مسلمان فریب او را خوردهاند، بهطور کامل بیفتد و برای آنان روشن شود که ابن تیمیه ادعاهای غیر واقعی و بیپایه بسیاری را مانند واقعیت و امری مسلّم جلوه میدهد و چنین وانمود میکند که حقیقت جز این نیست. شیوه او موجب گمراهی آنان ـ که نظر خوشبینانهای را به او دارند و چشم بسته از وی در تمام زمینه ها تقلید میکنند ـ شده است.
البته چنین پژوهشی خدمت بسیار بزرگی به اهل بیت (ع) و جامعه علمی خواهد بود. إن شاء الله. و الله ولی التوفیق.
پی نوشت ها:
1.تذكرة الحفّاظ، ج 4، ص1496-1497.
2.احاديثي كه ابن تيميه درباره آنها اظهار نظر كرده است در كتابي بهنام شيخ الإسلام ابن تيمية و جهوده في الحديث به همت عبدالرحمن بن عبدالجبار فريوائي گردآوري و چاپ شده است.
[3]. تذكرة الحفّاظ، ج4، ص1496.
[4]. علّامه محمد زاهد كوثري در پاورقي كتاب لحظ الألحاظ بذيل تذكرة الحفّاظ(ص 316) تأليف محمد بن فهد مكي، از سخاوي نقل ميكند كه او در احوال شيخ علاءالدين محمد بن محمد بن محمد بخاري حنفي ـ كه از بزرگان شاگردان علّامه تفتازاني بود چنين گفته است: «لمّا سكن العلّامة البخاري دمشق كان يُسأل عن مقالات ابن تيمية التي انفرد بها فيجيب بما يظهر له من الخطأ فيها و ينفر قلبه عنه، إلي أن استحكم أمره عنده و صرّح بتبديعه له... ثم بتكفيره ثم صار يصرّح في مجلسه بأنّ من أطلق علي ابن تيمية شيخ الإسلام يكفر بهذا الإطلاق». [5]. الدرر الكامنة، ج1، ص163-165.
[6]. البرهان الجلي، ص 55-56.
[7]. «و چه بسیار افراط در ردّ سخنان علّامه حلي، ابن تیمیه را به تنقیص شخصیت علی (ع) کشانده است» ( لسان الميزان، ج6، ص 319-320).
[8]. ابن حجر ميگويد: «و أوعب من جمع مناقبه ـ يعني أميرالمؤمنين (ع) ـ من الأحاديث الجياد النسائي في كتاب الخصائص». (فتح الباري، ج7، ص93). همچنين ميگويد: «و تتبّع النسائي ما خُصَّ به من دون الصحابة فجمع من ذلك شيئاً كثيراً بأسانيد أكثرها جياد» (الإصابة، ج2، ص508).
[9] . لسان الميزان، ج6، ص 319.
[10]. «بدانکه شیوه بعضی از محدّثین در وارد کردن اشکال بر احادیث چنین است که بر راویان آنÛ Üاحادیث اشکال میکردند و سپس به جعلی بودن یا ضعف آن احادیث حکم میکردند، آنهم فقط به دلیل وجود اشکالی ولو کوچک در روایت یا بهسبب مخالفتش با حدیث دیگر؛ از جمله این محدّثین ابن جوزی است و شیخ ابن تیمیه مولّف کتاب منهاج السنّة» ( الرفع و التكميل في الجرح و التعديل، ص320-330).
[11] . الاجوبة الفاضلة، ص174.
[12]. ر.ک: منهاج السنّة، ج1، ص34-57.
[13]. احمد و دارقطنی میگویند: متروک است؛ یعنی به روایتش اخذ نمیشود. ابوداود میگوید: بسیار دروغگو است، و بار دیگر گفته است: جعل حدیث میکند و نسائی و غیر او گفتهاند که او ثقة نیست.
[14]. «عقیلی او را در شمار ضعفا ذکر کرده. ابن معین گفته: مورد اطمینان نیست. ابن حاتم گفته: حدیثش ترک میشود. احمد گفته: از قدیم روایاتش را سوزاندهایم. جوزجانی گفته: شدیداً در نقل حدیث ضعیف است. حاکم و ابوسعید نقاش گفتهاند: از عبیدالله و اعمش احادیث جعلی نقلÛ Ü کرده است. ابونعیم گفته: از اعمش احادیث زشتی نقل کرده. ساجی، ابنجارود و ابن شاهین او را ضعیف میدانند.» ( لسان الميزان، ج3، ص 428).
[15]. منهاج السنّة، ج1، ص 36.
[16]. همان، ص8 .
[17]. «این چیزی است که اهل کوفه به نقل از زید بن یثیع آوردهاند؛ درحالیکه او در روایت کردنÛ Üمتهم بوده و رافضي است» (منهاج السنّة، ج5، ص63).
[18]. تهذيب التهذيب، ج2، ص250.
[19]. منهاج السنّة، ج8، ص187.
[20]. تهذيب التهذيب، ج3، ص74-75.
[21]. ميزان الاعتدال، ج2، ص379.
[22]. «احدی از اهل علم از او یعنی از امام رضا (ع) حدیثی را دریافت نکردهاند و در کتب ششگانه اهل سنّت نیز حدیثی برای او ذکر نشده و فقط ابوصلت هروی و امثالش از او صحيفه هالي را نقل کردهاند که دروغهایی را در بردارد» (منهاج السنّة، ج4، ص60).
[23]. «پیشوایان حدیث آدم بن أبیایاس و نصر بن علی جهضمی و محمد بن رافع قشیری و غیرشان از او روایت کردهاند» (تهذيب التهذيب، ج4، ص243).
[24]. سنن ابن ماجة، ج1، ص 25-26.
[25]. «مورد اطمینان و راستگو است، فقط شیعه است» ( تاريخ بغداد، ج11، ص48؛ المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص127).
[26]. همان.
[27]. تاريخ بغداد، ج11، ص50.
[28]. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص126.
[29]. تاريخ بغداد، ج11، ص51.
[30]. ميزان الاعتدال، ج2، ص616. براي اطلاع بيشتر درباره توثيق ابوالصلت هروي ر.ک: فتح الملك العلي.
[31]. «اي بسا ابن جوزی در کتاب الموضوعات روایات حسن و قوی را ذكر کرده است» (تدريب الراوي، ج1، ص278).
[32]. «چه بسا ابن جوزی در کتاب الموضوعات احادیث حسن و صحیح موجود در يكي از دو صحیحین را ذكر کرده، چه برسد به احاديث صحيح در غیر از صحیحین» ( فتح المغيث، ج1، ص237).
[33]. لسان المیزان، ج2، ص84. براي اطلاع بيشتر درباره عدم اعتماد بر ابن جوزي ر.ک: درء الضعف، ص91-95؛ الرفع و التكميل، ص325-329.
[34]. اللآلئ المصنوعة، ج1، ص108.
[35]. «اما حدیث برادری باطل و جعلی است؛ چون پیامبر^ با احدی برادری نکردند» (منهاج السنّة، ج4، ص32).
[36]. «حدیث برادری پیامبر (ص) با علی (ع) و برادری ابوبکر با عمر از دروغهاست» (منهاج السنّة، ج5، ص71).
[37].«پیامبر (ص) نه با علی (ع) و نه با غیر او برادری نکرده، بلکه هرچه در این باره روایت شده، دروغ است» (منهاج السنّة ، ج7، ص117).
[38]. «این حدیث نزد اهل حدیث جعلی است و هیچیک از اهل شناخت حدیث در جعلی بودنش شک نمیکند» (منهاج السنّة ، ج7، ص360).
[39]. «این کتاب را نوشتم، پس آن را بر علمای حجاز و عراق و خراسان عرضه کردم. پس آنان به این کتاب رضایت دادند. این کتاب در خانه هرکه باشد، مانند این است که در خانه اش پیامبری در حال سخن گفتن است» (تذكرة الحفاظ، ج2، ص634).
[40]. سنن ابن ماجة، ج1، ص44؛ الاستیعاب، ج3، ص35.
[41]. «قسم به خدا من برادر پیامبر(ص) و ولیّ او و پسر عمویش و وارثش هستم. پس چه کسی از من به او سزاوارتر است؟».
[42]. مجمع الزوائد، ج9، ص134.
[43]. همان، ص210.
[44]. «تو برادر و یار و همراه من هستی» (مسند احمد، ج1، ص230).
[45]. «رسول خدا(ص) ابتدا در میان مهاجرین و سپس در میان مهاجرین و انصار برادری ایجاد کرد و در هرکدام از این دو به علی (ع) گفت: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی، و بین علی و خودش ایجاد برادری کرد» ( الاستیعاب، ج3، ص35).
[46]. «علی (ع) برادر رسول خدا و داماد او است و دو بار رسول خدا او را به برادری برگزید، چون ایشان یک بار میان مهاجرین و بعد از هجرت، بین مهاجرین و انصار ایجاد برادری کرد و در هریک از این دو بار به علی (ع) فرمود: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی» ( اُسد الغابة، ج4، ص91).
[47]. «زمانيکه پیامبر بین اصحابش ایجاد برادری کرد، به علی فرمود: تو برادر من هستی» (الإصابة، ج2، ص507).
[48]. «حدیث برادری، حدیثی مشهور و معتبر است که به آن اعتماد میشود».
[49]. «اینکه فرموده باشد: "ببندید دربها را بهجز درب علی"، بهتحقیق این از جمله احادیثی است که شیعه در برابر آنچه درباره ابوبکر در این زمینه روایت شده است، جعل کرده است» (منهاج السنّة، ج5، ص35).
[50]. «برخی از این احادیث برخی دیگر را تقویت میکنند و هر طریق از طرق این احادیث برای استدلال صلاحیت دارند، چه رسد به مجموع آنها باهم» ( فتح الباري، ج7، ص18-19).
[51]. «تمام این احادیث را شیعیان جعل کردهاند تا با حدیث صحیح مورد اتّفاق درباره بستن درها بهجز در ابوبکر، مقابله کنند» ( الموضوعات، ج1، ص364-366).
[52]. «و اشتباه آشکاری را در این موضوع مرتکب شده است؛ چون او بهدلیل توهم معارضه و تنافی، احادیث صحیحی را رد کرده است» (فتح الباري، ج7، ص19).
[53]. «این روایت بنا به اتفاق اهل شناخت حدیث جعلی میباشد» (منهاج السنّة، ج5، ص35-36).
[54]. القول الجلي، ص60.
[55]. مسند احمد، ج4، ص438.
[56]. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص110.
[57]. «این سندی است که بهدلیل صحت و مورد اطمینان بودن رجالش احدی نمیتواند در آن خدشهای وارد کند» ( الاستیعاب، ج3، ص28).
[58]. «واقعاً عجیب است که ابن تیمیه جرئت بر انکار و تکذیب این حدیث در کتاب منهاج السنّة کرده است! من دلیلی را برای تکذیب این حدیث از سوی ابن تیمیه جز شتاب و مبالغه در ردّ شیعه نمیشناسم».
[59]. «این حدیث نزد اهل علم به حدیث، بدون شک دروغ بوده و بر رسول خدا(ص) جعل شده است» (منهاج السنّة، ج5، ص510).
[60]. الموضوعات، ج1، ص370.
[61]. تهذيب التهذيب، ج3، ص379.
[62]. «اگر من در میان شما مبعوث نمیشدم، عمر مبعوث میشد» (منهاج السنّة، ج6، ص55).
[63]. الموضوعات، ج1، ص320.
[64]. ميزان الاعتدال، ج2،ص77.
[65]. المغني في الضعفاء، ج1، ص240.
[66]. «و حدیث ثقلین که در صحیح مسلم است اگر پیامبر^ آن را فرموده باشد» (منهاج السنّة، ج7، ص 318).
[67]. «و اما این قول ایشان را که: «و عترتم (اهلبیتم)، این دو جدا نمیشوند تا نزد حوض کوثر بر من وارد شوند» ترمذی روایت کرده است و از احمد بن حنبل درباره آن سؤال کردند، پس او و عدهای دیگر از اهل علم، این حدیث را تضعیف کردند و گفتند که صحیح نیست» (منهاج السنّة، ج7، ص394-395).
[68]. «علما اتفاق نظر دارند که صحیحترین کتابها بعد از قرآن عزیز دو صحیح بخاری و مسلم هستند و امت مسلمان نیز این دو را پذیرفته اند» (شرح صحيح مسلم، ج1، ص20).
[69]. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص 109.
[70]. «حدیث ثقلین از بیش از بیست نفر از صحابه روایت شده است» (جواهر العقدين، ص234).
[71]. مسند احمد، ج3، ص 26،17،14و59.
[72]. «حدیث طیر را احدی از اصحاب صحیح روایت نکرده است و بزرگان حدیث نیز آن را صحیح ندانستهاند» (منهاج السنّة، ج7، ص371).
[73]. تذكرة الحفاظ، ج3، ص1042.
[74]. «و اما حدیث الطیر از راه های گوناگونی روایت شده که من آنها را در یک کتاب جداگانه جمعآوری کردهام و مجموع این راهها ایجاب میکند که این حدیث دارای اصل باشد» (تذكرة الحفاظ، ج3، ص 1042- 1043).
[75]. تاريخ الإسلام، ج3، ص633.
[76]. «و اما حکم کردن به جعلی بودن حدیث طیر پسندیده نیست» (طبقات الشافعية الكبري، ج4، ص155).
[77]. «حدیث طیر که از حد تواتر تجاوز کرده است و حدیثی یافت نمیشود که در فراوانی راویانش همپای آن باشد، مگر حدیث «من کذب» که علما بر تواترش اتفاق دارند، با اینکه هر دوی آنها از حدود صد طریق روایت شدهاند» (درء الضعف، ص58).
[78]. «احمد بن حنبل نگفته است: فضایلی برای علی (ع) صحت دارد که برای غیر او صحت ندارد، بلکه احمد بالاتر از آن است که چنین دروغی را بگوید، بلکه از احمد نقل شد که گفته است: فضایلی برای او روایت شده است که برای غیرش روایت نشده» (منهاج السنّة، ج7، ص 374).
[79]. همان، ج8، ص421.
[80]. «آنچه در فضایل علی (ع) با سندهای صحیح روایت شده است، در فضایل هیچیک از اصحاب رسول خدا^ نیامده است» (طبقات الحنابلة، ج2، ص106).
[81]. «آن روایات صحیحی که در فضیلت علی (ع) وارد شده است، در فضیلت هیچکدام از صحابه با سند صحیح نیامده است» (روضة المناظر، ترجمه أميرالمؤمنين (ع) ).
[82]. «وارد نشده است در حق هیجیک از صحابه با سندهای خوب، بیشتر از آنچه درباره حضرتÛ Üعلی (ع) روایت شده است» (فتح الباري بشرح صحيح البخاري، ج7، ص89 . نیز ر.ک: الصواعق المحرقة، ص 120-121؛ الاستيعاب، ج3، ص51).
[83]. منهاج السنّة، ج7، ص515.
[84]. تاريخ بغداد، ج11، ص49.
[85]. المستدرك علي الصحيحين، ج3، ص126.
[86]. تهذيب الآثار، ج4، ص104.
[87]. تنزيه الشريعة المرفوعة، ج1، ص378.
[88]. «و اما این حدیث که فرموده: «من کنت مولاه فعلی مولاه» در صحاح ذکر نشده و از روایاتی است که علما آن را نقل کردهاند و مردم در صحت آن دچار نزاع شدهاند. پس، از بخاری و ابراهیم حربی و عدهای از اهل حدیث نقل شده است که آنان به این روایت طعن زده و آن را ضعیف شمردهاند و نقل شده است که احمد بن حنبل این روایت را حسن شمرده؛ همچنانکه ترمذی نیز این روایت را حسن میدانسته» (منهاج السنّة، ج7، ص319-320).
[89]. «صدر حدیث به گونهای متواتر است که یقین دارم رسول خدا(ص) آن را گفته است و اما (اللهم وال من والاه) زیادی است که باسند قوی روایت شده است » ( البداية و النهاية، ج5، ص213-214).
[90]. تذكرة الحفاظ، ج3، ص1043.
[91]. «این حدیث از این طریق حسن است و از وجوه زیادی صحیح به شمار میرود و همچنین به صورت متواتر عده زیادی آن را از عده زیاد دیگر به نقل از پیامبر(ص)روایت کرده اند و کسانی که خواسته اند این روایت را ضعیف قلمداد کنند، اطلاعی از این علم ندارند و به سخنشان اعتباری نیست» ( أسني المطالب، ص3-4).
[92]. مجمع الزوائد، ج9، ص104.
[93]. همان.
[94]. همان.
[95]. همان، ص105.
[96]. همان.
[97]. «و اما حدیث "من کنت مولاه فعلی مولاه" را ترمذی و نسائی روایت کردهاند و این حدیث بهطرق زیادی نقل شده است و ابن عقده در یک کتاب تمام این طرق را جمع کرده است که بیشتر سندهای آن صحیح و حسن هستند» (فتح الباری، ج7، ص93).
[98]. «در مجموع، هر دو قسمت صدر و ذیل این حدیث صحیح است، بلکه صدر این روایت متواتر است؛ چنانکه برای هر کس که سندها و طرقش را مطالعه کند روشن میشود» (سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج4، ص343).
[99]. «آنچه مرا برانگیخت تا در مورد این حدیث سخن گویم و صحتش را بیان کنم، این بود که شیخ الاسلام ابن تیمیه صدر این حدیث را تضعیف و ادعا کرده است که ذیل این حدیث کذب است و البته این کلام او از مبالغات او است که ناشی از سرعت او در تضعیف احادیث است، قبل از آنکه تمام سندهای حدیث را مطالعه کند و بهدقت در آنها بنگرد» (سلسلة الأحايث الصحيحة، ج4، ص344).
[100]. «این حدیث ثابت نشده است و سندی ندارد که بتوان به آن احتجاج کرد» (منهاج السنّة، ج7، ص513).
[101]. سنن ابن ماجة، ج1،ص55.
[102]. الاستيعاب، ج1، ص7-8.
[103]. همان، ج3، ص39-50.
[104]. فتح الباري، ج7، ص93.
[105]. «محققین از اهل علم و شناخت حدیث میدانند که این حدیث دروغ و جعلی است» (منهاج السنّة، ج8، ص165).
[106]. «این حدیث در هیچیک از کتب حدیثی مورد اعتماد نقل نشده است، نه کتب صحاح و نه کتب سنن و نه کتب مسانید این حدیث را روایت نکردهاند بلکه آنان بر ترک این حدیث و روبرگرداندن از آن اتفاق نظر دارند» (منهاج السنّة، ج8، ص 177).
[107]. «جماعتی از پیشوایان و حفاظ به صحت این حدیث تصریح کردهاند. قاضی عیاض در الشفاء مینویسد: طحاوی در مشکل الآثار این روایت را از دو طریق از اسماء بنت عمیس نقل کرده است. طحاوی میگوید: این دو حدیث ثابت اند و رواتشان ثقه اند و طحاوی حکایت میکند که احمد بن صالح میگفته است کسیکه راهش علم است، سزاوار نیست که از حفظ حدیث اسماء تخلف کند؛ زیرا این حدیث از علامات نبوت است» ( اللآلئ المصنوعة، ج1، ص309).
[108]. تذكرة الحفاظ، ج3، ص1200. براي اطلاع بيشتر ر.ک: كشف الرمس عن حديث رد الشمس.
[109]. مجمع الزوائد، ج8، ص197.
[110]. «حدیث رد شمس را طحاوی و قاضی در شفاء صحیح دانستهاند و شیخ الاسلام ابوذرعه این حدیث را حسن میداند و غیر او نیز از او تبعیت کرده اند و کسانی را که قائل به جعلی بودن این حدیث هستند، رد کردهاند» ( الصواعق المحرقة، ص 128).
[111]. الشفاء، ج1، ص548.
[112]. طرح التثريب، ج7، ص247.
[113]. شرح الهمزيّة، ص26و303.
[114]. ظفر الأماني، ص425.
[115]. سوره نمل، آيه 14.
منابع
1.الأجوبة الفاضلة للأسئلة العشرة الکاملة: محمد عبدالحی لکهنوی، حلب: مکتبة المطبوعات الإسلامیة، 1404 ق
.2.اُسد الغابة فی معرفة الصحابة: علی بن محمد جزری، دارالشعب، بیجا، 1393ق.3.الاستیعاب فی معرفة الأصحاب: یوسف بن عبدالله بن عبدالبّر قرطبی، بیجا، بیتا.4.الإصابة فی تمییز الصحابة: احمد بن علی بن حجر عسقلانی، بیجا، چاپ اول، 1328ق.5.البرهان الجلی: احمد بن محمد بن الصدّیق، مصر: مکتبة القاهرة، بیتا.6.تاریخ الاسلام: شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، بیروت: دارالکتاب العربی، 1409ق.7.تاریخ بغداد: احمد بن علی بن ثابت بغدادی، مصر، 1349ق.8.تدریب الراوی بشرح تقریب النواوی: جلالالدین سیوطی، بیجا، بیتا.9.تذکرة الحفّاظ: شمسالدین ذهبی، حیدرآباد، 1377ق.10. تنزیة الشریعة المرفوعة عن الاحادیث الشنیعة الموضوعة: حسن بن علی بن عرّاق کنانی، بیروت: دارالکتب العلمیة، بیتا.11. تهذیب الآثار: محمد بن جریر طبری، تحقیق محمد محمود شاکر، مدنی، بیجا، بیتا.12. تهذیب التهذیب: ابن حجر عسقلانی، بیروت: دارالإحیاء التراث العربی،1412ق.13. جواهر العقدین فی فضل الشرفین: علی بن عبدالله سمهودی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1424ق.14. درء الضعف: احمد بن محمد بن الصدیق، بی جا، بی تا.15. الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة: ابن حجر عسقلانی، بیجا، بیتا.16. الرفع و التکمیل فی جرح و التعدیل: محمد عبدالحی لکهنوی، حلب: مکتبة المطبوعات الإسلامیة، بیتا.17. سلسلة الأحادیث الصحیحة: محمد ناصرالدین البانی، بیجا، بیتا.18. سنن ابن ماجة: محمد بن یزید قزوینی، بیروت: دارالفکر، بیتا.19. شرح صحیح مسلم: یحی بن شرف نووی، امیریه، بیجا، 1306ق.20. صحیح الجامع الصغیر: محمد ناصرالدین البانی، بیتا، بیجا.21. الصوائق المحرقة علی أهل البدع و الزندقة: احمد بن حجر هیتمی مکّی، قاهرة: مکتبة القاهرة، چاپ دوم، 1385ق.22. طرح التثریب فی شرح التقریب: عبدالرحیم حسین عراقی، بیجا، بیتا.23. ظفر الأمانی بشرح المختصر الجرجانی: محمد عبدالحی لکهنوی، حلب: مکتبة المطبوعات الإسلامیة، بیتا.24. فتح الباری بشرح صحیح البخاری: ابن حجر عسقلانی، مصر: دارالرّیان، 1407ق.25. فتح المغیث بشرح الفیة الحدیث: محمد بن عبدالرحمن سخاوی، بیتا، بیجا.26. اللآلئ المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة: جلالالدین سیوطی، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1417ق.27. لسان المیزان: ابن حجر عسقلانی، حیدر آباد، 1331ق.28. مجمع الزوائد و منبع الفوائد: علی بن أبیبکر هیثمی، قاهرة: قدسی،1352ق.29. المستدرک علی الصحیحین: محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، حیدر آباد، 1344ق.30. مسند احمد: احمد بن محمد بن حنبل شیبانی، قاهرة: میمنیة، 1313ق.31. منهاج السنّه النبویّة فی نقض الکلام الشیعة القدریة: احمد بن تیمیة حرّانی، تحقیق محمد رشاد سالم، بیجا، بیتا. 32. الموضوعات: عبدالرحمن بن علی بن جوزی، بیروت: دارالفکر،1403ق.33. میزان الإعتدال فی نقد الرجال: شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، بیجا، بیتا.
جایگاه ابن تیمیه در علم حدیث و رجال با نگاهی به کتاب منهاج السنّة
- توضیحات
- نوشته شده توسط admin
- دسته: اندیشہ حدیثی و تفسیری
- بازدید: 1767
مقالات
شبهات و جوابها
وزیٹر کاؤنٹر
Who Is Online
3
Online
عناوین اخبار مهم
- وھابیت کے خاتمے کا واحد راہ حل آل سعود رژیم کا خاتمہ ہے، امریکی تجزیہ کار
- وهّابيّت و اتهام بدعت با خيالات واهى و باطل
- نقد و بررسی دیدگاه ابن تیمیه در باره امام مهدی(عج﴾
- توسل و طلب شفاعت در قرآن و روایات
- معنای وسیله چیست؟ آیا شفاعت خواستن از غیر خدا شرک است؟
- آیا نظر وهابیت با اهل سنت در مورد طلب شفاعت موافق است؟
- اشتباه وهابیت در توحید الوهی و ربوبی
- تجسیم از نگاه وهابیت و اهل سنت
- وهابیت؛ فرقهای علیه شیعه و سنی
- فرق اعتقاد شیعه و وهابیت
- اشکالات وهابیت به شیعیان
- مخالفت وهابیان با عقاید اهل سنت
- شیوههای وهابیت در مخالفت با اهل سنت
- روش تفسیری ابن تیمیه
- اقسام توحید از دیدگاه وهابیت و نقد آن