در زمان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و حتی ابو بکر چیزی از اسرائیلیات در تفسیر، تاریخ و اصول اعتقادی مسلمانان مطرح نبود.از زمان خلیفه دوم کم کم افکار و اندیشه های بنی اسرائیلی در میان مسلمانان رسوخ کرد.احبار یهودی و راهبا مسیحی بعدها با حمایت جانی و مالی معاویه و خاندان بنی امیه،در ترویج اسرائیلیات نقش کلیدی داشتند.اکنون فرقه وهابیت به عنوان یک جریان دینی در برداشت از آیات صفات از آن بهره برداری کرده،خود را بر صراط حق و مخالفین را در گمراهی می بینند.در نوشتار حاضر با سنجش و مقایسه اندیشه های اعتقادی تورات و اندیشه های اعتقادی وهابیت در باب توحید صفاتی به این نتیجه رسیدیم که اعتقادات توحید صفاتی وهابی ها نسخه جدیدی است، برگرفته شده از اعتقادات یهود.
طرح مسئله
یکی از اصول بنیادین اسلام،اصل توحید است،که خود شامل توحید ذاتی،ربوبی،صفاتی و افعالی می شود.مسلمانان در توحید صفاتی با یکدیگر اختلاف نظر دارند.به گونه ای که بعضی با ارائه چهره انسانی از خداوند،برایش اعضا و جوارح قائل شده اند.با توجه به اینکه در زمان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله چنین اندیشه هایی در میان مسلمانان مطرح نبود،این پرسش مطرح می شود که از چه زمانی این اعتقادات و اندیشه ها در میان مسلمانان شکل گرفت؟آیا ریشه های درون دینی دارد؟یا عوامل برون دینی باعث به وجود آمدن چنین اعتقاداتی شده است؟مقاله حاضر به تحقیق درباره این مسئله می پردازد.
واژه اسرائیلیات
اسرائیلیات جمع اسرائیلیه است و در اینکه ریشه آن عربی،یا از واژگان وارداتی زبان عربی است، اختلاف نظر است.؟بعضی آن را واژه ای عبری دانسته اند که به معنای«پیروزی بر خدا»است. (معرفت،1379:70/2)این کلمه مرکب از دو جزء است؛واژه«اسراء»به معنای پیروزی و چیره شدن؛و واژه«ئیل»به معنای قدرت تام وتمام.(همان:71)بنابراین،«اسرائیل»یعنی چیره شده و پیروزآمده بر قدرت کامل یعنی خداوند تعالی.(همان)بنابر عقیده یهودیان،پس از پیروزی حضرت یعقوب در پیکار با خداوند،به وی لقب«اسرائیل»داده شد.(همان)نظر دیگر این است که: «اسرائیل»از نظر لغوی به معنای بنده و برگزیده خدا،(قرشی،1371:71/1)و هم معنای عبد اللّه است.(مغنیه،1424:90/1)بعضی هم احتمال داده اند کلمه اسرائیل عبری نبوده بلکه عربی،و برگرفته از عبارت«سبحان الذی أسری بعبده»باشد.(خمینی،1418:523/5)
معنای اصطلاحی
اسرائیلیات در اصطلاح به روایت های برگرفته شده از یهود و نصاری گفته می شود که در میان امت های گذشته جاری بوده است؛(ابن کثیر،1412:18/1؛معین،1363:265/1)و به جهت غلبه جانب یهودی این روایات بر جانب نصرانی آنها،اسم اسرائیلیات بر آن نهاده اند. (همان)غالب این داستان ها خرافی و بی اساس اند.(معین،1363:256/1)
عوامل ترویج فرهنگ بنی اسرائیل
از عوامل ترویج فرهنگ بنی اسرائیل می توان به فعالیت گروهی از اهل کتاب و بعضی از مسلمانان در نقل روایات دروغ برگرفته از اسرائیلیات اشاره کرد.
الف)اهل کتاب
برخی از اهل کتاب ناچار اسلام آورده بودند و گوشت و پوست آنها آغشته به اعتقادات یهودی و مسیحی بود و اطلاعات زیادی از تورات و انجیل موجود داشتند؛ازاین رو،مسلمانان به دیده دانشمند و افراد بااطلاع به آنها نگاه می کردند و آنان نیز،در محافل و جمع مسلمانان از اسرائیلیات روایت می کردند.از مشهورترین آنها می توان افراد ذیل را نام برد:
1.کعب الاحبار
احبار جمع«حبر یا حبر»به معنای دانشمند است.کعب الاحبار یعنی کعب دانشمندان(نووی، 1407:206/3)بعضی وجه تسمیه اش را در اختیار داشتن کتاب های احبار(دانشمندان یهود) دانسته اند.(همان)در اینکه کعب چه زمانی مسلمان شد،اختلاف نظر است.صحیح ترین قول آن است که او در زمان عمر اسلام آورد(ابن حجر،بی تا:282/13؛ابوریه،بی تا:147)و در سال 32 هجری،در دوران خلافت عثمان،در حمص وفات یافت.(نووی،1407:206/3)او با صحابه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می نشست و از کتاب های اسرائیلیات برایشان روایت نقل می کرد. (ذهبی،1413:984/3)ابو هریره می گفت:«کان اهل الکتاب یقرؤون التوراة بالعبرانیة و یفسّرونه بالعربیة».(ابن حجر،بی تا:282/13)
گروهی از سیره نویسان نوشته اند که علی علیه السّلام درباه کعب الاحبار می گفت:او از دروغگویان است.(بحرانی،1411:25/1)همچنین از زراره روایت شده که گفت:شخصی به نام عاصم بن عمر نزد امام باقر علیه السّلام آمد و گفت:کعب الاحبار می گوید:«هر بامداد کعبه مقابل بیت المقدس سجده می کند»امام باقر علیه السّلام فرمود:نظر تو درباه سخن کعب چیست؟او گفت:کعب راست گفته است.امام باقر علیه السّلام فرمود:تو و کعب،هردو دروغ می گویید.(کلینی، 1365:240/4)کعب الاحبار و امثال او از کسانی اند که حکایات و سخنانی را میان مسلمانان وارد کرده و آنها را فریب می دادند.(ابن حزم اندلسی،بی تا:240/4)
2.تمیم داری
تمیم بن اوس داری از مسیحیان یمن بود.(ابوریه،بی تا:181)در سال نهم هجری پس از جنگ تبوک با گروهی نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آمد و مسلمان شد.(همان:182)او در مدینه زندگی می کرد و پس از قتل عثمان به شام رفت.(همان)در دوران خلافت علی علیه السّلام در سال چهلم هجری وفات کرد.(همان)،از کسانی بود که به جای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پیش نماز می ایستاد.(ابن عساکر، بی تا:219/22)وی اولین کسی بود که داستان سرایی را آغاز کرد؛از عمر اجاره گرفت تا برای مدرم داستان بگوید؛عمر به او اجازه داد تا ایستاده داستان بگوید.(ذهبی،1413:448/2)او در زمان عمر پیش از خطبه های نماز جمعه سخنرانی می کرد.(نمیری،بی تا:11/1در زمان عثمان جلسات سخنرانی تمیم در هر جمعه به سه جلسه افزایش یافت.(همان:12)
3.وهب بن منبه
نژادش از فارس است که کسرا آنها را به یمن فرستاد.(زرکلی،بی تا:125/8)آگاه به اساطیر گذشتگان،به ویژه اسرائیلیات بود.(همان)عمر بن عبد العزیز قضاوت شهر یمن را به او سپرد. (همان)وهب می گفت:92 کتاب آسمانی را گوش داده ام،هفتاد و دوتای آنها را در کنیسه ها و بیست تا را از طریق مردم.(همان:126)وی می گوید:در تمام آن کتاب ها دیدم که اگر کسی خواست و اراده ای را به خود نسبت دهد،کفر ورزیده است.(همان)پدرانش بر دین مردم فارس (مجوس یا زرتشت)بودند.(همان)آنان با سکونت در میان مردم یمن ضمن فراگیری دین مسیح،با آداب و رسوم یهودی نیز،خو گرفتند.(ابوریه،بی تا:150)وهب،زبان یونانی می دانست و از علم و دانش اهل کتاب اطلاعات زیادی داشت.(همان)او از مشهورترین مدرسان مدرسه ای بود که کیسان بن طاووس در یمن بنیان گذاری کرده بود.(ثعالبی،1418:80/1) وهب در محرم سال 311 یا 411 هجری قمری در هشتادسالگی وفات یافت.(ابن حبان، 1393:487/5)بعضی هم سال وفات او را سال 011 هجری درج کرده اند.(همان)وی می گفت:سی کتاب آسمانی را که برای سی پیامبر نازل شده بود مطالعه کردم.(ذهبی، 1413:545/4)از کتاب هایی که به او نسبت داده شده:ذکر الملوک المتوجّه من حمیر و اخبارهم و قصصهم و قبورهم و اشعارهم،قصص الانبیاء،قصص الاخیار،کتاب القدر و کتاب الاسرائیلیات است.(کحالة،بی تا:174/31)وهب بن منبه مدعی بود تورات و انجیل تحریف نشده و تغییری در آن صورت نگرفته است و به همان صورتی که نازل شده باقی است.تغییر و تحریف در کتاب هایی رخ داد که توسط احبار و راهبان نوشته شده است.و کتاب های نازل شده الهی مصون از تحویل و تحریف اند.(ابن کثیر،1412:384/1)
ب)مسلمانان
اگرچه در میان مسلمانان این حدیث پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شایع بود:«لا تصدّقوا اهل الکتاب و لا تکذّبوا هم...»اما مسلمانان در نقل کلام آنها خودداری نمی کردند.(همان:19/1)و حتی بعضی از صحابه به وهب بن منبه،کعب الاحبار و عبد اللّه بن سلام پیوستند.(ابوریه،بی تا:146 و 147)
1.ابو هریره
ابو هریره از صحابه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است.کنیه اش«ابو هریره»،و در نام وی اختلاف نظر است.تا جایی که سی اسم برای او نقل کرده اند.(عسکری،1371:12)پس از فتح«خیبر»به مدینه آمد و تا وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله،سه سال صحبت آن حضرت را درک نموده است.(همان) کعب الاحبار در وصف ابو هریره می گوید:«ما رأیت احدا لم یقرأ التوراة اعلم بما فیها من ابی هریره»(ذهبی،بی تا:35/1)ندیدم کسی را که تورات نخوانده باشد،و آگاه تر از ابو هریره به محتوای آن باشد.وی می گفت:احادیثی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت می کنم که اگر در زمان عمر می گفتم،سرم را می شکاند.(همان)ابو هریره می گفت:اگر تمام روایاتی را که در کیسه دارم برای شما نقل می کردم با پشگل مرا می زدید.(همان:615)وی در 78 سالگی و به سال 59 هجری وفات کرد.(همان:626)
نقد ابو هریره
امام علی علیه السّلام می فرمود:«آگاه باشدی که دروغگوترین انسان زنده نسبت به رسول خدا است» (ابن ابی الحدید،بی تا:68/1)عایشه به احادیثی که ابو هریره از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت می کرد، اشکال می گرفت.(ذهبی،1413:604/2)ابو هریره این گونه توجیه می کرد که زن بودن و سرمه کشیدن و آراستن برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تو را به خود مشغول می کرد؛درحالی که چیزی نبود که من را از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بازدارد!(همان:604)شخصی به عایشه گفت:ابو هریره از قول پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت می کند که«بدفالی در سه چیز است:زن،خانه و اسب»عایشه از این روایت بسیار خشمگین شد.و گفت:اهل جاهلیت چنین می گفتند.(ابن حنبل،بی تا الف:/6 150،240 و 246)عمر بن خطاب،ابو هریره را تازیانه می زد و به وی می گفت:«بسیار روایت نقل می کنی و سزاوار آن هستی که یکی از دروغگویان بر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله باشی».(ابن ابی الحدید،بی تا:67/4 و 68)سفیان ثوری از ابراهیم تیمی نقل کرده است که گفت:از ابو هریره حدیث قبول نکنید مگر احادیثی که درباره بهشت یا جهنم گفته باشد.(همان:86)از ابو حنیفه درباره خبری که از رسول خدا می رسد و با قیاس تعارض دارد پرسش شد.وی گفت: اگر راویان ثقه،آن خبر را نقل کرده باشند،به آن عمل می کنیم و رأی را کنار می نهیم. (همان:68)از او پرسیدند،درباره روایات ابو بکر و عمر چه می گویی؟گفت:روایات آن دو،تو را کفایت می کند.(همان)از روایات علی و عثمان پرسش شد،گفت:روایات آنها هم چنین است.سپس درباره روایات صحابه،گفت:چون عادل بودند روایات همه آنها به جز ابو هریره و انس بن مالک درست است.(همان)دیگر ایرادهایی که بر وی وارد کرده اند عبارت اند از:
یک.حدیث«وعاءین»؛بخاری از ابو هریره روایت کرده است که گفت:از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دو ظرف حدیث حفظ کردم که یکی را در میان مردم پخش می کنم؛اما در صورت پخش ظرف دوم،این گلو بریده می شود.(بخاری،بی تا:38/1)چگونه ممکن است پیامبر صلّی اللّه علیه و آله احادیثی را از همه صحابه کتمان کرده باشد،و فقط به ابو هریره آن هم کسی که بعد از سال نهم هجری مسلمان شده گفته باشد!؟
دو.ابو هریره تدلیس می کرد(روایاتی را که از صحابه شنیده بود،به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت می داد)مثلا روایت:«من أدرک الصبح و هو جنب فلا یضمّ»را از قول پیامبر روایت می کرد،و براساس آن فتوا می داد.(ابن حجر،1415:56/1 و 66)وقتی عایشه بر او اشکال گرفت که خود پیامبر صلّی اللّه علیه و آله چنین رفتار نمی کرد بلکه روزه را ادامه می داد؛ابو هریره گفت:من از فضل بن عباس و اسامة بن زید شنیده ام.(همان)
سه.تهمت به مقام نبوت:ابو هریره می گوید:نماز برپا شد و صفوف آراسته گردید.رسول خدا در جایگاه نماز ایستاد؛بعد یادش آمد که جنب است!به ما گفت:منتظر بمانید؛سپس، غسل کرده،بازگشت.(بخاری،بی تا:72/1 و 157)چگونه عقل قبول کند که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نسبت به تطهیر خود غفلت داشته و در جایگاه نماز حاضر شده و بعد یادش آمده باشد که جنب است!؟
2.عبد اللّه بن عمرو عاص
از صحابه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است.کنیه اش ابا محمد و به روایتی،عبد الرحمن بود.(ابن اثیر،4631: 233/3)قبل از اسلام اسمش«العاص»بود که و بعد از مسلمان شدن،پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نام عبد اللّه بر او نهاد.(ذهبی،1413:79/3)وی زبان سریانی را که زبان اصلی تورات است آموخته بود.(عسکری،1371:30/12،زرکلی،بی تا:111/4)معاویه مدت کوتاهی ولایت کوفه را به او سپرد.(زرکلی،بی تا:111/4)او در جنگ یرموک دو خورجین،پر از کتاب های اهل کتاب به دست آورد.(ابن کثیر،1408:25/1)عبد اللّه بن عمرو کتاب های یهود و نصاری را همواره مطالعه می کرد و توجه خاصی به آنها داشت.(ذهبی،1413:81/3)مجاهد می گوید:نزد عبد اللّه بن عمرو عاص صحیفه ای دیدم.پرسیدم این چیست؟گفت:این صحیفه صادقه نام دارد.هرچه از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله شنیدم در آن نوشتم؛درحالی که بین من و او هیچ کس دیگری نبود.(ابن سعد،بی تا:373/2)وی از قول پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که فرمود: «بلغوا عنّی و لو آیة و حدّثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج».(ابن کثیر،1408:157/2)
بنیان گذاران فرقه وهابیت
1.احمد بن حلیم بن عبد السلام بن خضر ابن تیمیه
وی در حرّان متولد شد و در کودکی به سبب ظلم قوم تاتار همراه با پدر و خانواده اش از حرّان به دمشق مهاجرت کرد.(سرکیس،1410:55/1)ابن قیم جوزی از شاگردان ابن تیمیه و از کسانی بود که با وی به زندان رفت.(کثیری،1418:302)هنگامی که ابن تیمیه مرد،ابن قیم تنقیح، تبویب و شرح و توضیح آثار به جای مانده از او را بر عهده گرفت.(همان)دانشمندان روزگار ابن تیمیه،با مشاهده انکار ضروریات دین،از او بیزاری جسته،به گمراهی وی حکم دادند و توبه را بر او واجب دانستند.(خویی،1395:470)در مصر،قاهره،اسکندریه و دو بار هم در دمشق به زندان رفت و همان جا در بیستم ذی قعده 728 هجری وفات کرد.(کحاله،بی تا:261/1)
2.محمد بن عبد الوهاب
عقاید و آرای ابن تیمیه،قرن ها به بوته فراموشی سپرده شده بود تا اینکه در قرن دوازدهم هجری،محمد بن عبد الوهاب نجدی(1206-1115 ق)ظهور کرد و به ترویج عقاید او پرداخت.وی بیش از هرچیزی بر همان آرایی که ابن تیمیه ابداع کرده بود،پای فشرد.و آنها را جزء عقاید و اصول مسلم مسلمانان مطرح کرد.اولین کسی که علیه محمد بن عبد الوهاب دست به نگارش زد،برادرش شیخ سلیمان بن عبد الوهاب بود که کتاب های:الصواعق الالهیة فی الرّد علی الوهابیة و فصل الخطاب فی الرّد علی محمد بن عبد الوهاب را نوشت.(رضوی، بی تا:120)سپس نقدهایی از ناحیه علمای مصر،هند،سوریه و عراق علیه او نوشته شد. (همان)کتاب فصل الخطاب وی،تأثیر چشمگیری در شناسایی مردم نسبت به اعتقادات و شریعت وهابیت داشت و مورد پذیرش قرار گرفت.(همان)سلیمان به لحاظ دانش،صداقت و مقبولیتی که در میان مردم داشت،گواه صادقی علیه برادرش بود.(نجدی حنبلی،بی تا:120) استادش شیخ محمد بن سلیمان کردی او را چنین نصیحت می کرد:
من تو را سفارش به خدای تعالی می کنم که زبانت را از بدگویی مسلمانان بازداری.تو توجیهی نداری که به عامه مسلمانان نسبت کفر می دهی، درحالی که تو خود را از مسملمانان جدا کشیده و مسیری غیر از مسیر آنان در پیش گرفته ای.(عبد السلام:1416:76)
ویژگی های خدای وهابی ها
1.دست دارد
اوصاف خداوند در تورات موجود با اعتقادات وهابیت،در این باره،بسیار مشترک است. ابن تیمیه می گوید:
تورات پر از توصیفات الهی است؛و اگر این توصیفات جزء تحریفات و تغییرات تورات بود،پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را انکار می کرد؛در صورتی که وقتی مقابل پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آن صفات بیان شد.وی از باب تعجب و تصدیق خندید و بر آنها اشکال نگرفت. (ابن اثیر،بی تا:20)
شاهد ابن تیمیه روایت ذیل است:
بخاری و مسلم،هردو از ابن مسعود روایت کرده اند که:جاء خبر من الأحبار إلی رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله،فقال:یا محمّد!إنا نجد أنّ اللّه یجعل السّماوات علی إصبع،و الأرضین علی إصبع،و الشّجر علی إصبع،و الماء علی إصبع،و الثّری علی إصبع،و سائر الخلق علی إصبع، فیقول:أنا الملک.فضحک النبی صلّی اللّه علیه و آله حتّی بدت نواجذه،تصدیقا لقول الحبر،ثمّ قرأ:(و ما قدرو اللّه حقّ قدره و الأرض جمیعا قبضته یوم القیامة).(فقیهی،بی تا:84)با اختلاف جزئی (بخاری،33/6 و 174/8،نیسابوری،بی تا:125/8 و 126)از عبارت«علی إصبع» استنباط می شود که خداوند،پنج انگشت دارد.(همان)[البته در این روایت شش انگشت برای خداوند برشمرده شده است ]در روایتی که مسلم از عبد اللّه بن عمر آورده که«خداوند در روز قیامت آسمان ها را با دست راست و زمین های هفتگانه را با دست چپش می گیرد»، (همان)معلوم می شود که خداوند دو دست دارد،یکی دست راست و دیگری دست چپ؛و چون این حدیث با حدیث دیگری از صحیح مسلم که:«کلتا یدیه یمین»(همان،1415:/8 51،طبری،153/9)تعارض دارد،آن را چنین توجیه می کنند که یکی از دستان خداوند از لحاظ اسم«دست چپ»است،اما از لحاظ معنا و شرافت هردو«دست راست»اند،چون در هیچ یک نقصی وجود ندارد تا یکی نسبت به دیگری چپ شمرده شود.(فقیهی،بی تا:85) محمد بن عبد الوهاب تصریح می کند که اسلام و یهود،درباره دست داشتن خداوند، هم عقیده اند.(لهیمید،بی تا:205)
نقد
در نقد اعتقاد به دست داشتن خداوند می توان به مواردی اشاره کرد که هر عقل سلیمی با توجه به آن به سطحی و غیرواقعی بودن اعتقادات فوق اذعان خواهد کرد.این ادله عبارت اند از:
یک.هماهنگ با تورات موجود
در تورات موجود آمده است،«به تحقیق دست من زمین را بنیان کرد و دست راست من آسمان ها را به وجب پیمود،وقتی که آنها را می خوانم باهم می ایستند»(اشعیاء:10/49) همچنین در مزمور آمده است:«حضرت داوود از خداوند تقاضا می کند که چرا دست راست خود را زیر بغل قرار داده و آن را از مردم بازداشته است؟»(مزمور،11/74)«خداوند دست راست خود را دراز کرده،دهانم را مس نمود و به من گفت:اینک کلمات خود را بر دهانت گذاشتم»(یرمیاه:9/1)حرمیاه نبی می گوید:«خدای اسرائیل به من فرمود که این جام شراب را از دست راست من بگیر و آن را به تمامی قبایلی که به طرف آن می فرستم بنوشان».(همان:15/25)«جام را از دست خدا گرفتم و به همگی قبایلی که خداوند من را به سوی ایشان فرستاده بود نوشانیدم».(همان:17/25)
دو.تعارض با عقل
لازمه اعضا و جوارح داشتن خداوند مرک بودن بوده،ترکیب از ویژگی های ممکن الوجود است که منجر به نیاز و وابستگی می شود.در صورتی که خداوند واجب الوجود و بی نیاز است. (مفید،بی تا:03)اگر خداوند مرکب باشد نیاز به جزء داشته،خداوند غیر از اوست؛ بنابراین،او نیاز به غیر خواهد داشت.(همان)کسی که برای خداوند اعضا و جوارح قائل است، یا فقط اعتقاد به همان اعضا و جوارحی دارد که در قرآن ذکر شده یا از خودش هم اعضا و جوارحی بر او می افزاید.در صورت نخست خدایی را اثبات کردیم که یک چهره
(کلّ شی ء هالک إلاّ وجهه)
با چشمان متعدد،
(تجری بأعیننا)
یک پهلو
(یا حسرتی علی ما فرّطت فی جنب اللّه)
با دستان زیاد
(ممّا عملت أیدینا)
و یک ساق پا دارد
(یوم یکشف عن ساق)
که در،این صورت، خدایی زشت تر از او قابل تصور نیست.در فرض دوم نیز،عدول از مبنای خود و دست یازیدن به تأویل لازم می آید.پس چنین کسی،ناگزیر باید دلایل عقلی را بپذیرد.(فخر الدین رازی، 1420:410/26 با تلخیص)
سه.تعارض با روایات
کلینی از محمد بن مسلم و او از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده است که از امام پرسیدم: مردم عراق خیال می کنند خداوند می شنود با غیر از آن چیزی که می بیند،و می بیند با غیر از آن چیزی که می شنود.امام علیه السّلام فرمود:آنها دروغ می گویند،ملحد شده و خدا را تشبیه می کنند.(کلینی،1365:108/1)در جنگ جمل اعرابی از حضرت علی علیه السّلام می پرسد که آیا خداوند واحد است؟حضرت در پاسخ او می گوید:واحد چهار معنا دارد که دوتا بر خداوند غیر جایز و دوتای دیگر جایز است.معانی غیرجایز عبارت اند از،واحد عددی و واحد نوعی و معانی جایز عبارت اند از،واحد به معنای کسی یا چیزی که مثل و مانند ندارد و به معنای تقسیم نشدنی در خارج،وهم و عقل.(مجلسی،1403:207/3 و 208 با تلخیص؛صدوق،1398: 83؛صدوق،1403:2 باب الواحد،ح 1؛همو،1361: /6ح 2)
چهار.عدول از شیوه اهل لغت
اهل لغت معانی متعددی برای واژه«ید»بیان کرده اند که عبارت اند از:
نعمت،احسان(جوهری،بی تا:354/6)قدرت؛
(و السّماء بنیناها بأید)
با قدرت آفریدیم. (همان)
(ید اللّه بسطان)
ای:مبسوطة«بسط الید»کنایه از بخشش،و به صورت تمثیل،نیز به کار رفته است.در حقیقت نه دستی است و نه گشودگی؛خداوند از چنین چیزی منزه است. (ابن اثیر،1364:721/1)الید:الکف،القدرة،النعمة،السلطان(ابن منظور،1405:324/51) ید الدهر:طول زمان،ید الریح:قدرت باد(همان)
«الید فی هذا لفلان»
او در این کار قدرت نافذی دارد.(همان)الید:القدرة(عبد القادر رازی،1415:380)
«مالی بفلان یدان»
بر او تسلطی ندارم.(همان)
پنج.نادیده گرفتن تفاسیر
یکی از ویژگی های تفسیر درست آن است که مفسّر نگاهی به تفاسیر پیشینیان خود داشته باشد تا باعث کج فهمی در برداشت از آیات قرآن نشود و در پرتگاه تفسیر به رأی سقوط نکند، چنانکه برای فرقه وهابیّت در برداشت از آیات صفات اتفاق افتاده است.
و قوله:
(لما خلقت بیدیّ)
و
(و ممّا عملت أیدینا)
و
(ید اللّه فوق أیدیهم)
و
(لتصنع علی عینی)
و
(تجری بأعیننا)
و
(هالک إلاّ وجهه)
اکثر امت،این آیات را براساس قانون لغوی و استعاره ای و دیگر فنون های سخن تفسیر می کنند.(اندلسی ابو حیان،1420:513/4)
(لما خلقت بیدیّ)
أی:بقوتی.قوة العلم،و قوة القدرة.(همان:174/3)درباره تفسیر آیه فوق از امام صادق علیه السّلام پرسش شد.آن حضرت فرمود:«ید»در کلام عرب به معنای قدرت و نعمت هم آمده است. سپس حضرت چند شاهد قرآنی ذکر می کند:
«و اذکر عبدنا داود ذا الأید»
و قال:
و السّماء بنیناها بأید
ای بقوة،و قال:
«و أیّدهم بروح منه»
ای بقوة.(عروسی حویزی،1415:129/5 و 130) برای لفظ«ید»پنج وجه در لغت بیان شده است:عضو بدن؛نعمت
«لفلان عنی ید اشکرها»؛
قدرت
(و اذکر عبادنا إبراهیم و إسحاق و یعقوب أولی الأیدی و الأبصار)؛
مالکیت
(أو یعفوا الّذی بیده عقدة النّکاح)؛
تحقیق نسبت فعل و عملی به کسی
(لما خلقت بیدیّ)
خودم متولی و متصدی آفرینش او بوده ام؛(میرزا خسروانی،1390:241/2)همچنین در کلام عرب به آدم بخشنده مبسوط الید یا فیاض الکفّ،و به آدم بخیل،مقبوض الکفّ یا لزّ الاصابع؛انگشتان به هم چسبیده گفته می شود.(همان)
2.بالای عرش نشسته است
ابن تیمیه ادعا می کند که خدا حقیقتا بالای عرش است.ذات خدا بالای ذات عرش قرار گرفته است.(ابن تیمیه،بی تا ج:10)
الرّحمن علی العرش استوی
یعنی«ارتفع علی العرش»،«علا علی العرش»(همان)وی به استناد روایتی از احمد بن حنبل می گوید:پیامبر صلّی اللّه علیه و آله هنگام نماز چشمانش را به سوی آسمان می دوخت تا اینکه آیات
(قد أفلح المؤمنون*الّذین هم فی صلاتهم خاشعون)
بر وی نازل شد؛پس از آن ایشان همواره به سجده گاهش نگاه می کرد.(همو،بی تا ب:8)اگر چنین چیزی درست می بود؛پیامبر صلّی اللّه علیه و آله،نهی از چشم برداشتن از جهتی و امر به جهتی دیگر نمی شد.(همان)ابو هریره از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که:
شخصی کنیز عجمی را نزد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آورد و گفت:بر ذمه من آزاد کردن برده ای است؛و شما این کنیز را آزاد کن؟رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از آن زن پرسید که خدا کجاست؟زن اشاره کرد به آسمان،دوباره پرسید که من کی هستم؟زن اشاره کرد به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و به سوی آسمان؛یعنی تو رسول خدا هستی. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله فرمود:او را آزاد کن که مؤمن است.(ابن خزیمه،1408:123)
وقتی خداوند بر روی عرش می نشیند،به اندازه چهار بند انگشت اضافه می آید؛و از آن صدایی شنیده می شود مانند صدایی که هنگام سوار شدن از جهاز شتر،شنیده می شود. (ابن حنبل،بی تا ب:/1ح 593)نوشتن و خواندن استوی به صورت استولی،تأویل نیست، بلکه تحریف است؛زیرا حرف«لـ»را از خود به آن اضافه می کنند که موجب تغییر کلمه می شود.اگر این تغییر را انجام ندهند،از آیه همان چیزی فهمیده می شود که در قرآن آمده است.(حوالی،بی تا:34/1)آیا استوا چیزی جز نشستن است؟(ابن حنبل،بی تا الف:2/1)
نقد
یک.تعارض با آیات محکمات قرآن
استوا از آیات متشابه قرآن است که معنای نشستن،قدرت و استیلا می دهد.معنای اول آن بر خداوند جایز نیست به دلیل آیه محکم
(لیس کمثله شی ء)
(نیشابوری،1415:181/1)
دو.هماهنگ با تورات موجود
در کتاب مقدس می خوانیم:«خدا بر روی تخت خود در آسمان ها نشسته است و به آنان [پادشاهان و رهبران متحدشده بر علیه خدا]لبخند می زند و آنان را خوار و ذلیل خواهد کرد» (مزمور:4/2)او همچنان بر تخت آسمانی خود نشسته است.(مرموز:4/11)«خداوند می فرماید که آسمان ها کرسی و زمین قدمگاه من است.(اشعیاء:1/64)«خداوند از آسمان دست خود را دراز کرد و من را از اعماق آب های بسیار بیرون کشید»(مزمور:16/18)«خدا از آسمان های مقدس با دست راست خود،من را نجات خواهد داد».(همان:6/21)
سه.تعارض با عقل
افزون بر آنکه نزول،صعود و استقرار،از ویژگی های موجود جسمانی است.و چنین موجودی قابل اشاره با حواس و محدود خواهد بود.ابن تیمیه اشکالات دیگری را از قول مخالفین استوای خدا بر عرش مطرح می کند،مانند:خداوند که در ثلث آخر شب به آسمان دنیا می آید، آیا محاط در دنیا نمی شود؟(ابن تیمیه،بی تا د:1)خداوند در هنگام نزول،با عرش نازل می شود یا از عرش پایین آمده و بدون عرش نازل می شود؟در فرضی که از عرش جدا شود؛ آیا خداوند همواره در مقام عرش قرار دارد؟یا گاهی در عرش است و گاهی بر روی عرش نیست؟(همان)وی پس از طرح اشکالات مخالفین بدون ارائه پاسخی منطقی و عقلانی به آنها،یک سری شبهات دیگری را که بنابر مسلک او،بر مخالفین وارد است مطرح می کند. (همان:12)
چهار:عدول از شیوه اهل لغت
اهل لغت برای واژه استوی کاربردهای مختلفی برشمرده اند که عبارت اند از:
«استوی الطعام»:غذا پخته شد؛(طریحی،1408:475/2)
«استوی القوم علی المال»:به طور یکسان دریافت کردند،و بر یکدیگر برتری نیافتند؛(همان)
«استوی علی سریر الملک»:کنایه از تصاحب آن است؛اگرچه بر روی آن ننشسته باشد؛ (همان)
«استوی علی بعیره»:بر پشت شترش سوار شد؛(همان)
«استوی الشیی ء»:اعتدال یافت؛(ابن منظور،1405:414/41)
«استوی الرجل»:به کمال رسید؛(همان)
«استوی الی السماء»:به سوی آسمان قصد کرد؛(همان)و استوی:«استولی»و«ظهر» چنان که در بیت:
قد استوی بشر علی العراق من غیر سیف و لا دم مهراق
به همین معنای اخیر آمده است؛(همان)
«استوی علی عرشه»:آن را تصاحب کرد.(زبیدی،بی تا:323/4)
عرش در لغت:به تخت و تاج پادشاه گفته می شود.چنان که قرآن کریم آن را درباره ملکه سبا به کار برده است.
(و لها عرش عظیم)
(نمل23/)،
(أیّکم یأتینی یعرشها)
عرش در معنای استعاره و کنایه در غیر تخت هم به کار می رود.(ابن منظور،1405:313/6)مانند:«تابوت»: اهتزّ العرش لموت سعد.تابوت از حمل جنازه سعد خوشحال شد؛«پایه و ستون»(و هی خاویة علی عروشها)؛«سقف»،«سایه بان»،«بنایی که بر سر چاه آب ساخته می شود»،«پشت پا»، «چوب»و امثال آن(همان؛زبیدی،بی تا:321/4)
استوی علی العرش در تفاسیر:مفسرین اهل سنت در آیاتی که درباره«استوای خدا بر عرش»آمده (اعراف54/؛ یونس3/؛رعد2/،طه5/؛فرقان59/؛سجده4/؛حدید4/) دو دسته اند:کسانی که تحت تأثیر برهان های عقلی قرار گرفته اند که حمل آیات فوق را بر ظاهر محال می دانند:فخر رازی از کسانی است که افزون بر ادله نقلی،شانزده دلیل عقلی آورده است که قرار گرفتن خدا بر روی عرش،با عقل منافات دارد.(فخر الدین رازی 1420: 267/14-159)وی در جای دیگر آورده است،روایتی که سعید بن جبیر از ابن عباس نقل کرده که او گفته است کرسی جایگاه پاهای خداوند است،چنین گفتاری از ابن عباس بعید به نظر می رسد؛زیرا،خداوند منزه از اعضا و جوارح است.(همان:31/7)جصّاص یکی دیگر از مفسران اهل سنت می گوید:براساس براهین قطعی،خداوند از جسم،مکان و زمان منزه است؛بنابراین،مراد از عرش در این آیات عبارت است از استیلا و سلطه بر ملکوت در ازل و ابد.(جصاص،1405:94/5)علی العرش حکایت از قیومیت علمی و تدبیری خداوند،و استوی حکایت از استیلای وی دارد.(ملا حویش آل غازی،1382:182/2)استوای خدا بر عرش نزد ابی المعالی و دیگر متکلمان حاذق،به معنای مالکیت و قدرت است.(ثعالبی،1418:37/3) استوای بر عرش کنایه از مقام سیطره عالی و راسخ خداوند است.(سید قطب،بی تا:1762/3؛ 2044/4 و 2328)استوی در آیه 65 سوره اعراف چنان است که در شعر:
قد استوی بشر علی العراق من غیر سیف و لا دم مهراق
(زحیلی،1418:121/1)
گروه دیگر که تحت تأثیر اهل حدیث قرار گرفته اند،آیات فوق را بر معنای ظاهری حمل می کنند.(سیوطی،1404:91/3)اگرچه گاهی ناخودآگاه یا از روی آگاهی از تأویلی که آن را مترادف با تحریف می دانند،استفاده می کنند.چنان که یکی از مفسران وهابی ها در تفسیر آیه:
(و السّماء بنیناها بأید و إنّا لموسعون)
می گوید:ای بنیناها«بقوّة»(عثیمین،بی تا،تفسیر سوره عم،ذیل آیه 12)
3.چشم و گوش دارد
ابو هریره روایت می کند،هرگاه رسول خدا آیه کریمه:
(إنّ اللّه یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلی أهلها)
را تلاوت می کرد،وقتی به
«إنّ اللّه کان سمیعا بصیرا»
می رسید،دو انگشت سبابه را بر روی چشم و دو انگشت شست را بر روی گوشش می گذاشت.(حاکم نیسابوری،1406:24/1)در این حدیث، کیفیت شنوایی و بینایی خدا در قالب مثال مشخص شده است.
نقد
یک.هماهنگی با تورات موجود
وهابی ها چشم و گوش را به معنای ظاهری که عبارت است از اعضا و جوارح از آیات قرآن برداشت کرده اند چنانکه یهود در تورات موجود از آن همین معنا را فهمیده است.
نحمیای نبی از خداوند تقاضا می کند که گوش هایش را دقیق کرده و چشمانش را باز کند تا استدعای بنده اش را بشنود.(نحمیاه:6/1)«چشمانش انسان را می بیند و پلک هایش آدمیان را امتحان می کند».(مزمور:4/11)«خداوند از آسمان ها نگاه می کند و همه انسان ها را می بیند و از محل سکونت خود تمام ساکنان جهان را زیر نظر دارد».(مزمور:13/33 و 14)
معنای استعاره ای عین در لغت:راغب واژه«اعین»را در آیات ذیل،خارج از معنای ظاهری،و به صورت استعاره و کنایه می داند.
(فأوحینا إلیه أن اصنع الفلک بأعیننا و وحینا)
(مؤمنون27/)،
(و لتصنع علی عینی)
(طه39/)،
(و اصنع الفلک بأعیننا و وحینا)
(هود/ 37)،
(و اصبر لحکم ربّک فإنّک بأعیننا)
(طور48/)،
(تجری بأعیننا).
(قمر14/؛راغب اصفهانی،1412:ماده عین)گاهی از عین،نظارت،حفظ و زیر نظر گرفتن است.(قرشی، 1371:85/5)
عین در تفاسیر:قریب به اتفاق مفسرین واژه«اعین»را در آیات فوق به حفظ،حراست،نظارت و...تأویل کرده اند:
(و اصنع الفلک بأعیننا)
بحفظنا و رعایتنا(ابن عجیبه،1418:537/2)قیل بحفظنا و بعلمنا(نحاس،1409:168/2)برعایتنا و حفظنا(خطیب،بی تا:1138/6)از قول مجاهد:چنان که ما به تو دستور می دهیم(سیوطی،1404:327/3)از ابن عباس بمرأی منا، ربیع:بحفظنا،مقاتل:بعلمنا(ابن جوزی،1386:372/2)همچنین تفاسیر:(سمرقندی،بی تا:/2 149؛شوکانی،1414:564/2؛ نخجوانی،1919:353/1؛قاسمی،1418:92/6)
فخر رازی با بیان ادله فراوان می گوید:
در آیات فوق نمی توان کلمه«أعیننا»را بر ظاهرش حمل کرد؛چون لازم می آید که خداوند چشمان زیادی داشته باشد.همچنین حضرت نوح آن کشتی را به وسیله چشمان خداوند ساخته باشد؛مانند:کتبت بالقلم.قطّعت بالسکین؛سوم آنکه خداوند از اعضا و جوارح منزه است.(فخر الدین رازی،1420:344/17)
وی در جای دیگر می گوید:چون چشم ابزار حفظ و نگهداری است،کلمه«عین»در حفظ و نگهداری هم به کار می رود.(همان:297/29)
وهابیت و قاعده کلی صفات
وهابی ها در تمام آیات صفات،به پاسخی که مالک بن انس درباره«استوای خدا بر عرش»به پرسش کننده ای داد استناد کرده و می گویند:کسی که استوا را به استیلا تأویل کند،پاسخی برخلاف پاسخ مالک داده،راهی غیر از راه مالک در پیش گرفته است.(عبد اللطیف،بی تا:109) پاسخی که مالک درباره استوا داد،پاسخ شفابخش و کفایت کننده ای است که می توان آن را درباره تمام صفات خدا مثل نزول،آمدن،دست،چهره و امثال آن اجرا کرد.مثلا درباره نزول خدا می گوییم:پایین آمدن خدا روشن است،چگونگی پایین آمدن بر ما پوشیده است.ایمان به پایین آمدن واجب است و سؤال کردن از پایین آمدن بدعت.(همان)مالک علم به استوا را نفی نکرد،بلکه چگونگی استوای خدا بر عرش را نفی کرد.و این شأنیت تمام صفاتی است که خداوند خود را به آن وصف کرده است.(ابن تیمیه،بی تا ج:10)اگر درباره آیه:
(إنّنی معکما أسمع و أری)
پرسش شود که چگونه می شنود و می بیند؟پاسخ می دهیم،شنوایی و بینایی خدا معلوم است.چگونگی شنوایی و بینایی بر ما پوشیده است.(همان)همچنین اگر کسی بپرسد که چگونه خدا با موسی صحبت کرد؟پاسخ می دهیم که صحبت کردن معلوم است ولی کیفیت آن معلوم نیست.(همان)
وقتی از مالک از آیه پنجم سوره طه سؤال شد،وی در پاسخ گفت:«استوای خدا بر عرش معلوم،و کیفیت آن پوشیده و مجهول است؛ایمان به آن واجب و سؤال از آن بدعت است». (ابن تیمیه،بی تا ج:ذیل آیه 5 سوره طه)البته پیش از مالک،وقتی از استادش ربیعه از این آیه سؤال شده،گفت:استوی روشن،و کیفیت آن مجهول است،بیانش از طرف خداوند و ابلاغش از طرف رسول است.وظیفه ما ایمان آوردن به آن است.(همان)
تناقض گویی
در باب صفات خدا ابن تیمیه گاهی با استناد به تورات،می گوید:تورات پر از توصیفات الهی است،اگر این توصیفات جزء تحریفات و تغییرات تورات بود،پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را انکار می کرد؛ در صورتی که وقتی مقابل پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آن صفات بیان شد،وی از باب تعجب و تصدیق خندید و از آنها اشکال نگرفت.(همو،بی تا الف:20)و در جای دیگر می گوید:ریشه تأویل از یهود به اسلا راه یافت:«اصل قول به تعطیل صفات از دانش آموختگان یهودی و مشرکین و گمراهان صائبی گرفته شده است.(غنیمان،بی تا:7/1؛ابن تیمیه،بی تا الف:11)اولین کسی که در اسلام قول به تعطیل صفات را ترویج کرد و گفت،خداوند حقیقتا روی عرش قرار ندارد و استوی به معنای استیلاست،جهد بن درهم بود.(همان)جهم بن صفوان این مطلب را از وی گرفت و آشکار کرد و به اسم او تمام شد.(همان)ابن تیمیه در ادامه می گوید:جهد بن درهم آنها را از ابان بن سمعان و او از طالوت و طالوت از لبید بن اعصم یهودی ساحر گرفته است.و او کسی بود که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را سحر و جادو می کرد.(همان)
نتیجه
«اسرائیلیات»یک فرایندی است که با کعب الاحبار و هم اندیشان او شروع شده است.حلقه اولیه این سلسله را احبار یهودی و راهبان مسیحی تشکیل دادند،و حلقه فعلی آن در دست فرقه وهابیت استی.غالب اندیشه های توحیدی وهابیت به کمک بعضی از صحابه و از طریق احبار یهود و راهبان مسیحی،و بسیاری از تابعین و اهل حدیث،به دست آنان رسیده است.فرقه وهابیت برای فرار از تأویل آیات و روایات صفات و رهایی از تشبیه و تجسیم،قید«بلا کیف»را افزوده اند.نهایت سخن آنها،آن است که خدا دستی دارد که نمونه ندارد؛و نشستنی دارد که قابل توصیف نیست. درحالی که اشکال در این نیست که آیا کیفیت اعضا و جوارح خدا بر ما روشن است یا خیر؟بلکه اشکال در این است که اطلاق اعضا و جوارح بر خداوند با آیات محکم قرآن و عقل منافات دارد.
منابع:
1. قرآن کریم.2. ابن ابی الحدید،بی تا،شرح نهج البلاغه،تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم،بی جا،دار احیاء الکتب العربیة.3. ابن اثیر،1364،النهایة فی غریب الحدیث،تحقیق احمد الزاوی-محمود محمد الطناحی،قم،مؤسسه اسماعیلیان.4. ،بی تا،اسد الغابة،تهران،اسماعیلیان.5. ابن تیمیه،بی تا الف،العقیدة الحمویة الکبری،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیة.6. ،بی تا ب،رسالة العرشیة،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیة.7. ،بی تا ج،رسالة الاکلیل،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیة.8. ،بی تا د،شرح حدیث نزول،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیة.9. ،بی تا ح،مجموع الفتاوی،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیة.10. ابن حبان،محمد بن حبان بن احمد ابن حاتم،1393 ق،کتاب الثقات،حیدرآباد دکن، مؤسسة الکتب الثقافیة،الطبعة الاولی.11. ابن حجر عسقلانی،1404 ق،التهذیب التهذیب،دار الفکر،الطبعة الاولی.12. ،1415 ق،الاصابة فی تمییز الصحابة،بیروت،دار الکتب العلمیة.13، بی تا،فتح الباری شرح الصحیح البخاری،بیروت،دار المعرفة للطباعة و النشر.14. ابن حزم اندلسی،بی تا،المحلی،تحقیق محمد شاکر،بیروت،دار الفکر.15. ابن حنبل،عبد اللّه بن احمد،بی تا الف،مسند،بیروت،دار صاد.16. ،بی تا ب،کتاب السنة،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیة.17. ابن خزیمه،1408 ق،کتاب التوحید و اثبات صفات الرب،بیروت،دار الحیل.18. ابن سعد،محمد،بی تا،الطبقات الکبری،بیروت،دار صاد،بی جا.19. ابن عبد الوهاب،محمد،بی تا،دعاوی المناوثین،تهیه و تنظیم عبد اللطیف عبد العزیز بن محمد بن علی،بی جا.20. ابن عجیبه،احمد بن محمد،1419 ق،البحر المدید فی تفسیر القرآن المجید،قاهره، ناشر دکتر حسن عباس زکی.21. ابن عساکر،بی تا،تاریخ مدینه دمشق،تحقیق علی شیری،دار الفکر.22. ابن قیم جوزی،محمد بن ابی بکر،1410 ق،تفسیر القرآن الکریم،بیروت،دار مکتبة الهلال.23. ابن کثیر،1408 ق،البدایة و النهایة،تحقیق علی شیری،بیروت،دار احیاء التراث العربی.24. ،1421 ق،تفسیر القرآن العظیم،بیروت،دار المعرفة.25. ابن منظور،1405 ق،لسان العرب،نشر أدب الحوزة،بی جا.26. ابوریه،محمود،بی تا،اضواء علی السنة المحمدیة،دار الکتاب الاسلامی،بی جا.27. احمد بن حنبل،بی تا،مسند احمد،بیروت،دار صادر.28. اندلسی،ابو حیان محمد بن یوسف،1420 ق،البحر المحیط فی التفسیر،بیروت،دار الفکر.29. بحرانی،سید هاشم،1411 ق،حلیة الابرار فی احوال محمد و آله الاطهار،تحقیق شیخ غلامرضا مولانا البحرانی،بی جا،مؤسسة المعارف الاسلامیة.30. بخاری،محمد بن اسماعیل،1410 ق،صحیح بخاری،بیروت،دار الفکر،چاپ افست از چاپخانه عامره در استانبول.31. ثعالبی،عبد الرحمن،1418 ق،جواهر الحسان فی تفسیر القرآن،بیروت،دار احیاء التراث العربی.32. جصاص،احمد بن علی،1405 ق،احکام القرآن،بیروت،دار احیاء التراث العربی.33. جوهری اسماعیل بن حماد،بی تا،الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة،تحقیق احمد بن عبد الغفور عطار،بیروت،دار العلم للملایین.34. حاکم نیسابوری،محمد بن محمد،1406 ق،المستدرک،تحقیق دکتر یوسف مرعشلی،بیروت،دار المعرفة.35. حوالی،سفر بن عبد الرحمن،بی تا،شرح العقیدة الطحاویة،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیة.36. خطیب،عبد الکریم،بی تا،التفسیر القرآنی للقرآن،بی جا.37. خمینی،سیر مصطفی،1418 ق،تفسیر القرآن الکریم،قم،مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.38. خویی،سید ابو القاسم،1395 ق،البیان فی تفسیر القرآن،بیروت،دار الزهراء.39. ذهبی،شمس الدین،1413 ق،سیر اعلام النبلاء،تحقیق شعیب ارنؤوط،حسین اسد، بیروت،مؤسسة الرساله.40. ،بی تا،تذکرة الحفاظ،حجاز،کتابخانه حرم مکه.41. راغب اصفهانی،ابی القاسم الحسن بن محمد،1412 ق،مفردات غریب القرآن،دمشق، بیروت،دار العلم الدار الشامیّه.42. رضوی،سید مرتضی،بی تا،آراء علماء السنة فی الوهابیة،بی جا.43. زبیدی،محمد مرتضی،بی تا،تاج العروس من جواهر القاموس،بیروت،مکتة الحیاة.44. زحیلی،وهبة بن مصطفی،1418 ق،التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت،دمشق،دار الفکر المعاصر.45. زرکلی،خیر الدین،بی تا،الاعلام قاموس تراجم،بیروت،دار العلم للملایین،الطبعة الخامسة.46. سرکیس،یوسف الیان،1410 ق،معجم المطبوعات العربیة و المعربة،قم،مکتبة آیت اللّه مرعشی نجفی.47. سمرقندی،نصر بن محمد بن احمد،بی تا،بحر العلوم،بی جا.48. سید قطب،ابراهیم،بی تا،فی ظلال القرآن،قاهره،دار الشرق.49. سیوطی،جلال الدین،1404 ق،الدر المنثور فی تفسیر المأثور،قم،کتابخانه آیت اللّه مرعشی نجفی.50. شوکانی،محمد بن علی،1414 ق،فتح القدیر،بیروت،دار ابن کثیر،دار الکلم الطیب.51. صدوق(ابن بابویه)،محمد بن علی،1361،معانی الاخبار،قم،جامعه مدرسین.52. ،1398 ق،التوحید،قم،جامعه مدرسین.53. ،1403 ق،خصال،قم،جامعه مدرسین.ذ54.طبری،محمد بن جریر،1415 ق،جامع البیان عن تأویل آی القرآن،ضبط،توثیق و تخریج:صدقی جمیل العطار،بیروت،دار الفکر.55. ،بی تا،تاریخ الامم و الملوک،تحقیق نخبة العلماء الاجلاء،بیروت، مؤسسة الاعلمی.56. طریحی،فخر الدین،1408 ق،مجمع البحرین،تحقیق سید احمد حسینی،مکتب نشر الثقافة الاسلامیه.57. عاملی،سید جعفر مرتضی،1415 ق،الصحیح من سیرة النبی الاعظم،بیروت، دار الهادی،الطبعة الرابعة.58. عبد القادر رازی،محمد بن ابو بکر،1415 ق،مختار الصحاح،تحقیق احمد شمس الدین، بیروت،دار الکتب العلمیة.59. عبد اللطیف،عبد العزیز بن محمد بن علی،بی تا،دعاوی المناوئین لدعوة شیخ محمد بن عبد الوهاب.60. عثیمین،محمد بن صالح،بی تا،القول المفید علی کتاب التوحید،نسخه الکترونیکی، مکتبة مشکاة الاسلامیه.61. ،تفسیر القرآن(سوره بقره و جزء عم را تفسیر کرده است)،نسخه الکترونیکی، مکتبة مشکاة الاسلامیه.62. عروسی حویزی،عبد علی بن جمعه،1415 ق،تفسیر نور الثقلین،قم،اسماعیلیان.63. عسکری،سید مرتضی،1371،نقش ائمه در احیای دین،ج 12،بی جا،مجمع علمی اسلامی.64. عبد السلام،عمر،1416 ق،مخالفة الوهابیة للقرآن و السنة،بیروت،دار الهدایة.65. غنیمان،عبد اللّه بن محمد،شرح کتاب التوحید(صحیح بخاری،ج 1)،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیه.66. فخر الدین رازی،محمد بن عمر،1420 ق،مفاتیح الغیب،بیروت،دار احیاء التراث العربی.67. فقیهی،علی بن حسین بن احمد،التعلیقات البازیة علی کتاب التوحید،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیه.68. قاسمی،محمد جمال الدین،1418 ق،محاسن التأویل،بیروت،دار الکتب العلمیه.69. قرشی،سید علی اکبر،1371،قاموس القرآن،تهران،دار الکتب الاسلامیه.70. قرطبی،محمد بن احمد،1364 ش،الجامع لاحکام القرآن،تهران،ناصر خسرو.71. کتاب مقدس.72. کثیری،سید محمد،1418 ق،السلفیة بین اهل السنة و الامامیة،بیروت،الغدیر.73. کحاله،عمر رضا،بی تا،معجم المؤلفین و تراجم مصنفی الکتب العربیة،بیروت،مکتبة المثنی.74. کلینی،محمد بن یعقوب،1365 ش،الکافی،تهران،دار الکتب الاسلامیه.75. لهیمید،سلیمان بن محمد،بی تا،شرح کتاب التوحید محمد بن عبد الوهاب،عربستان سعودی،رفحاء.76. مجلسی،محمد باقر،1403 ق،بحار الانوار،بیروت،مؤسسة الوفاء.77. معرفت،محمد هادی،1379،تفسیر و مفسران،قم،مؤسسه فرهنگی التمهید.78. معین،محمد،1363،فرهنگ معین،تهران،چاپخانه سپهر.79. مغنیه،محمد جواد،1424 ق،تفسیر کاشف،تهران،دار الکتاب الاسلامی.80. مفید،بی تا،النکت الاعتقادیة،بیروت،دار المفید.81. ملا حویش آل غازی،عبد القادر،1382 ق،بیان المعانی،دمشق،مطبعة الترقی.82. میرزا خسروانی،علی رضا،1390 ق،تفسیر خسروی،تهران،اسلامیه.83. نجدی حنبلی،سلیمان بن عبد الوهاب،بی تا،فصل الخطاب من کتاب اللّه و حدیث الرسول و کلام العلماء فی مذهب ابن عبد الوهاب،تحقیق انجمن دانشمندان،نسخه الکترونیکی،مکتبة مشکاة الاسلامیه.84. نحاس،ابو جعفر احمد بن محمد،1421 ق،اعراب القرآن(نحاس)،بیروت،منشورات محمد علی بیضون،دار الکتب العلمیة.85. نخجوانی،نعمت اللّه بن محمود،1999 قم،الفواتح الالهیة فی مفاتح الغیبیة،مصر، دار الرکابی للنشر.86. نمیری،عمر بن شبه،بی تا،تاریخ المدینة المنورة،تحقیق فهیم محمد شلتوت،قم، دار الفکر.87. نووی،1407 ق،صحیح مسلم به شرح النووی،بیروت،دار الکتاب العربی.88. نیسابوری،مسلم بن حجاج،بی تا،صحیح مسلم،بیروت دار الفکر.89. نیشابوری،محمود بن ابو الحسن،1415 ق،ایجاز البیان عن معانی القرآن،بیروت، دار الغرب الاسلامی.90. نجدی حنبلی،سلیمان بن عبد الوهاب،بی تا،فصل الخطاب من کتاب اللّه و حدیث الرسول و کلام العلما فی مذهب ابن عبد الوهاب،تحقیق لجنة من العلما،بی جا.منبع: مجله اندیشه نوین دینی » پاییز 1390 - شماره 26 (از صفحه 185 تا 208)