ثعالبی(ثعلبی) مفسر، محدث و فقیه شافعی مذهب، دارای تألیفات متعددی میباشد. مهم ترین و مشهورترین اثر ثعلبی الکشف والبیان عن تفسیرالقرآن معروف به تفسیر الثعلبی است تفسیر ثعلبی را باید در زمره تفاسیر جامع و دایرة المعارف گونه بر شمرد، گرچه اغلب، آن را تفسیری مأثور یا روایی به حساب آورده اند. از تفسیر ثعلبی انتقادهایی هم شده، از جمله مفسر حنفی، احمدبن محمد رازی، نقدی مستقل بر این کتاب با نام مباحث التفسیر نوشته است . عمده انتقادهایی که از این تفسیر شده، درباره احادیث و اخبار آن و در مقام تضعیف مؤلف در روایت حدیث بوده است. اما در طول تاریخ تفسیر، تندترین انتقادها از ثعلبی و تفسیر او را ابن تیمیّه، مطرح کرده و پس از وی، این انتقادها در میان پیروان تفکر او رواج یافته است. تعبیراتی که ابن تیمیّه درباره ثعلبی و تفسیر او به کار برده نشان می دهد که انتقاد وی از ثعلبی محدود به ذکر احادیث فضائل سوره ها یا نقل برخی حکایات و قصص نیست و ظاهراً ریشه در امر دیگری دارد. با بررسی انتقادهای ابن تیمیه بر ثعالبی میتوان گفت وی با اثرپذیری از استادانی چون حاکم نیشابوری و بر اساس رویکرد خاص خود، احادیث بسیاری درباره فضائل و مناقب اهل بیت(ع)، به ویژه امام علی علیه السلام، در تفسیر خود آورده است؛ لذا مورد انتقاد شدید ابن تیمیه قرار گرفته است.
ثَعالِبی، ابواسحاق احمدبن محمد، مفسر و محدّث و مُقْری و واعظ نیشابوری قرن چهارم و پنجم. برخی از جمله عبدالغافر فارسی، از نخستین شرح حال نویسان وی، نام او را ثعالبی آورده اند (رجوع کنید به صریفینی، ص 109؛ نیز رجوع کنید به قفطی، ج 1، ص 119؛ ابن عماد، ج 3، ص 230) اما در بیشتر منابع، وی را ثعلبی خوانده اند (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 2، ص 507؛ ابن خلّکان، ج 1، ص 79ـ80؛ محمدبن احمد ذهبی، 1984، ج 3، ص 163؛ صَفَدی، ج 7، ص 307؛ ابن جَزَری، ج 1، ص 100؛ سیوطی، بغیة الوعاة، ج 1، ص 356). نخستین کسی که به هر دو نام اشاره کرده، و البته ثعالبی را قول ضعیف تر دانسته، ابن اثیر (ج 1، ص 238) بوده (قس محمدبن احمد ذهبی، 1401ـ 1409، ج 17، ص 436؛ اِسنَوی، ج 1، ص 159 که این قول را به سمعانی نسبت داده اند) و ظاهراً این تردید، به پیروی از وی، به منابع بعدی راه یافته است (برای نمونه رجوع کنید به قفطی، همانجا؛ ابن خلّکان، ج 1، ص 80؛ سُبکی، ج 4، ص 58؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 12، ص 50). همچنین احتمال دارد نام او با نام ابومنصور عبدالملک ثعالبی (متوفی 429)، ادیب مشهور که معاصر و همشهری وی بوده، خلط شده باشد (رجوع کنید به اسنوی، همانجا) که پیامد آن به وضوح در الوفیات، یکی از تراجم قرن نهم (رجوع کنید به ابن قُنْفُذ، ص 237ـ 238)، مشاهده می شود. بنا بر آنچه نسب شناسان آورده اند (رجوع کنید به سمعانی، 1408، ج 1، ص 505 ـ 506؛ ابن اثیر، ج 1، ص 237ـ239)، «ثعلبی» عنوانی است برای انتساب به قبایل عرب، و «ثعالبی» ناظر به حرفة دوزندگی پوست روباه است اما درباره ابواسحاق گفته شده که این عنوان (ثعلبی) برای او لقب است نه نسب (رجوع کنید به ابن اثیر، ج 1، ص 238؛ ابن خلّکان؛ محمدبن احمد ذهبی، 1401ـ 1409، همانجاها). ذکر این توضیح درباره نام وی، شاهدی بر صحت نام ثعلبی (نه ثعالبی) برای او دانسته شده است (برای شواهد دیگر و تفصیل بیشتر درباره لقب وی رجوع کنید به صالح، ص 34ـ35). لقب بودن این عنوان برای او همچنین نشان دهنده آن است که وی عرب تبار نیست و اصالتاً ایرانی است. در هر صورت، وی بیشتر به ثعلبی مشهور و در آثار منتشر شده اش نیز با این نام از او یاد شده است. در این مقاله نیز نام وی در همه جا ثعلبی خواهد آمد.
از سوانح زندگی ثعلبی اطلاع چندانی در دست نیست. وی، چنانکه خود گفته (1422، ج 1، ص 73ـ74)، از کودکی فراگیری علم تفسیر را آغاز کرد و بخش اعظمی از دوره جوانی اش را به تعلّم نزد استادان این علم گذراند و از شمار زیادی از محدّثان حدیث شنید، از جمله از برخی محدّثان مشهور نیشابور نظیر ابومحمد حسن بن احمد مَخلَدی (متوفی 389)، ابوطاهر محمدبن فضل بن خُزَیمه (متوفی 387)، احمدبن محمد خَفّاف (متوفی 315) و یحیی بن اسماعیل ابوزکریای حربی (متوفی 394). همچنین قرائات را نزد بزرگانی چون ابوبکربن مهران مقری (متوفی 381) و ابوبکر محمدبن احمد طرازی (متوفی 385) آموخت (یاقوت حموی، ج 2، ص 507؛ صریفینی؛ محمدبن احمد ذهبی، 1401ـ1409؛ ابن جزری، همانجاها). علاوه بر اینها، بررسی آثار ثعلبی نشان می دهد که وی استادان متعدد دیگری نیز داشته که احادیث و روایات فراوانی از آنان نقل کرده است، نظیر ابوبکر محمدبن عبداللّه جَوْزَقی (متوفی 388؛ رجوع کنید به ثعلبی، قصص الانبیاء، ص 104، 315؛ برای آگاهی بیشتر درباره دیگر استادان وی رجوع کنید به بیهقی، ص 158؛ صالح، ص 41ـ 48، 243ـ244؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).
تراجم نگاران، ثعلبی را در علم به تفسیر و قرائات و عربی دانی و فن وعظ ستوده و او را در نقل حدیث، ثقه دانسته اند (رجوع کنید به یاقوت حموی؛ صریفینی؛ قفطی؛ ابن خلّکان، همانجاها؛ نیز رجوع کنید به محمدبن احمد ذهبی، 1401ـ1409، ج 17، ص 435ـ437)، اگرچه نقل برخی احادیث در تفسیر وی، انتقادهای زیادی را متوجه او کرده است (رجوع کنید به ادامة مقاله).
برخی منابع به فقاهت ثعلبی و مذهب فقهی وی تصریح کرده اند. کتاب های طبقات الشافعیه او را از فقهای شافعی شمرده و آرای فقهی اش را آورده اند (رجوع کنید به سبکی، ج 4، ص 59؛ اسنوی، همانجا؛ ابن مُلَقَّن، ص 121؛ ابن قاضی شُهبَه، ج 1، ص 207؛ نیز رجوع کنید به نَوَوی، ج 2، ص 557). علاوه بر این، ثعلبی از ادبای عصر خود بوده است (رجوع کنید به سبکی، ج 4، ص 58؛ داوودی، ج 1، ص 67).
ثعلبی در عصر خود، خصوصاً در تفسیر قرآن، آوازه ای بلند داشته به گونه ای که طالبان علم از مناطق دور دست و از هر مذهبی برای استفاده از مجلس درس وی به نیشابور سفر می کردند (یاقوت حموی، ج 4، ص 1662ـ1663). با وجود این، در منابع از میان جماعت شاگردان او تنها به نام ابوالحسن علی بن احمد واحدی (متوفی 468)، مفسر مشهور و مؤلف اسباب النزول، تصریح شده است (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی؛ صریفینی؛ سبکی، همانجاها). به گزارش ابن جزری (ج 1، ص 100) واحدی قرائت را نزد ثعلبی آموخت. واحدی، خود در مقدمه تفسیر البسیط، ثعلبی را استاد تفسیرش خوانده و با مدح و ستایش فراوان از او یاد کرده و گفته است که به توصیه یکی از استادانش به نام ابوالفضل احمدبن محمد عَروضی (زنده در 416)، از بزرگان ادب و لغت نیشابور،به مجلس درس تفسیر ثعلبی راه یافته و بعد از مدتی از شاگردان خاص و ملازمان وی شده بوده است (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 4، ص 1660ـ1663). جزئیاتی که از واحدی در این باره نقل شده شاهدی بر شهرت ثعلبی در تفسیر قرآن و اعتبار وی نزد دانشمندان آن دوره است. از دیگر شاگردان ثعلبی، که آثارش را نزد او قرائت کرده اند، ابوسعید محمدبن سعد فرخزادی (رجوع کنید به سمعانی، 1408، ج 1، ص 116؛ همو، 1395، ج 1، ص 568)، ابوسعید احمدبن ابراهیم شُرَیْحی خوارزمی (رجوع کنید بهبغوی، ج 1، ص 28، 30) و عبدالکریم بن عبدالصمد ابومعشر طبری (متوفی 478؛ رجوع کنید به سبکی، ج 5، ص 152) بوده اند. ثعلبی در محرّم 427 درگذشت (یاقوت حموی، ج 2، ص 507؛ صریفینی؛ سبکی، همانجاها؛ قس ابن خلّکان، همانجا، که 437 را نیز ذکر کرده است).
برخی شواهد و قرائن در شرح حال و آثار ثعلبی دلالت بر آن دارد که وی از متصوفه یا دست کم تحت تأثیر آرا و افکار آنان بوده، از جمله اینکه حقائق التفسیر را به طور کامل نزد مؤلف آن، ابوعبدالرحمان سُلَمی (متوفی 412)، قرائت کرده است (ثعلبی، 1422، ج 1، ص 83؛ در این باره رجوع کنید به صالح، ص 65). همچنین برخی منابع از متصوف مشهور، ابوالقاسم قُشَیری (متوفی 465)، رؤیایی نقل کرده اند که حاکی از رضایت خداوند از ثعلبی است (رجوع کنید به صریفینی؛ ابن خلّکان، همانجاها؛ سبکی، ج 4، ص 58). گفتنی است که مهم ترین استاد ثعلبی در تفسیر، یعنی ابوالقاسم حسن بن محمدبن حسن بن حبیب نیشابوری معروف به ابن حبیب (متوفی 406) که ثعلبی از شاگردان خاص وی بوده (یاقوت حموی، ج 3، ص 996؛ نیز رجوع کنید به ثعلبی، 1422، همانجا)، دست کم در بخشی از عمرش کرّامی مذهب بوده (رجوع کنید به یاقوت حموی، همانجا) و آثاری نیز به سبک و سیاق ملامتیه نگاشته است (در این باره رجوع کنید به صالح، ص 45ـ47).
علاوه بر اینها، برخی محققان معاصر (رجوع کنید به ثعلبی، 2002، مقدمه ویسمولر، ص 60ـ 67؛ واسرشتروم، ص 239) به سبب محتوا و موضوع برخی آثار ثعلبی (رجوع کنید به ادامه مقاله) و نیز ذکر نام جُنید بغدادی (متوفی 297) در آنها (رجوع کنید به ثعلبی، قصص الانبیاء، ص 336؛ در این باره رجوع کنید به صالح، ص 57 ـ 58)، وی را صوفی و مرتبط با حلقه های متصوفه نیشابور در آن دوره دانسته اند. وَلید صالح، در ضمن بحثی مستقل، شواهد دالّ بر تصوف ثعلبی را به تفصیل ذکر و با اقامه دلایلی در پاسخ به آنها، صوفی بودن او را رد کرده (رجوع کنید بهص 53 ـ 65)، اگر چه پذیرفته است که ثعلبی در مقابل آرای متصوفه نرمش نشان داده (ص 65) و از این رو تأکید کرده است که در مطالعه آثار وی نباید از تأثیر عقاید کرّامیه غافل شد (ص 48).
ثعلبی تألیفات متعددی داشته است (صریفینی، همانجا) که واحدی، پانصد جزء از آنها را نزد وی قرائت کرده (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 4، ص 1663؛ درباره معنای جزء در این عبارت رجوع کنید به کولبرگ، ص 79؛ صالح، ص 32؛ قس افسرُالدّین، ص 330 که آن را به معنای تألیف مستقل گرفته) و اجازه روایت همه آنها را به عبدالغافر فارسی (متوفی 529) داده است (رجوع کنید به صریفینی، همانجا)، هر چند که بیشتر منابع تنها از دو اثر مهم و مشهور وی در تفسیر و قصص الانبیا یاد کرده اند (برای نمونه رجوع کنید به صریفینی، همانجا؛ قفطی، ج 1، ص 120؛ ابن خلّکان؛ سبکی، همانجاها). آثار ثعلبی ظاهراً در میان مردم رواج بسیار داشته است (رجوع کنید به یاقوت حموی، همانجا؛ ابن اثیر، ج 1، ص 238؛ صریفینی، همانجا). عنوان ها و موضوعات آثار وی نشان می دهد که او در تألیفات خود به دو حوزه تفسیر قرآن و ادبیات تربیتی ـ اخلاقی نظر داشته و در آثار خود این دو را با هم ترکیب کرده است (رجوع کنید به صالح، ص 37، 52). اشاره و تأکید منابع بر واعظ بودن ثعلبی شاهدی بر این مدعاست (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی؛ صریفینی، همانجاها؛ ذهبی، 1414، حوادث و وفیات 421ـ440 ه، ص 186؛ همو، 1401ـ1409، ج 17، ص 437). ثعلبی در اتخاذ این روش احتمالاً تحت تأثیر استادش، ابن حبیب، بوده است (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 3، ص 996ـ997؛ صفدی، ج 12، ص 239).
مهم ترین و مشهورترین اثر ثعلبی الکشف والبیان عن تفسیرالقرآن معروف به تفسیر الثعلبی است (رجوع کنید بهثعلبی، 1422، ج 1، ص 75؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 507، ج 4، ص 1663؛ حاجی خلیفه، ج 1، ستون 444، ج 2، ستون 1496). بیشتر منابع این تفسیر را ستوده و برخی آن را برتر از تفاسیر دیگر دانسته اند (رجوع کنید به ابن اثیر؛ صریفینی، همانجاها؛ ابن خلّکان، ج 1، ص 79). تفسیر ثعلبی را باید در زمره تفاسیر جامع و دایرة المعارف گونه بر شمرد، گرچه اغلب، آن را تفسیری مأثور یا روایی به حساب آورده اند (برای نمونه رجوع کنید به محمدحسین ذهبی، ج 1، ص 228؛ معرفت، ج 2، ص 344ـ 345؛ > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد <، ج 4، ص 172؛ قس آتش، ص 332). از مقدمه این تفسیر چنین برمی آید که ثعلبی رویکردی جامع به تفسیر قرآن داشته و به روشها و برداشت های گوناگون تفسیری اهمیت می داده، چنانکه به شکلی موجز و با تعبیراتی خاص (در این باره رجوع کنید به صالح، ص 87 ـ89) تصریح کرده است که در تفسیر آیات به چهارده جنبه، از جمله لغت و اعراب و قرائات و احکام و حِکَم و قصص، توجه دارد (ثعلبی، 1984، ص 19؛ قس همو، 1422، همانجا). شاهد دیگر بر این امر تلقی وی از تأویل است که به نظر او همه معانی محتمل نزد علما را شامل می شود، هر چند او معیار خود را در صحت و سقم این معانی و آرای متنوع، کتاب و سنّت ذکر کرده است (1422، ج 1، ص 87؛ برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح، ص 96ـ 98).
ثعلبی در مقدمه کتاب (ج 1، ص 74) تفاسیر موجود در عصر خویش را به شش گروه تقسیم و از هر گروه به نحوی انتقاد کرده است. در این میان، تندترین انتقاد وی متوجه تفاسیر معتزله، نظیر تفسیر ابوعلی جُبّائی (متوفی 303) و ابومسلم محمدبن بحراصفهانی (متوفی 321)، است که آنان را اهل بدعت و هوا و هوس خوانده است. همچنین از طبری به سبب تطویل و تکرار انتقاد کرده است. بر این اساس، مهم ترین انگیزه وی در نگارش تفسیری جدید، نبودنِ کتابی جامع و مهذب و عاری از اشکال در این حوزه بوده که در کنار دلایلی دیگر، از جمله رویگرداندن مردم از تفسیر قرآن و درخواست برخی علما و بزرگان از وی، موجب تألیف الکشف والبیان شده است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 74ـ 75). از انتقادهای ثعلبی بر تفاسیر پیشین و ویژگی هایی که برای تفسیر خودش ذکر کرده است، معلوم می شود که وی برای ساختار و نحوه تنظیم مطالب در تفسیر ارزشی ویژه قائل بوده است (رجوع کنید بهصالح، ص 99).
منابع ثعلبی را در تفسیر الکشف والبیان می توان به دو دسته شفاهی و مکتوب تقسیم کرد. وی مجموعه مسموعات خود را از قریب به سیصد تن از شیوخ هم عصرش (1422، ج 1، ص 75)، با ذکر سند، در جای جای تفسیر آورده است. این شنیده ها علاوه بر احادیث نبوی شامل قصص و حکایات و همچنین اقوال پراکندة مفسران و محدّثانی است که تألیف مستقل و مکتوبی نداشته اند. ثعلبی از میان این سیصد شیخ بیشتر مطالب را از استادانی چون ابن حبیب نیشابوری (برای نمونه رجوع کنید به 1422، ج 1، ص 90ـ91، 97، 99 و جاهای دیگر) و ابومحمد عبداللّه بن حامد (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 1، ص 102، 104، 107، 113 و جاهای دیگر) و حاکم نیشابوری (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 1، ص 113؛ همو، 1984، ص 21، 33، 38، 41 و جاهای دیگر) و بیش از همه ابوعبداللّه حسین بن محمدبن فَنْجویِه ثقفی دینوری (متوفی 414؛ برای نمونه رجوع کنید به همو، 1422، ج 8، ص 106، 145؛ نیز رجوع کنید به محمدبن احمد ذهبی، 1401ـ1409، ج 17، ص 384) شنیده است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح، ص 74ـ 75).
منابع مکتوب ثعلبی شامل کتابهای موجود در عصر وی است، از جمله تفاسیر و کتب قرائات و کتب معانی القرآن و کتاب های تاریخی. ثعلبی بخش اعظم مقدمه خود را به ذکر فهرست این کتاب ها به همراه طرق اجازه آنها اختصاص داده است (رجوع کنید به ثعلبی، 1984، ص 20ـ 68) تا در متن تفسیر به تکرار اسانید نیاز نباشد. برخی از این کتابها متعلق به ادوار پیش از ثعلبی است که او اجازة آنها را از استادانش، به ویژه همان چهار استاد پیش گفته، دریافت کرده (رجوع کنید به همانجا) و برخی دیگر، تألیف معاصران او، نظیر ابن حبیب و ابوعبدالرحمان سلمی، است که اکثر آنها را نزد مؤلفان قرائت کرده است (رجوع کنید به همان، ص 51ـ54). وی این منابع را حدود یکصد تألیف برشمرده (همان، ص 19) که با حذف اسانید مکرر، تعداد آنها به 77 می رسد (صالح، ص 69). در میان تفاسیری که ثعلبی ذکر کرده است، دو گروه اهمیت بیشتری دارند: یکی تألیفات پیش از طبری که او در جامع البیان از آنها استفاده نکرده است، نظیر تفسیر شیعی ابوحمزه ثُمالی (متوفی 150) و تفسیر معتزلی ابوبکر اصم (متوفی ح 190) و گروه دیگر تفاسیری که پس از طبری تألیف شده، نظیر تفسیر ابن حبیب و عبداللّه بن حامد و ابن فُورَک (متوفی 406)، زیرا بیشتر این کتاب ها امروزه در دست نیست (رجوع کنید به همان، ص 71ـ72) و نام های این منابع تنها از طریق مقدمه این تفسیر باقی مانده (رجوع کنید به حاجی خلیفه، ج 1، ستون 439ـ 445، 447،449، 451ـ452، 457ـ461) و بخش هایی از آنها به واسطه متن این تفسیر حفظ شده است (برای فهرست این منابع و آگاهی بیشتر درباره آنها رجوع کنید به ثعلبی، 1984، ص 109ـ115؛ صالح، ص 245ـ250).
اگر چه برخی منابع مذکور در این مقدمه، نظیر تفسیر ابن عباس، تألیف صاحب اصلی آن نیست (رجوع کنید به تفسیر ابن عباس) و به نوشته ژیلیو (ص 12ـ17) حتی برخی از آنها احتمالاً به صورت کتابی مستقل در عصر ثعلبی وجود نداشته است (نیز رجوع کنید به صالح، ص 70ـ71)، به هر صورت این مقدمه از حیث آگاهی بخشی در تاریخ تفسیر و نگارشهای تفسیری تا پایان قرن چهارم اهمیت بسیار دارد. ایزایا گولدفلد متن کامل این مقدمه را به همراه تعلیقاتی بر آن در 1984 منتشر کرده است.
روش ثعلبی در تفسیر هر سوره چنین است که ابتدا نام، مکان نزول و تعداد آیات و کلمات و حروف آن را ذکر کرده و احادیثی درباره سوره، به ویژه فضیلت تلاوت آن، نقل نموده است، سپس با بهره گیری از منابع به شرح و توضیح آیات پرداخته و مطابق انتظار، تنها اَسناد مسموعات خود را آورده و از منابع مکتوبِ مذکور در مقدمه، به ذکر نام منبع بسنده کرده است. در برخی موارد نیز تعبیرات کلی و مبهمی نظیر «قالَالمُفَسِّرون» یا «سمعتُ بعضَالمُفسِّرین یَقولُ» به کار برده است (برای نمونه رجوع کنید به 1422، ج 7، ص 108؛ در این باره رجوع کنید به صالح، ص 96ـ97). در صورت امکان، از آیات دیگر در توضیح آیه ها کمک گرفته و مباحث لغوی و نحوی را در جای خود مطرح و به مناسبت، به شواهد شعری استناد نموده (برای نمونه رجوع کنید به 1422، ج 1، ص 109ـ110، 138، ج 2، ص 41ـ42) و به قرائات گوناگون، در صورت وجود اختلاف، اشاره کرده است (برای نمونه ای گویا رجوع کنید به همان، ج 1، ص 112ـ 115). از موضوعاتی که ثعلبی به آن توجه بسیار نشان داده و از ویژگی های اصلی تفسیر او محسوب می شود، نقل فراوان قصص و حکایات و اسرائیلیات است (رجوع کنید به زرکشی، ج 1، ص 105؛ سیوطی، الاتقان، ج 4، ص 243) که در جاهای متعدد و به تفصیل به آنها پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به ثعلبی، 1422، ج 6، ص 146ـ157، 193ـ 198، ج 4، ص 161ـ 163، ج 7، ص 223ـ 225). ثعلبی در ذیل آیات احکام نیز گاه تا آنجا پیش رفته که فصلی مستقل را به ذکر آرا و اختلافات فقهی، نوعاً بر اساس اقوال شافعی، اختصاص داده است (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 1، ص 105ـ 108، 124ـ126، ج 3، ص 286ـ 288، ص 315ـ 322). وی علاوه بر مسائل فقهی، در حوزه های دیگر (نظیر کلام و اخلاق) نیز فصولی مستقل آورده که عموماً راجع به مباحث مهم یا مورد اختلاف در میان دانشمندان اسلامی است (برای نمونه رجوع کنید به همان، ج 1، ص 142ـ144، 177، ج 3، ص 192ـ 195، 297ـ 298). ظاهراً این کار از نوآوری های ثعلبی در تفسیر بوده و پس از وی در میان مفسران رواج یافته است (صالح، ص 76). به علاوه در تفسیر وی، برداشتهای عرفانی و نقل از تفاسیر صوفیان به چشم می خورد که گرچه بیشتر از طریق تفسیر سُلَمی است، محدود به آن نیست (برای نمونه ای گویا رجوع کنید به1422، ج 2، ص 19ـ21، ج 8، ص 308). با وجود این، نگاه ثعلبی به قرآن مطابق با مبانی تفسیری متصوفه نیست و نباید تفسیر وی را عرفانی قلمداد کرد (رجوع کنید به صالح، ص 97؛ قس آتش، ص 89، 332)، هر چند که صوفی مشهور، ابوبکر نجم الدین عبداللّه بن محمد معروف به دایه (متوفی 654)، در مقدمه تفسیر عرفانی خود، تفسیر التأویلات النجمیة، ثعلبی و اثرش را ستوده و آن را مأخذ اصلی تفسیر خود معرفی کرده است (رجوع کنید به آتش، ص 140). ولید صالح ده ویژگی برای تفسیر ثعلبی برشمرده و هر یک را در فصلی مستقل، با ذکر جزئیات و شواهد، بررسی کرده است (رجوع کنید بهص 101ـ204).
الکشف والبیان از جایگاهی مهم و نقشی مؤثر در میان تفاسیر برخوردار است و نقطة عطفی در تاریخ تفسیرنگاری به شمار می آید. اگرچه طبری با نگارش تفسیر مفصّل و جامع خود دوره ای جدید را در تاریخ تفسیر بنیان نهاد (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «تفسیر»؛ > دایرة المعارف قرآن <، ج 2، ص 110ـ111؛ نیز رجوع کنید به تفسیر طبری)، ثعلبی با عرضة ساختاری نو و محتوایی دایرة المعارف گونه تحولی در سیر نگارش های تفسیری ایجاد کرد. در واقع، وی تمامی علوم اسلامی (نظیر صرف و نحو و ادبیات و فقه و کلام و تاریخ) و ابزارهایی چون قصص و حکایات را در فهم و تفسیر آیات به خدمت گرفت تا جایی که تفسیر قرآن پس از وی گنجینه ای از معارف اسلامی برای تعلیم و تربیت و آموزش اخلاقی شد (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح، ص 22، 95ـ99، 224ـ 225؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، همانجا).
گذشته از شهرت تفسیر ثعلبی در زمان حیات او، این تفسیر در دوره های بعدی نیز رواج و اعتبار فراوان یافت (رجوع کنید به صائغ، 2003)، چنانکه روایت آن در میان اهل علم رایج بود و برای شنیدن آن سفرهای طولانی می کردند (رجوع کنید به سمعانی، 1408، ج 1، 116، ج 4، ص 369). ظاهراً ابوسعید فرخزادی (زنده در سده پنجم) و ابومحمد عباس بن محمد طوسی معروف به عباسه (متوفی 549) در انتقال آن به نسلهای بعدی سهم مهمی داشته اند (رجوع کنید به سمعانی، 1395، ج 1، ص 603ـ604؛ محمدبن احمد ذهبی، 1401ـ1409، ج 20، ص 289، ج 21، ص 495، ج 22، ص 105). حتی گفته شده که محمدبن عباس بن ارسلان خوارزمی عباسی (متوفی 503) کل تفسیر ثعلبی را از حفظ بوده و در مجالس علمی با استفاده از آن به سؤالات پاسخ می گفته است (سُبکی، ج 6، ص 107ـ 108). سیدعمادالدین ابوالصمصام ذوالفقاربن محمد حسنی مروزی (متوفی 536)، از بزرگان امامیه و شاگرد سیدمرتضی و شیخ طوسی (رجوع کنید به منتجب الدین رازی، ص 62)، تفسیر ثعلبی را در قزوین بر جماعتی قرائت کرده است (رافعی قزوینی، ج 3، ص 12). از شواهد دیگر بر رواج این تفسیر، آن است که فقیه معروف مالکی اندلسی، ابوبکر ابن ابی رَنْدَقَة طُرْطُوشی (متوفی 520) آن را تلخیص کرده (اشبیلی، ص 59؛ بروکلمان، ج 1، ص 429؛ برای تلخیصهای دیگر رجوع کنید به کولبرگ، ص 282؛ صالح، ص 206) و دیگر آنکه عالم مشهور، مجدالدین ابوالسعادات ابن اثیر جَزَری (متوفی 606)، تفسیری با نام الانصاف فی الجمع بین الکشف و الکشاف نوشته است (یاقوت حموی، ج 5، ص 2271؛ ابن خلّکان، ج 4، ص 141؛ محمدبن احمد ذهبی، 1401ـ 1409، ج 21، ص 490؛ برای شواهد دیگر رجوع کنید به اشبیلی، همانجا؛ رافعی قزوینی، ج 1، ص 306ـ307، 347، ج 3، ص 164، 209؛ سبکی، ج 6، ص 402، ج 7، ص 224ـ 225). نسخه های خطی فراوانی از این تفسیر در کتابخانه های دنیا موجود است (صالح، ص 231؛ نیز رجوع کنید به بروکلمان، ج 1، ص 429، > ذیل <، ج 1، ص 592) که معتبرترین آنها به روایت مهم ترین شاگرد ثعلبی، ابوالحسن واحدی، در کتابخانه عمومی مدینه نگهداری می شود (صالح، ص 231ـ234؛ برای آگاهی بیشتر درباره نسخه های موجود رجوع کنید به همان، ص 231ـ242).
تفسیر ثعلبی تأثیر فراوانی بر تفاسیر مشهور بعد از خود گذاشته است. پیش از همه باید از تفاسیر سه گانه البسیط و الوسیط و الوجیز واحدی یاد کرد (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 4، ص 1660؛ محمدبن احمد ذهبی، 1401ـ1409، ج 18، ص 340) که به احتمال زیاد، اساس آنها همین تفسیر بوده است. واحدی به ویژه در نگارش البسیط بسیار متأثر از تفسیر استادش بوده و با کاستنهایی از آن و افزودنهایی به آن، مفصّل ترین تفسیر خود را تألیف کرده است (خُضَیری، 2003؛ قس صالح، ص 208، پانویس 13). پس از وی، حسین بن مسعود بَغَوی (متوفی 516) با حذف برخی منقولات تفسیر ثعلبی، خصوصاً روایات ضعیف و قصص آن، در واقع مختصری از آن را به نام معالم التنزیل عرضه کرد؛ حدود دو قرن بعد، ابوالحسن علی بن محمد شیحی بغدادی مشهور به خازن (متوفی 741)، منتخبی از تفسیر بغوی را با عنوان لباب التأویل فی معانی التنزیل گرد آورد (رجوع کنید به خازن، ج 1، ص 3)؛ بدین ترتیب، این تفسیر نیز گزیده ای دیگر از تفسیر ثعلبی به شمار می آید (رجوع کنید به بغوی فَراء *).
علاوه بر این، مفسران مشهور دیگری در تفاسیر خود از الکشف والبیان بهره برده و به اقوال و منقولات ثعلبی استناد کرده اند که مهم ترین آنها عبارت اند از: طَبْرِسی (متوفی 548؛ برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 112، 420، ج 2، ص 497، ج 4، ص 472، ج 10، ص 457)، ابن جوزی (متوفی 597؛ برای نمونه رجوع کنید به 1407، ج 2، ص 62، ج 3، ص 224، ج 4، ص 124، 159، ج 5، ص 88، ج 6، ص 34)، قُرْطُبی (متوفی 671؛ برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 295، 451، ج 3، ص 1، 202، ج 5، ص 15، 38 و جاهای دیگر؛ برای سایر موارد رجوع کنید به ج 21، ص 175ـ176)، ثعالبی (متوفی 875؛ برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 275، 522، ج 3، ص 290، 367، ج 4، ص 72، 221، ج 5، ص 11، 318) و سیوطی (متوفی 911؛ الدرالمنثور، برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 133، 244، ج 2، ص 544، ج 4، ص 81، ج 6، ص 206، ج 7، ص 147). گفتنی است زَمَخْشَری نیز که در الکشاف نام ثعلبی را نیاورده، از تفسیر وی بهره گرفته و بدون ذکر منبع، از آن مطالبی نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید به زمخشری، ج 4، ص 330، 380، 400، 638 که مطابق است به ترتیب با ثعلبی، 1422، ج 9، ص 39، 49، 115، ج 10، ص 610). همچنین وی در مقام متکلمی معتزلی در بخش هایی از تفسیر خود غیرمستقیم به رد آرای تفسیری ثعلبی، که از مهم ترین مفسران ضد معتزله بوده (رجوع کنید به ثعلبی، 1422، ج 1، ص 74)، پرداخته است (درباره ارتباط الکشاف با تفسیر ثعلبی رجوع کنید به صالح، ص 209ـ214) ظاهراً کتاب الانصاف ابن اثیر ناظر به جمع بین آرای این دو مفسر بوده است. تفسیر ثعلبی، علاوه بر تفاسیر، بر کتابهای دیگر نیز تأثیر گذاشته است، از جمله بسیاری از روایات اسباب نزول که ثعلبی نقل کرده، بعدها در کتابهای مستقلی که در این باره نوشته شده، گرد آمده (برای نمونه رجوع کنید به واحدی نیشابوری، 1388، ص 11، 53، 129، 298؛ ابن حجر عسقلانی، 1418 الف، ج 1، ص 234، 346، 523، ج 2، ص 668، 760، 881؛ سیوطی، لباب النقول، ص 18، 34، 66، 118) و در آثار دیگری با موضوعات گوناگون غیرقرآنی نیز به آرا و اقوال وی استناد شده است (برای نمونه رجوع کنید به نووی، ج 2، ص 90، ج 3، ص 331، ج 9، ص 390؛ ابن تیمیّه، مجموع الفتاوی، ج 9، جزء 16، ص 212، 224، ج 10، جزء 17، ص 129؛ همو، درءتعارض، ج 8، ص 479).
از تفسیر ثعلبی انتقادهایی هم شده، از جمله مفسر حنفی، احمدبن محمد رازی (زنده در 630)، نقدی مستقل بر این کتاب با نام مباحث التفسیر نوشته است (د. اسلام، چاپ اول، ذیل «ثعلبی»؛ صالح، ص 54 و پانویس 4). عمده انتقادهایی که از این تفسیر شده، درباره احادیث و اخبار آن و در مقام تضعیف مؤلف در روایت حدیث بوده، اگر چه عبدالغافر فارسی، نخستین شرح حال نویس ثعلبی، دوبار بر وثاقت وی در نقل حدیث تأکید کرده است (رجوع کنید به صریفینی، ص 109). این انتقادها به دو گروه تقسیم پذیر است: گروه نخست ناظر به نقل قصص عجیب و احادیث ضعیف از جمله فضائل سور است که ثعلبی در ابتدای تفسیر هر یک از سوره ها آورده است. ظاهراً اولین منتقد ثعلبی در این باب، ابن جوزی بوده است (رجوع کنید به ابن تَغْری بِرْدی، ج 4، ص 283، قس د. اسلام، چاپ اول، همانجا؛ افسرالدین، ص 328، که در ترجمة عبارت ابن جوزی خطا کرده اند). در دوره های بعد نیز کسانی چون ابن تیمیّه (متوفی 728؛ مقدمه فی اصول التفسیر، ص 51)، ابن کثیر (البدایة و النهایة، ج 12، ص 50) و زرکشی (ج 2، ص 59) بر این جنبه از تفسیر وی خرده گرفته اند. در کتب علم الحدیث نیز، در بحث از احادیث ساختگی، این انتقادها دیده می شود (برای نمونه رجوع کنید بهابن جوزی، 1386ـ 1388، ج 1، ص 240؛ سیوطی، تدریب الراوی، ج 1، ص 365؛ شهیدثانی، ص 104). ثعلبی ظاهراً نخستین مفسری است که احادیث فضائل سور را وارد تفسیر قرآن کرده (صالح، ص 40، 103) و مفسران بعدی، نظیر واحدی نیشابوری (رجوع کنید به 1415، ابتدای تفسیر هر سوره) و زمخشری (رجوع کنید به بخش پایانی تفسیر سوره ها؛ نیز رجوع کنید به صالح، ص 210ـ211) و طبرسی (رجوع کنید به ابتدای تفسیر هر سوره)، به تبعیت از وی، این احادیث را در تفاسیرشان ذکر کرده اند. به نظر می رسد ثعلبی در نقل این احادیث دیدگاه کرّامیه در جواز جعل حدیث با هدف ترغیب به طاعت و نهی از معصیت الاهی را در نظر داشته است (ابن جوزی، 1386ـ 1388، ج 1، ص 96؛ ابن صلاح، ص 100).
انتقاد دیگری که از ثعلبی شده و دامنه گسترده ای یافته، جنبة کلامی داشته است. در طول تاریخ تفسیر، تندترین انتقادها از ثعلبی و تفسیر او را عالم مشهور و تأثیرگذار اهل سنّت، ابن تیمیّه، مطرح کرده و پس از وی، این انتقادها در میان پیروان تفکر او رواج یافته است. تعبیراتی که ابن تیمیّه درباره ثعلبی و تفسیر او به کار برده ــ از جمله اینکه نه در احکام و نه در فضائلِ اشخاص نمی توان به روایات ثعلبی استناد کرد (منهاج، ج 7، ص 90ـ91، نیز رجوع کنید به ج 7، ص 12، 310؛ همو، مقدمه فی اصول التفسیر، ص 31، 51) ــ نشان می دهد که انتقاد وی از ثعلبی محدود به ذکر احادیث فضائل سوره ها یا نقل برخی حکایات و قصص نیست و ظاهراً ریشه در امر دیگری دارد: ثعلبی با اثرپذیری از استادانی چون حاکم نیشابوری (رجوع کنید به صالح، ص 73) و بر اساس رویکرد خاص خود، احادیث بسیاری درباره فضائل و مناقب اهل بیت، به ویژه امام علی علیه السلام، در تفسیر خود آورده است (برای نمونه رجوع کنید به ج 3، ص 125ـ126، ج 4، ص 92، ج 8، ص 42ـ44، 310ـ 312، ج 10، ص 35) تا آنجا که برخی علمای متأخر شیعه احتمال شیعه بودن وی را مطرح کرده اند (رجوع کنید به مجلسی، ج 1، ص 25؛ خوانساری، ج 1، ص 246؛ آقابزرگ طهرانی، ج 18، ص 67). شیعیان، که در ردیه نویسی بر اهل سنّت به دنبال شواهدی از منابع خودِ آنان بودند، تفسیر ثعلبی را بهترین منبع برای این مقصود یافتند و از اواخر قرن ششم، تدوین آثاری را بر این اساس آغاز کردند. ابن بطریق (متوفی 600) که ادعا نموده نخستین فردی است که از این روش استفاده کرده (رجوع کنید به 1407، ص 2)، در دو کتاب العمدة فی عیون صحاح الاخبار (ص 2، 11؛ برای نمونه های استناد به کتاب ثعلبی رجوع کنید به ص 37، 42، 50، 52 ـ53) و خَصائِصُ الوحی المبین (ص 22؛ برای نمونه رجوع کنید به ص 43ـ44، 53 ـ54، 76ـ 77) بیشترین بهره را از تفسیر ثعلبی برده است (برای تفصیـل بیشتر رجوع کنید به صالح، ص 219). هر چند ابن شهرآشوب (متوفی 588)، احتمالاً پیش از وی، از همین روش استفاده کرده بوده است (رجوع کنید به ج 1، ص 12؛ برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 289ـ 291، 306، ج 2، ص 29، 180، ج 3، ص 93، 117). این روش، یعنی استناد به تفسیر ثعلبی، در آثار کسانی چون رضی الدین علی بن طاووس (متوفی 664؛ برای نمونه رجوع کنید به الطرائف، ص 18ـ20، 37، 39ـ40) و برادرش جمال الدین احمدبن طاووس (متوفی 673؛ برای نمونه رجوع کنید به عین العبرة، ص 9، 21، 26، 32، 35؛ درباره تأثیر ثعلبی و واحدی بر این کتاب رجوع کنید به افسرالدین، ص 315ـ321) و فتح الدین اربلی (متوفی 693؛ رجوع کنید به ج 1، ص 4، برای نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 86، 120، 167، ج 2، ص 88، 331، ج 3، ص 228) ــ که همگی صاحب تألیفاتی کلامی در دفاع از شیعه و رد اهل سنّت بودند ــ ادامه یافت. سرانجام، متکلم مشهور شیعی، علامه حلّی (متوفی 726)، بر همین اساس منهاج الکرامة فی معرفة الامامة را نوشت (برای نمونه رجوع کنید به ص 116، 122، 130، 142). در مقابل، ابن تیمیّه که معاصر علامه حلّی و آگاه از روشِ متکلمان امامیه و محتوای کتابهای آنان بود (رجوع کنید به ابن تیمیّه، منهاج، ج 7، ص 96، 400)، منهاج السُّنَة النبویة را در رد عقاید شیعه، خصوصاً کتاب علامه حلّی، تألیف کرد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 21، 58). وی در جاهای متعددی از جلد هفتم این کتاب (برای نمونه رجوع کنید به ص 12، 34، 112، 310ـ312) از ثعلبی و روایات وی یاد کرده و او را به کم اطلاعی در حدیث و جهل به صحت و سقم آن متهم کرده است؛ بنابراین، به نظر می رسد که ابن تیمیّه از طریق متهم کردن ثعلبی به بی مایگی در علم حدیث، قصد خلع سلاح کردن متکلمان شیعه را داشته تا در احتجاجات کلامی بر آنان فائق آید (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به صالح، ص 41، 218ـ221). موضع گیری ابن تیمیّه بر سیوطی نیز اثر گذاشته است (رجوع کنید بهالاتقان، ج 4، ص 239، 243؛ قس ابن عدیّ، ج 6، ص 120). طعن وی بر ثعلبی احتمالاً بیشتر به سبب نقل تفاسیر محمدبن سائب کلبی (متوفی 146) و مُقاتِل بن سلیمان (متوفی 150) است (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «ثعلبی»). همچنین بازتاب رأی ابن تیمیّه در تألیفات عده ای از متأخران و معاصرانِ متأثر از وی قابل مشاهده است (رجوع کنید به کتانی، ص 67؛ محمدحسین ذهبی، ج 1، ص 233ـ 235؛ زبیری، ج 1، ص 247ـ 248؛ ابوشهبه، ص 125ـ127). در مقابل، برخی سعی در دفاع از ثعلبی و جایگاه وی داشته اند (رجوع کنید به قاسمی، ج 1، ص 41ـ42؛ جودة محمدمهدی، ص 68).
تفسیر ثعلبی با وجود اهمیت فراوان، ظاهراً به سبب انتقادهایی که از آن شده و نیز به دلایل دیگر، چندان مورد توجه قرار نگرفته (ثعلبی، 1984، مقدمه گولدفلد، ص II-I؛ رجوع کنید به «دایرة المعارف قرآن»، ج 2، ص 112؛ ثعلبی، اهل البیت علیهم السلام، مقدمه کعبی، ص 7) و به جز مقدمه آن، تا سالهای اخیر به چاپ نرسیده بود (قس صالحیه، ج 1، ص 312) تا اینکه در 1422 علی عاشور، محقق شیعی، در بیروت آن را منتشر کرد. این نسخه ارزش علمی ندارد و دارای افتادگی و خطاهای آشکار است (رجوع کنید به صالح، ص 229ـ230؛ مدینی، 2004؛ ابوبیان، 2003). گویا مصحح، بیش از هر چیز، به جنبه های کلامی و جدلی شیعه و سنّی توجه داشته است (برای نمونه رجوع کنید به ثعلبی، 1422، ج 4، ص 359، پانویس 2، ج 8، ص 36ـ42، ج 9، ص 232، پانویس 4). عادل کعبی نیز احادیثی از تفسیر ثعلبی را که از اهل بیت علیهم السلام یا درباره ایشان نقل شده، در تألیفی مستقل (قم 1381 ش) گردآورده است. همچنین در دانشگاه ام القری در مکه، چندین رساله دانشگاهی به تصحیح و تحقیق متن این تفسیر اختصاص یافته است (رجوع کنید به «تحقیق تفسیرالثعلبی فی رسائل جامعیة»، 2003). گفتنی است که این تفسیر، به سبب تأخیر در انتشار آن، بر خلاف تفاسیر مشابه، موضوع کتابهای روش شناسی تفسیر به زبان عربی نبوده و ظاهراً تنها یک رسالة دکتری در مدینه (الجامعة الاسلامیة، 1405) بر مبنای آن نوشته شده است (رجوع کنید به زرکشی، ج 1، ص 105، پانویس 6؛ دانشگاه اسلامی مدینه، 1424). اخیراً (2004 میلادی) ولید صالح، کتابی جامع و تحقیقی درباره تفسیر ثعلبی تألیف کرده است (رجوع کنید به منابع مقاله).
دومین اثر مشهور ثعلبی کتابی درباره داستانهای پیامبران با نام عرائس المجالس فی قصص الانبیاء است (بروکلمان، ج 1، ص 429؛ برای نام های مشابه دیگر در نسخه ها و چاپهای متعدد رجوع کنید به همانجا، > ذیل <، ج 1، ص 529؛ آقابزرگ طهرانی، ج 15، ص 242ـ243؛ کولبرگ، ص 115ـ116؛ صالحیه، ج 1، ص 311ـ 312) که با عنوان قصص الانبیاء نیز مشهور است. به نظر می رسد ثعلبی قصص الانبیاء را بعد از تفسیر خود و با استفاده از آن نوشته باشد (صالح، ص 55؛ نیز رجوع کنید بهثعلبی، قصص الانبیاء، ص 347) زیرا این دو کتاب، در حکایت برخی قصص، شباهتهای بسیار دارند (برای نمونه رجوع کنید به داستان صالح و قوم ثمود: قصص الانبیاء، ص 57 ـ63؛ الکشف و البیان، ج 4، ص 251ـ 258؛ ماجرای وفات سلیمان: قصص الانبیاء، ص 291ـ293؛ الکشف و البیان، ج 8، ص 79ـ81؛ قصة اصحاب کهف: قصص الانبیاء، ص 370ـ386؛ الکشف و البیان، ج 6، ص 145ـ157). گویا وی روایات تفسیری مرتبط با قصص پیامبران را از تفسیر خود استخراج کرده و با افزودن مطالبی از تاریخ و اخبار، با شکل و ترتیبی متفاوت در قالب این کتاب عرضه کرده است (د. اسلام، چاپ اول، ذیل «ثعلبی»؛ توتولی، ص 146ـ147). نسخه های متعدد موجود از این کتاب در کتابخانه های مختلف، ترجمه ها و اقتباسات گوناگون از آن و توجه فراوان خاورشناسان به این کتاب (رجوع کنید به ادامه مقاله)، نشان دهنده اهمیت و اعتبار این اثر و رواج و شهرت آن در میان مسلمانان است. همچنین این کتاب از اواخر قرن سیزدهم تا به امروز بارها به چاپ رسیده، از جمله در بولاق و قاهره و بمبئی (رجوع کنید به بروکلمان، ج 1، ص 429؛ صالحیه، همانجا)، هر چند که هیچ یک از آنها علمی و انتقادی نبوده است (صالح، ص 51). عرائس المجالس با مقدمه نسبتاً کوتاهی درباره بیان حکمتهای ذکر قصص پیامبران و اقوام پیشین در قرآن آغاز می شود. متن اصلی کتاب به مجالس متعددی تقسیم شده که هر یک به موضوع یا داستانی مستقل اختصاص دارد.
برخی از این مجالس، به سبب طولانی و متنوع بودن، به چند باب تفکیک شده اند. چنانکه پیداست وجه تسمیه کتاب (عرائس المجالس) با همین نحوه نامگذاری بخشهای آن مرتبط است (رجوع کنید به پائولینی، ص 315، پانویس 16). مطالب این کتاب، به ترتیب تاریخی ذکر شده است. ابتدا مجالسی درباره خلقت زمین و آسمانها و سپس خلقت آدم و حوا آمده است. در ادامه، قصص پیامبران و ماجراهای اقوام آنان به ترتیب نقل شده که در این میان قصه های ابراهیم و یوسف و موسی و سلیمان و عیسی علیهم السلام مفصّل تر از دیگران است. سرانجام، کتاب با ذکر قصة اصحاب فیل و ولادت پیامبر اسلام پایان می یابد. مؤلف در حکایت قصه هر یک از پیامبران، بسته به اطلاعاتی که در اختیارش بوده، به نسب و ولادت و کودکی پیامبر پرداخته و سپس بر اساس ترتیب زمانی، وقایع مهم زندگی وی، از جمله نبوتش، را مطرح کرده و به همین ترتیب ذکر وقایع را تا وفات او پی گرفته و گاهی نیز برخی از خصائص آن پیامبر را بازگو نموده است.
قصص الانبیاء ثعلبی نقطة تلاقی تفسیرنگاری و تاریخ نگاری در فرهنگ اسلامی به شمار می آید و تألیفی است که با آن قصص الانبیا نگاری، به مثابة گونه ای ادبی، از تاریخ و تفسیرنگاری مستقل گردیده است (در این باره رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «قصص الانبیاء»؛ پائولینی، ص 320؛ توتولی، ص 138). عرائس المجالس، گرچه نخستین تألیف مستقل در این زمینه نیست (برای آگاهی از آثار کهن در این حوزه رجوع کنید به حاجی خلیفه، ج 2، ستون 1328؛ بروکلمان، > ذیل <، ج 1، ص 529ـ593؛ نیز برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به پائولینی، ص 313ـ 314؛ توتولی، ص 138ـ146)، گویاترین نمونه برای معرفی این گونة ادبی در سنّت اسلامی است که به دست ما رسیده است (توتولی، ص 146؛ کالدر، ص 118). ثعلبی، که اصولاً مفسر است، با توجه به منابع تفسیری فراوان، اقوال مفسران صحابه و تابعین و همچنین آرای مفسران مشهور پیش از خود را در عرائس ذکر کرده، چنانکه نامهای کسانی چون ابن عباس و عبداللّه بن عمر و قَتاده و سُدّی و کلبی و مقاتل در جای جای کتاب به چشم می خورد (برای نمونه رجوع کنید به ص 10، 30، 39، 48ـ50، 64، 71، 91، 148ـ149 و جاهای دیگر). اگرچه گونة تألیف این کتاب بیشتر مبتنی بر ادبیات تفسیری است (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «قصص الانبیاء»، «ثعلبی»)، ثعلبی خود را محدود به آن نکرده و از منابع تاریخی نیز بهره برده است. مهم ترین این کتابها که در اختیار ثعلبی بوده (رجوع کنید به صالح، ص 250؛ نیز رجوع کنید به بغوی، ج 1، ص 30) و امروزه اثری از آنها نیست، عبارت اند از: کتاب المبتدأ وهْب بن مُنَبِّه (متوفی 110) و کتاب المغازی محمدبن اسحاق (متوفی 151؛ رجوع کنید به ثعلبی، 1984، ص 66ـ 68). ذکر فراوان نام این دو مؤلف و نقل قولهای طولانی از آنان در عرائس، دالّ بر این است که مطالب این دو کتاب درون مایه اصلی تألیف ثعلبی را تشکیل داده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 34، 53، 61، 67، 107، 135، 188 و جاهای دیگر؛ درباره این دو کتاب و مؤلفانشان رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «ابن اسحاق»، «مبتداء»؛ توتولی، ص 138ـ141؛ ابن هشام، مقدمه مهدوی، ج 1، ص یو ـ یز، مد ـ مز). همچنین باید از تفسیر و تاریخ طبری یاد کرد که به ویژه ساختار و محتوای اجزای نخستینِ تاریخ وی بر کتاب ثعلبی مؤثر بوده است (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «ثعلبی»؛ توتولی، ص 148) چنانکه گزارشهای ثعلبی در برخی موارد، کاملاً مشابه روایات تاریخ طبری است (برای نمونه رجوع کنید به ماجرای وفات ابراهیم: طبری، ج 1، ص 312؛ ثعلبی، قصص الانبیاء، ص 85 ـ86؛ داستان اشعیا: طبری، ج 1، ص 532 ـ537؛ ثعلبی، قصص الانبیاء، ص 293ـ297؛ جنگ بُخْتُنَصَّر: طبری، ج 1، ص 558 ـ560؛ ثعلبی، قصص الانبیاء، ص 310ـ311)، هر چند در هیچ جای کتاب ثعلبی از طبری نامی به میان نیامده است.
ثعلبی در ذکر یا عدم ذکر اَسناد منقولات خود، عیناً همانند تفسیرش عمل کرده، چنانکه بخشی از نقل قولهای وی بدون سند (برای نمونه رجوع کنید به نقل قولهای ثعلبی از وَهْب بن مُنَبِّه، محمدبن اسحاق، ابن عباس در جاهای متعدد) و بخشی دیگر با اسناد متصل ذکر شده است که در طرق این روایات، نام استاد وی ابن فنجویه بیش از دیگران به چشم می خورد (برای نمونه رجوع کنید بهقصص الانبیاء، ص 15، 56، 87، 95، 104، 108، 154 و جاهای دیگر). وی گاهی نیز روایاتی از علی علیه السلام و دیگر امامان شیعه نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 73، 132، 329، 332، 347). اگر چه صبغه حدیثی ثعلبی در این کتاب نیز بروز پیدا کرده و او در این کتاب نیز به اسناد روایات بی توجه نبوده (برای نمونه رجوع کنید به ص 13، 31، 80، 126، 177ـ 178، 254ـ351) و در موارد متعددی، خصوصاً در آغاز مجالس و ابواب، از عبارات مشابه اما متنوعی چون «قال اهل العلم باَخبارالماضین» و «قال اهل الاخبار» و «قالت العلماء باَخبارالانبیاء» استفاده کرده است، به نظر می رسد که وی در پی این گونه تعبیرات معمولاً به نقل اقوال رایج قُصّاص (قصه گویان) و آنچه اصطلاحاً اسرائیلیات خوانده می شود، پرداخته است (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 32، 65، 96، 163، 276، 304، 364). گفتنی است که منقولات فراوانی از کعب الاحبار نیز در این کتاب وجود دارد (برای نمونه رجوع کنید به ص 4، 103، 152، 268، 348؛ برای تفصیل بیشتر درباره منابع مورد استفادة ثعلبی رجوع کنید به توتولی، ص 146ـ 148).
می توان گفت عرائس المجالس در میان آثار مشابه حالتی میانه دارد؛ از یک سو مانند تألیف محمدبن عبداللّه کسائی (احتمالاً زنده در اواخر قرن پنجم؛ درباره هویت وی و محتوای کتابش رجوع کنید به حاجی خلیفه، ج 1، ستون 723؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «کسایی»؛ پائولینی، ص 315؛ توتولی، ص 151ـ 155) کتابی کاملاً عامه پسند و غیرعلمی نیست که فقط برای سرگرم ساختن مردم تألیف شده باشد (د. اسلام، چاپ اول، ذیل «کسایی»، «ثعلبی»؛ نیز رجوع کنید به پائولینی؛ توتولی، همانجاها) و از سوی دیگر، با قصص الانبیاء ابن کثیر که تا حد امکان از ذکر اختلاف اقوال و تطویل پرهیز کرده و چندان از محدوده تفسیر آیات قرآن خارج نشده است، تفاوتهای آشکار دارد (رجوع کنید به کالدر، ص 125ـ127). در کتاب ثعلبی خودِ قصه ها، در کنار تفسیر آیات، جایگاهی مستقل و ویژه دارند تا آنجا که گاهی نقل طولانی یک ماجرا یا پرداختن به اختلافات فراوان رواییِ منابع، موجب شده است که آیات قرآنیِ مرتبط با داستان در درجه دوم اهمیت قرار بگیرند یا حتی به فراموشی سپرده شوند (کالدر، ص 125). چه بسا قصد ثعلبی از اینکه در مقدمه کتابش (قصص الانبیاء، ص 2ـ3) موضوع حکمتهای ذکر قصص پیامبران در قرآن را پیش کشیده و در ضمن آن بر جنبه تربیتی و کارکرد اخلاقی و عبرت آموزی این داستانها اشاره کرده، همین بوده است که اهمیت قصه را به مثابه ابزاری برای تأثیرگذاری بر ذهن و روح مخاطبان نشان دهد (در این باره رجوع کنید به پائولینی، ص 318ـ319؛ توتولی، ص 148ـ150؛ کالدر، همانجا؛ صالح، ص 37). شاهد این مدعا آن است که وی با آنکه به تصریح (قصص الانبیاء، ص 2)، کتابش را مشتمل بر شرح قصص پیامبران مذکور در قرآن معرفی کرده است، به این امر بسنده نکرده و به موضوعات و داستان های دیگری نیز پرداخته است. ثعلبی درسه مجلس نخست، موضوع خلقت عالم را مطرح کرده که به ظاهر هیچ ارتباطی با عنوان یا موضوع کتابش ندارد (درباره ارتباط این موضوع با کتابهای قصص الانبیا رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «مبتدأ»؛ پائولینی، ص 314ـ324). همچنین به تفصیل به ماجرای شخصتیهایی نظیر بُختُنَصَّر پرداخته (رجوع کنید به ثعلبی، قصص الانبیاء، ص 294ـ311) که نام آنها صریحاً در قرآن ذکر نشده و تنها بر اساس منابع روایی و تفسیری، آیه یا آیاتی از قرآن بر آنها قابل انطباق است. وی گاهی نیز داستان برخی پیامبران مذکور در کتب مقدّس، نظیر دانیال و جرجیس، را آورده (رجوع کنید به همان، ص 302ـ307، 386ـ392) که در قرآن حتی اشاره ای هم به آنها نشده است. گذشته از همه اینها، ثعلبی مجلسی نسبتاً طولانی را به نقل قصه یکی از ملوک بنی اسرائیل با نام بلوقیا اختصاص داده (رجوع کنید به همان، ص 315ـ322) که نه در کتب مقدّس از او ذکری شده و نه پیامبری از پیامبران الاهی بوده است. واسرشتروم بر اساس پژوهشی تطبیقی، به این نتیجه رسیده که ماجرای بلوقیا که در قصص الانبیاء ثعلبی آمده، کاملاً مشابه با داستان مکاشفه ابراهیم در کتب مجعول دینی یهود و بازسازی شده آن است. احتمالاً عبداللّه بن سلام (متوفی 43) ــ که از اهل کتاب مسلمان شده در مدینه بود و ثعلبی این داستان را از وی نقل کرده ــ با ایجاد تغییراتی، محتوای این ماجرای شگفت انگیز را با فرهنگ اسلامی همگون ساخته است (رجوع کنید به ص 238ـ 248). این ماجرا بعدها، با اضافاتی که موجب جذابیت بیشتر آن شده، در قالب داستان حاسب کریم الدین به مجموعه هزار و یک شب راه یافته است (رجوع کنید به الف لیلة و لیلة، ج 3، ص 32ـ136؛ هزار و یک شب، ج 2، ص 1194ـ1214).
لاسنر نیز در پژوهشی مشابه و تطبیقی میان منابع یهودی و اسلامی، داستان دیدار ملکه سبا و سلیمان را بررسی کرده و از طریق مقایسه گزارش تورات و نقل ثعلبی در قصص الانبیاء، نشان داده که چگونه داستانی توراتی به متون اسلامی راه یافته و با فرهنگ و اندیشة مسلمانان هماهنگ شده است (ص 119). کتاب ثعلبی با عرضة ساختاری مناسب و محتوایی جذاب در بیان قصص پیامبران، در میان مردم رواج یافت و تأثیر آشکاری بر نویسندگان بعدی و منابع شیعی و منابع سنّی گذاشت (برای نمونه رجوع کنید به ابن کثیر، قصص الانبیاء، ص 215، 236، 420، 436ـ437؛ جزایری، ص 210، 259، 286، 295، 365؛ نیز رجوع کنید به ابن طاووس، سعدالسعود، ص 109، 380ـ381؛ همو، فرج المهموم، ص 21؛ حاجی خلیفه، ج 2، ستون 1328؛ توتولی، ص 188ـ189). از جمله محمدبن یوسف شمس شامی (متوفی 942)، مورخ و سیره نویس مشهور، کتابی با نام الجواهر النفائس فی تحبیر کتاب العرائس نوشت (رجوع کنید به شمس شامی، ج 1، ص 322، ج 3، ص 173؛ ابن عماد، ج 8، ص 251). استنادات متعدد شمس شامی در سبل الهدی و الرشاد (برای نمونه رجوع کنید بهج 1، ص 312، 320، ج 2، ص 300، ج 3، ص 80، 104، ج 5، ص 183) به اقوال ثعلبی در عرائس و تفسیر، شاهدی بر این مدعاست. همچنین مجلسی در بحارالانوار، به ویژه در کتاب تاریخ الانبیای آن، به بسیاری از داستانهای ثعلبی استناد و برخی از آنها را عیناً نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید بهج 11، ص 393، ج 12، ص 213، 356، ج 13، ص 4، 50، 186، 412، ج 14، ص 27، 152، 282). تأثیر قصص ثعلبی را حتی در اشعار شاعرانی چون مولوی نیز می توان مشاهده کرد (برای نمونه رجوع کنید به فروزانفر، ص 9، 14، 82، 141، 171، 214). بروکلمان (ج 1، ص 429) فهرستی از نسخه های خطی موجود از عرائس المجالس را به همراه ترجمه های متعدد آن به زبانهای شرقی و تلخیصها و اقتباسات صورت گرفته از آن آورده است (نیز رجوع کنید به توتولی، ص 151، 161).
قصص الانبیاء ثعلبی به همراه قصص الانبیاء کسائی همواره به عنوان دو تألیف مرجع و الگو در این حوزه مطرح بوده و از این رو نظر خاورشناسان را به خود جلب کرده است (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «ثعلبی»؛ پائولینی، ص 314ـ 315؛ توتولی، ص 154ـ 155). وجود نسخه ای قدیمی در کتابخانة ملی فرانسه (رجوع کنید به سلان، ص 344)، که تلفیق و خلاصه ای از این دو اثر به همراه هم است، شاهدی بر این مدعاست (توتولی، ص 189، یادداشت 7؛ نیز رجوع کنید بهد. اسلام، چاپ اول، ذیل «ثعلبی»). توتولی بخشی از تألیفاتی را که در سده های میانی بر اساس این دو کتاب به نگارش در آمده و اکنون به صورت نسخة خطی موجود است، بر شمرده است (رجوع کنید به ص 166ـ169). به گفتة وی (ص 168)، بیشتر این آثار احتمالاً چیزی جز رونویسی از این دو کتاب نیست. محققان غربی نیز پژوهشهای متعددی درباره عرائس المجالس و بخشهای گوناگون آن انجام داده و قسمتهایی از آن را ترجمه کرده اند (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، همانجا؛ لاسنر، ص 48ـ63، 187ـ202؛ توتولی، ص 146ـ151، 160ـ 161؛ صالح، ص 37، 51، 53 ـ 55). ویلیام برینر متن کامل این کتاب را به انگلیسی ترجمه و مؤسسه بریل (لیدن 2002) آن را منتشر کرده است.
ویژگیهای عمومی قصص الانبیاء ثعلبی و نقل برخی داستانها و افسانه ها در این کتاب، خصوصاً اخباری که از قُصّاص و یهودیان تازه مسلمان نظیر کعب الاحبار و وهب بن منبّه و عبداللّه بن سلام روایت شده و به اسرائیلیات معروف است، انتقادهای فراوانی را متوجه این اثر و مؤلف آن کرده است (برای آگاهی از مهم ترین انتقادها از کتب قصص الانبیا و پاسخهای آن رجوع کنید به پائولینی، ص 322ـ323؛ توتولی، ص 151، 170ـ180).
دیگر تألیف به جامانده از ثعلبی، رسالة نسبتاً مختصری با نام کتابٌ مُبارکٌ یُذْکَرُ فیهِ قَتْلی 'الْقُرآنِ العَظیمِ الّذینَ سَمِعُوا الْقُرا'نَ و ماتُوابِسَماعِهِ [رَحْمَةُاللّهِ عَلَیهِمْ وَ عَلی ' جَمیعِ المُسلمینَ] است که در منابع با عنوان مختصر شده قتلی القرآن از آن یاد می شود. در منابع متقدم، از این اثر کمتر یاد شده است (رجوع کنید به سهمی، ص 561؛ ابن حجر عسقلانی، 1418 ب، ص 112؛ سخاوی، ص 214). نام این کتاب، در سده های اخیر، در آثار کتاب شناختی خاورشناسان مجدداً مطرح گردید (رجوع کنید به ووستنفلد، ص 60؛ بروکلمان، ج 1، ص 429). بروکلمان (همانجا)، ضمن ذکر نام این اثر در فهرست آثار ثعلبی، از وجود دو نسخة خطی آن خبر داده است. این رساله، چنانکه از نام آن پیداست، درباره کسانی است که بر اثر شنیدن آیات قرآن جان سپرده اند. ثعلبی در این کتاب نیز همانند اثر قبلی اش به روایت داستان پرداخته و بنابراین می توان این اثر وی را نیز در زمرة ادبیات داستانی ـ قرآنی به شمار آورد. هدف مؤلف از نقل مجموعه داستانهای این کتاب بیان این نکته است که قرائت و سماع قرآن نوعی جهاد است و مرگِ بر اثر آن، شهادت است (رجوع کنید بهثعلبی، 2002، ص 126ـ 128؛ نیز رجوع کنید به صالح، ص 6، 52). نقل قولهایی از این کتاب در برخی منابع بعدی یافت می شود (برای نمونه رجوع کنید به ابن قُدامه، ص 199ـ200، 254، 257).
قتلی القرآن مقدمه ای کوتاه دارد که در ضمن آن، داستان مرگ مردی جوان بر اثر شنیدن قرآن نقل شده است. در ادامه، چندین حکایت به دنبال یکدیگر قرار گرفته که قالب روایت آنها نوعاً چنین است: راوی داستان عابدی خدا ترس را ملاقات می کند که بر اثر تلاوت یا استماع یک یا چند آیه از قرآن جان سپرده است. ثعلبی در آغاز هر حکایت، سند آن را به صورت متصل تا راوی آورده است. محتوا و گونه ادبی این کتاب چنان است که برخی محققان معاصر آن را در زمره آثار متصوفه قلمداد کرده و تألیف آن را قرینه ای بر صوفی بودن ثعلبی دانسته اند (ثعلبی، 2002، مقدمه ویسمولر، ص 60ـ67؛ نیز رجوع کنید به صالح، ص 57). صالح، با ذکر دلایلی، نه تنها نشان داده که ثعلبی صوفی نیست، بلکه تصریح کرده که این رساله تألیفی در امتداد آثار فضائل القرآن در نگارشهای علوم قرآنی است، نه کتابی صوفیانه. به نظر وی، ثعلبی در این کتاب در مقام عالمی قرآنی و با به کارگیری فن روایت داستان، عمل تلاوت قرآن را بسیار مهم جلوه داده است تا از این طریق قرآن را به جایگاه اصلی خود باز گرداند و وارد زندگی مسلمانان هم عصر خود کند. صالح برای اثبات ادعای خود، علاوه بر تجزیه و تحلیل ادبیِ محتوای این کتاب و دو اثر دیگر ثعلبی، به شرایط سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی عصر وی نیز توجه کرده است (برای تفصیل بیشتر درباره محتوای کتاب و تحلیل آن رجوع کنید به ثعلبی، 2002، همان مقدمه، ص 37ـ70؛ صالح، ص 59 ـ 65).
قتلی القرآن ثعلبی در سالهای اخیر به پژوهشهای جدید قرآنی راه یافته است. ویسمولر در رساله کارشناسی ارشد خود (دانشگاه کلن، 1996)، ضمن تصحیح متن این کتاب، آن را به آلمانی ترجمه کرده و مقدمه ای طولانی بر آن نوشته است. این پژوهش موجب مطرح شدن قتلی القرآن در مطالعات جدید قرآنی شد (رجوع کنید به کرمانی، 1999، ص 490؛ صالح، ص 52، پانویس 109) و از آن پس، در برخی پژوهشهای مرتبط با جنبه های زیبایی شناختی قرآن مورد استناد قرار گرفت (رجوع کنید به کرمانی، 1999، ص 365ـ 425؛ همو، 1996، ص 215). پایان نامه ویسمولر در 2002 میلادی به چاپ رسید.
برخی منابع از تألیفات دیگر ثعلبی خبر داده اند که اثری از آنها نیست: یکی الکامل فی علم القرآن که فقط واحدی، که این کتاب را بر استادش قرائت کرده، از آن نام برده است (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 4، ص 1663)؛ احتمالاً این کتاب تا اواخر قرن هشتم در دسترس بوده، چرا که به نظر می رسد نقل قول زرکشی (متوفی 794) از ثعلبی در البرهان (ج 2، ص 369)، از الکامل وی بوده است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید بهصالح، ص 51). کتاب دیگر ثعلبی ربیع المذکِّرین نام داشته است (رجوع کنید به یاقوت حموی، ج 2، ص 507؛ سیوطی، طبقات المفسرین، ص 5). ثعلبی احتمالاً تألیفی مستقل نیز درباره فضائل قرآن داشته که سمعانی آن را با دو واسطه از مؤلف شنیده است (رجوع کنید به 1395، ج 1، ص 567 ـ 568). همچنین به ادعای خوانساری (ج 1، ص 246)، ثعلبی علاوه بر تفسیر معروف خود، تفسیری مختصر داشته که نسخه ای کهن از آن موجود است.
منابع:
- سلیمان آتش، مکتب تفسیر اشاری، ترجمه توفیقه. سبحانی، تهران 1381 ش؛ - آقابزرگ طهرانی؛ - ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، بیروت 1414/1994؛ - ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، قم 1407؛ - همو، کتاب خصائص الوحی المبین، چاپ محمدباقر محمودی، [تهران] 1406؛ - ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره [1383ـ 1392/ 1963ـ1972]؛- ابن تیمیّه، درءتعارض العقل و النقل، چاپ محمد رشاد سالم، [ریاض] 1399ـ1403/ 1979ـ1983؛ - همو، مجموع الفتاوی، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1421/2000؛ - همو، مقدمه فی اصول التفسیر، بیروت: دارمکتبة الحیاة، [بی تا.]؛ - همو، منهاج السنة النبویة، چاپ محمد رشاد سالم، [حجاز] 1406/1986؛ - ابن جزری، غایة النهایة فی طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره [بی تا.]؛ - ابن جوزی، زادالمسیر فی علم التفسیر، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه، بیروت 1407/1987؛ - همو، کتاب الموضوعات، چاپ عبدالرحمان محمدعثمان، مدینه 1386ـ 1388/1966ـ 1968؛ - ابن حجر عسقلانی، العجاب فی بیان الاسباب (اسباب النزول)، چاپ عبدالحکیم محمد انیس، دمّام 1418 الف؛ - همو، المعجم المفهرس، او، تجرید اسانیدالکتب المشهورة و الاجزاء المنثورة، چاپ محمد شکور امریر میادینی، بیروت 1418 ب؛ - ابن خلّکان؛ - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف 1956؛ - ابن صلاح، علوم الحدیث، چاپ نورالدین عتر، دمشق 1404/1984؛ - ابن طاووس (احمدبن موسی)، عین العبرة فی غبن العترة، قم: دارالشهاب، [بی تا.]؛ - ابن طاووس (علی بن موسی)، سعدالسعود للنفوس، قم 1380 ش؛ - همو، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، قم 1399؛ - همو، فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم، نجف 1368، چاپ افست قم 1363 ش؛ - ابن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، چاپ سهیل زکار، بیروت 1409/1988؛ - ابن عماد؛ - ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، چاپ حافظ عبدالعلیم خان، بیروت: دارالندوة الجدیدة، 1407ـ 1408؛ - ابن قدامه، کتاب التوّابین، چاپ جورج مقدسی، دمشق 1961؛ - ابن قُنفُذ، الوفیات، چاپ عادل نویهض، بیروت 1400/1980؛ - ابن کثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت 1408/1988؛ - همو، قصص الانبیاء، بیروت 1988؛ - ابن مُلَقَّن، العقدالمذهب فی طبقات حملة المذهب، چاپ ایمن نصرازهری و سیدمهنّی